رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ابليس گفت: من آنان را با گناهان به هلاكت افكندم و آنان مرا با استغفار هلاك كردند. پس، چون چنين ديدم، آنان را به واسطه هواها (فرقه ها و عقايد گوناگون) به هلاكت انداختم؛
زيرا [در اين صورت ]خيال مى كنند رهيافته اند و از اين رو ديگر استغفار نمى كنند.
الترغيب والترهيب : 1/87/13.
خداوند در ادامه آيات مي فرمايند:
(و لا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ) 2
«زنان هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهاني شان دانسته شود.»
در اين قسمت از آيه نيز خداوند از رعايت حجاب و پوشش به عنوان وظيفه اي براي زنان ياد مي كند و يكي از ريزترين ولي در عين حال مهم ترين عوامل حجاب را گوشزد مي نمايد.
مرحوم استاد شهيد علامه مطهري (ره) در توضيح مطلب فوق مي فرمايد:
زنان عرب معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اينكه بفهماند خلخال قيمتي به پا دارند، پاي خود را محكم به زمين مي زدند. آيه ي فوق از اين عمل هم نهي فرمود: «زنان هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند.»
در اين قسمت از آينه نكات مهمي يافت مي شود. وقتي خداوند زنان را حتي در راه رفتن متوجه دقّت در امر حجاب مي كند و مي گويد مبادا صداي گام هاي شما به گوش مردان بيگانه برسد، اين مطلب به روشي استنباط مي شود كه زنان نبايد با رفتار و حركات خويش آتش شهوت را در دل مردان شعله ور سازند؛ چرا كه روشن شدن اين آتش در گام اول عفّت و پاكدامني خود آنها را هدف قرار مي دهد.
امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايند:
(لا ينبغي للمراه ان تمشي في وسط الطّريق ولكن تمشي الي جانب الحائط) 3
«زن ها بهتر است كه از كنار جادّه راه روند و از وسط راه حركت نكنند (خود را حفظ كنند).»
2 . نور، 31.
3 . همان، ص 132.
امام رضا عليه السّلام در پاسخ به سؤال يونس از يقين فرمودند:
(یقین یعنی) توکّل بر خدا و تسلیم در برابر او و راضی بودن به قضای الهی و واگذاردن کارها به خدا.
الکافي، ج 2، ص 52
آية الله آقاي حاج شيخ محمد علي اراكي يكي از علماء بزرگ حوزه علميه قم است، كه كسي در تقوي و عظمت مقام علميش ترديد ندارد مؤلف كتاب گنيجه دانشمندان در جلد دوم نقل مي كند:
در شب سه شنبه 26 ربيع الثاني 1393 براي مؤلف فرمودند:
دخترم كه همسر حجت الاسلام آقاي حاج سيد اراكي است مي خواست به مكه مكرمه مشرف شود و مي ترسيد نتواند در اثر ازدحام حجاج طوافش را كامل و راحت انجام دهد.
من به او گفتم: اگر به ذكر « يا حفيظ يا عليم» مداومت كني خدا بتو كمك خواهد كرد.
او مشرف بمكه شد و برگشت. در مراجعت يك روز براي من تعريف مي كرد كه من با آن ذكر مداومت مي كردم و بحمدالله اعمالم را راحت انجام مي دادم تا اينكه يك روز در موقع طواف جمعي از سودانيها، و ازدحام عجيبي را مشاهده كردم.
قبل از طواف با خود فكر مي كردم كه من امروز چگونه در ميان اين همه جمعيت طواف كنم؛ حيف كه من در اينجا محرمي ندارم تا مواظب من باشد، مردها به من تنه نزند. ناگهان صدايي شنيدم كه؛ كسي به من مي گويد: متوسل به امام زمان بشو؛ تا بتواني راحت طواف كني.
گفتم: امام زمان كجاست؟
گفت: همين آقا است كه جلو تو مي رود.
نگاه كردم ديدم آقاي بزرگواري پيش روي من راه مي رود و اطراف او بقدر يكنفر خالي است و كسي در آن حريم وارد نمي شد. همان صدا بمن گفتك وارد اين حريم بشو و پشت سر آقا طواف كن.
من فوراً پا در حريم گذاشتم و پشت سر حضرت ولي عصر عليه السلام مي رفتم و بقدري نزديك بود كه دستم به پشت آقا مي رسيد! آهسته دست به پشت عباي آنحضرت گذاشتم و به صورتم ماليدم؛ و مي گفتم: آقا قربانت بروي اي امام زمان فدايت بشوم، و بقدري مسرور بودم كه فراموش كردم به آقا سلام كنم.
خلاصه همين طور هفت شوط طواف را بدون آنكه بدني به بدنم بخورد و آن جمعيت انبوه براي من مزاحمتي داشته باشد انجام دادم. و تعجب مي كردم كه چگونه از اين جمعيت انبوه كسي وارد اين حريم نمي شود.
چون او حتماً خواسته اش همين بوده و سؤال و حاجت ديگري از آن حضرت نداشته است، به خواسته اش مي رسد
امام صادق عليه السلام فرمودند:
مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ إذا رَغِبَ، وَ إذا رَهِبَ، وَ إ ذَااشْتَهى، وإذا غَضِبَ وَ إذا رَضِىَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ؛
هر که در چهار موقع ، مالک نفس خود باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگى ، هنگام سختى و تنگ دستى ، هنگام اشتها و آرزو و هنگام خشم و غضب ؛ خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مى گرداند.
وسائل الشيعه : ج 15 ص 162 ح 8.