رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
ا ی پنـجـمیـن امـام، یـا بـاقـرالعلـوم بر رفعـتـت سلام، یا باقرالعلوم
ای حضرت کریم، ای فضل تو عمیم وی رحمت تو عام، یا باقرالعلوم
ابوجعفر، امام محمدباقر علیه السلام پنجمین آفتابی است که بر افق پرنور امامت، جاودانه درخشید. زندگی پرنور و برکت آن حضرت، سراسر دانش و ارزش بود و از همین روی «باقرالعلوم»؛ یعنی شکافنده دشواریهای دانش و گشاینده پیچیدگیهای معرفت نامیده شد.
اول رجب سال 57 هجری، مصادف است با ولادت امام محمدباقرعلیه السلام. آسمان شب اول رجب سال 57 هجری در شهر مدینه النبی، در انتظار طلوع ستاره درخشان دیگری است. ستارگان به دنیا آمدن گوهر تابناک و گران بهایی را لحظه شماری میکنند. ستارهای از ستارگان ولایت، ستارهای پاک، که تاریکیِ ابرهای پلیدی را خواهد شکافت و زمین و زمینیان را از درخشش خود بهرهمند خواهد کرد.
تنها علوی که پدر و مادرش هر دو علوی هستند
امام محمدباقر علیه السلام، فرزند سید ساجدین، زینالعابدین علی بن الحسین علیه السلام است. مادر حضرت، فاطمه دختر امام حسن مجتبی است، بدین سبب، امام محمدباقر تنها نواده هاشم، جد بزرگوار ایشان است که پدر و مادر او نیز هر دو هاشمی هستند و تنها علوی است که پدر و مادرش نیز علوی هستند. مادرش زنی صدیقه بود که امام صادق علیه السلام، در حق ایشان فرمود: «در خاندان امام حسن علیه السلام زنی چون او دیده نشد.»
نامهای امام محمد باقر(ع)
در میان مردم عرب رسم است، در هنگام تولد برای فرزندانشان اسمی انتخاب میکنند سپس کنیهای در بزرگسالی، برای او به نام پدر یا مادر و یا فرزندانش میگذارند و با ویژگیهایش، بر او لقب مینهند. اسم شریف آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوجعفر و القاب شریفش باقر، شاکر و هادی است؛ مشهورترین آنها باقر است. این لقبی است که حضرت رسول(ص)، آن را بر ایشان گذارده، چنان چه از جابربن عبداللّه انصاری روایت شده که حضرت فرمود: «ای جابر، امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی، فرزندی از اولاد حسین که او را محمد نامند. او علم دین را موشکافی میکند، پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.»
چرا آن حضرت را باقر لقب دادهاند؟
بیتردید، از دیدگاه علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت، امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش، شهرت علمی عالمگیری پیدا کرد و همواره در محضر ایشان، مراجعان فراوانی از بلاد اسلامی حاضر بودند.
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب مىخواندند زیرا علوم را مىشکافت و باز مىکرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسین را باقر مىخواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است: آن حضرت را باقر مىخواندند چراکه علم را مىشکافت و به اصل آن پى مىبرد و فروع علم را از آن استنباط مىکرد و دامنه علوم را مىشکافت و وسعت مىداد. ابن حجر در صواعق مىنویسد: «او را باقر مىخواندند و این کلمه از«بقر الارض» اخذ شده است، یعنى آنکه زمین را مىشکافد و مکنونات آن را آشکار مىکند. زیرا او نیز گنجینههاى نهانى معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار مىکرد.» از این رو درباره وى گفته مىشد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجدههاى فراوان، پیشانىاش شکاف برداشته بود. برخى هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر مىخواندند.
