به مناسبت 7 ذي حجت شهادت امام محمدباقر(ع)
بقیـع دوبـاره سیـاه پـوش شده است!
به مناسبت 7 ذي حجت شهادت امام محمدباقر(ع)
این روزها، بقیع دوباره سیاه پوش است و باز زخمی عمیق بر جگر شیعه نقش بسته است كه ميسوزاند…
این بار، پنجمین ناخدای کشتی ایمان، او که دریا دریا علم از سینهاش جاری بود، او که از کلامش زلال وحی میجوشید و از زبانش باران حدیث میبارید، چهره در خاک کشیده است؛ مظلوم و غریب.
امروز، مدینه، دوباره سیاهپوش است و زانوی غم در بغل دارد و بغضی غریب، گلویش را میفشارد… امروز بقیع ـ غمگینتر از همیشه ـ، میزبان فرشتگان عزادار است و کائنات، حسرتی جانگداز را ضجه میزنند.
پهنه تلخِ فراق، چشمانِ ناشکیبِ دنیا را پُر کرده است.
لبها میلرزند تا مگر گوشهای از کلمات سوزان درون را بیرون بریزند.
چشمها میگریند؛ بلکه از دریای غمهای سینه، کاسته شود و مگر کاسته میشود؟
تو از تبار نوری و تاریخ وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
دانش، از نام تو آوازه گرفت، آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید. ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ! تو در زمانهای که ابرهای سیاه، سایه تردید میگستردند، خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند و یخهای یأس و تردید آب شود…
اگر نبود وجودِ نازنین تو، ابرهای تیره انحراف، آسمان اسلام را میپوشاندند و گلستان شریعت نبوی(ص)، به کویری سترون مبدل میشد.
مولاجان! اگر نبود جویبار غایتت، جهل و خرافات بر گستره سبز زمین ریشه میدوانید.
تو بودی که چلچراغ تمدن اسلامی را بر شاهراه حقیقت آویختی و از سر ریز انوار الهیِ علومت، دلهای مصفّا به آفتاب رسیدند.
تو بودی، مولاجان! که آیینه تمام نمای شریعت شدی تا پویندگان معرفت، نظارهگر قامت حقیقت باشند؛ حقیقتی که از کوثر علوی سرچشمه گرفته و تا بینهایت، تا آن سوی ابدیت، جاری است.
و این روزها… این روزها چقدر غروبهای بقیع دلگیر است! با آن غربت و تنهایی که از بیتالاحزان زهراییات میتراود.
مـولاجـان! امشـب دل شکستـه مـا را، به عنـایتی بنـواز…