زندگانی امام محمدباقر(ع)
امام محمدباقر علیه السلام در دوران کودکی، هم زمان با حکومت یزیدبن معاویه، شاهد حادثههای خونین کربلا بود. در آن واقعه، ایشان سه یا چهار سال بیشتر نداشتند. تحمل چنان مصیبتی برای ایشان بسیار طاقت فرسا بود. به شهادت رسیدن نزدیکترین افراد خانواده شان، به دست شقیترین افراد زمانه، مریضی سخت پدر در آن زمان و اسارت زنان و کودکان خانواده ایشان، برای هر کودکی دردناک و تحمل ناشدنی است، اما ایشان به عنایت الهی، همه اینها را با صبر جمیل پشت سر گذاشت. دوران جوانی و بزرگسالی ایشان، با اواخر حکومت اموی هم زمان شد، به طوری که دیگر حکومت، اقتدار پیشین را نداشت؛ هر چند آزار مؤمنان، بویژه امام محمدباقر(ع) در دستور کار حکومت بود، اما تزلزل حکومت فضا را برای گسترش فعالیتهای امام مناسب کرده بود. کم کم ایشان توانستند نشستهای پرباری را برای احیای اسلام ناب محمدی(ص) تشکیل دهند که از سراسر مملکتهای اسلامی شاگردان ممتازی تربیت کنند.
مبارزه امام با اسرائیلیات
بعضی از بزرگان یهود، در زمان امام محمدباقر علیه السلام با اسلام نمایی، به پراکندن حدیثهای جعلی درباره پیامبر، بنام «اسرائیلیات» پرداخته بودند. تأثیر این احادیث در مسائل فقهی و کلامی بسیار خطرناک مینمود. برای همین، امام با محکوم کردن این حدیثها و طرد آنان، از نفوذ فرهنگ نامطلوب آنان جلوگیری می کرد. امامان معصوم نیز، بعدها می کوشیدند، این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمین و یهود به وجود آورده و فرهنگ اصیل و غنی اسلامی را به کج روی می کشاند، قطع کنند.
زندگی اجتماعی امام باقر(ع)
زندگی امام، آینه تمام نمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. از آشکارترین ویژگیهای امام، جامع بودن اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضیلتهای روحی غافل نمیسازد و روی آوری به معنویات و عبادت و بندگی، وی را از پرداختن به زندگی مادّی و رابطههای اجتماعی و اصلاح جامعه باز نمیدارد. در حالی که انسانهای معمولی، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط میشوند. اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشینی گرفتار می شوند و اگر به کار و تلاش روی آورند، از انجام بایستههای عبادی و معنوی دور میمانند.
کرامتهای امام باقر علیهالسلام
آن چه اطاعت امام را واجب میکند، عقل سلیم است و کرامتها نیز انتخاب عقل را تأیید میکند. بدین سبب، از تمامی امامان معصوم کرامتهایی آورده شده که از عهده بشر عادی خارج است.
یکی از اصحاب آن حضرت میگوید: در کوفه زنی را تعلیم قرائت قرآن مینمودم، با او اندکی شوخی کردم، پس چون خدمت آن حضرت شرف یاب شدم، ایشان مرا سرزنش کرد و فرمود: «هرکه در خلوت گناهی کند، حق تعالی به او اعتنایی نخواهد کرد، چه گفتی با آن زن؟» من صورت خود را از شرم پوشانیدم و توبه کردم، حضرت فرمود: «دیگر به این کار شنیع باز مگرد.»
نصیحتها و پندهای امام باقر(ع)
سراسر زندگی آن امام همام ابوجعفرمحمد باقر علیه السلام حکمت و اندرز و سرمشق است. امام فرموده است: چیزی با چیزی نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد. بهترین عبادت، عفت شکم و دامن است. حیا و ایمان به یک ریسمان بستهاند هر کدام بروند دیگری دنبال آنست.
سیره عملی آن حضرت
در شرح حال آن حضرت مىنویسند که: روزى از روزهاى گرم تابستان آن حضرت با کمک کارگرانش از شهر خارج و بسوى مزرعه خود رفت. هوا فوقالعاده گرم بود. امام عرقریزان و با تنى خسته، همچنان ره مىپیمود، در این هنگام یکى از مسلمانان در خارج به آن حضرت برخورد کرد و سخت متعجب شد و با خود اندیشید که چرا امام در این موقع روز و در این هواى سوزان براى رسیدگى به مزرعه خود از شهر خارج شده است؟
خواست تا در این باره از خود امام علیه السلام توضیحى بخواهد، جلو رفت، عرض ادب کرد و آنگاه گفت: شما از بزرگان قریش هستید. چرا در این هواى گرم براى رسیدگى به امور دنیوى از شهر خارج شدهاید، راستى که اگر مرگ شما را در این حال دریابد، جواب خدا را چه خواهید گفت؟
این شخص مىگوید: همینکه این جمله را به امام علیه السلام عرضه داشتم خود را از کارگزارانش جدا کرد و بسوى من متوجه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در بهترین حالتى است که با آن روبرو مىشوم، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در این هواى گرم از خود گرفته و به دنبال کار و فعالیت مىروم، مىروم تا با زحمت و عرق جبین، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و این بهترین حالتى است که یک انسان مىتواند در آن قرار گیرد، جاى ترس و هراس آنجا است که مرگ بر آدمى وارد شود در حالى که در معصیت خدا باشد و با تن آسایى و تنبلى از دسترنج دیگران استفاده کند.
آن مرد گمان مى کرد که دیندارى و فضیلت به آن معنا است که انسان قدرت تولید خود را از دست بدهد و به دنبال کار و فعالیت نرود و همینکه امام علیه السلام این انحراف فکرى خطرناک را در او دید، به نصیحتش پرداخت و واقعیت اسلام را در این مساله در برابر او قرار داد.
تسلیم در برابر قضای الهی
گروهى به محضر امام باقر(ع) مشرف شدند، دیدند امام بچهاى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بىآرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مىرود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفته است، بعد از اندکى امام(ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافهاش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مىکردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مىبینیم که قضیه برعکس شد؟
امام(ع) فرمودند: ما دوست مىداریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلیم آن کار مىشویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»
رفتار با یاران و دیگر مردم
آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مىکرد و مىفرمود: «دوست داشتنىترین کارها نزد خدا این است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران در مىگذشت، اگر نیمه شب مهمانى مىرسید با مهربانى در برویش باز مىکرد و در بازکردن بار و بنهاش به او کمک مىکرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مىکرد، لغزشهاى یاران را نادیده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است».
از تحقیر مسلمانان نهى مىکرد و به غلامان و کنیزانش مىفرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مىکرد آنگاه که از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
یاران و همراهان را غذا مىداد و چون کمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مىکرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
سلام بر آن روح بلند، بر آن جسم پاک، بر آن امام همام، سلام بر علم بیکران، سلام بر حلم فراوان، سلام بر آن زاهد عابد، سلام بر آن صابر شکور، سلام بر امام محمد باقر(ع) پاک و پاکیزه، نور روشنگر، پاک و پاکیزه است از آلایش هر چیز که در عصمت و طهارت خدشه می کند.
ابوجعفر، امام محمدباقر علیه السلام پنجمین آفتابی است که بر افق پرنور امامت، جاودانه درخشید. زندگی پرنور و برکت آن حضرت، سراسر دانش و ارزش بود و از همین روی «باقرالعلوم»؛ یعنی شکافنده دشواریهای دانش و گشاینده پیچیدگیهای معرفت نامیده شد.
اول رجب سال 57 هجری، مصادف است با ولادت امام محمدباقرعلیه السلام. آسمان شب اول رجب سال 57 هجری در شهر مدینه النبی، در انتظار طلوع ستاره درخشان دیگری است. ستارگان به دنیا آمدن گوهر تابناک و گران بهایی را لحظه شماری میکنند. ستارهای از ستارگان ولایت، ستارهای پاک، که تاریکیِ ابرهای پلیدی را خواهد شکافت و زمین و زمینیان را از درخشش خود بهرهمند خواهد کرد.
تنها علوی که پدر و مادرش هر دو علوی هستند
امام محمدباقر علیه السلام، فرزند سید ساجدین، زینالعابدین علی بن الحسین علیه السلام است. مادر حضرت، فاطمه دختر امام حسن مجتبی است، بدین سبب، امام محمدباقر تنها نواده هاشم، جد بزرگوار ایشان است که پدر و مادر او نیز هر دو هاشمی هستند و تنها علوی است که پدر و مادرش نیز علوی هستند. مادرش زنی صدیقه بود که امام صادق علیه السلام، در حق ایشان فرمود: «در خاندان امام حسن علیه السلام زنی چون او دیده نشد.»
نامهای امام محمد باقر(ع)
در میان مردم عرب رسم است، در هنگام تولد برای فرزندانشان اسمی انتخاب میکنند سپس کنیهای در بزرگسالی، برای او به نام پدر یا مادر و یا فرزندانش میگذارند و با ویژگیهایش، بر او لقب مینهند. اسم شریف آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوجعفر و القاب شریفش باقر، شاکر و هادی است؛ مشهورترین آنها باقر است. این لقبی است که حضرت رسول(ص)، آن را بر ایشان گذارده، چنان چه از جابربن عبداللّه انصاری روایت شده که حضرت فرمود: «ای جابر، امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی، فرزندی از اولاد حسین که او را محمد نامند. او علم دین را موشکافی میکند، پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.»
چرا آن حضرت را باقر لقب دادهاند؟
بیتردید، از دیدگاه علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت، امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش، شهرت علمی عالمگیری پیدا کرد و همواره در محضر ایشان، مراجعان فراوانی از بلاد اسلامی حاضر بودند.
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب مىخواندند زیرا علوم را مىشکافت و باز مىکرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسین را باقر مىخواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است: آن حضرت را باقر مىخواندند چراکه علم را مىشکافت و به اصل آن پى مىبرد و فروع علم را از آن استنباط مىکرد و دامنه علوم را مىشکافت و وسعت مىداد. ابن حجر در صواعق مىنویسد: «او را باقر مىخواندند و این کلمه از«بقر الارض» اخذ شده است، یعنى آنکه زمین را مىشکافد و مکنونات آن را آشکار مىکند. زیرا او نیز گنجینههاى نهانى معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار مىکرد.» از این رو درباره وى گفته مىشد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجدههاى فراوان، پیشانىاش شکاف برداشته بود. برخى هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر مىخواندند.
زندگانی امام محمدباقر(ع)
امام محمدباقر علیه السلام در دوران کودکی، هم زمان با حکومت یزیدبن معاویه، شاهد حادثههای خونین کربلا بود. در آن واقعه، ایشان سه یا چهار سال بیشتر نداشتند. تحمل چنان مصیبتی برای ایشان بسیار طاقت فرسا بود. به شهادت رسیدن نزدیکترین افراد خانواده شان، به دست شقیترین افراد زمانه، مریضی سخت پدر در آن زمان و اسارت زنان و کودکان خانواده ایشان، برای هر کودکی دردناک و تحمل ناشدنی است، اما ایشان به عنایت الهی، همه اینها را با صبر جمیل پشت سر گذاشت. دوران جوانی و بزرگسالی ایشان، با اواخر حکومت اموی هم زمان شد، به طوری که دیگر حکومت، اقتدار پیشین را نداشت؛ هر چند آزار مؤمنان، بویژه امام محمدباقر(ع) در دستور کار حکومت بود، اما تزلزل حکومت فضا را برای گسترش فعالیتهای امام مناسب کرده بود. کم کم ایشان توانستند نشستهای پرباری را برای احیای اسلام ناب محمدی(ص) تشکیل دهند که از سراسر مملکتهای اسلامی شاگردان ممتازی تربیت کنند.
مبارزه امام با اسرائیلیات
بعضی از بزرگان یهود، در زمان امام محمدباقر علیه السلام با اسلام نمایی، به پراکندن حدیثهای جعلی درباره پیامبر، بنام «اسرائیلیات» پرداخته بودند. تأثیر این احادیث در مسائل فقهی و کلامی بسیار خطرناک مینمود. برای همین، امام با محکوم کردن این حدیثها و طرد آنان، از نفوذ فرهنگ نامطلوب آنان جلوگیری می کرد. امامان معصوم نیز، بعدها می کوشیدند، این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمین و یهود به وجود آورده و فرهنگ اصیل و غنی اسلامی را به کج روی می کشاند، قطع کنند.
زندگی اجتماعی امام باقر(ع)
زندگی امام، آینه تمام نمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. از آشکارترین ویژگیهای امام، جامع بودن اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضیلتهای روحی غافل نمیسازد و روی آوری به معنویات و عبادت و بندگی، وی را از پرداختن به زندگی مادّی و رابطههای اجتماعی و اصلاح جامعه باز نمیدارد. در حالی که انسانهای معمولی، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط میشوند. اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشینی گرفتار می شوند و اگر به کار و تلاش روی آورند، از انجام بایستههای عبادی و معنوی دور میمانند.
کرامتهای امام باقر علیهالسلام
آن چه اطاعت امام را واجب میکند، عقل سلیم است و کرامتها نیز انتخاب عقل را تأیید میکند. بدین سبب، از تمامی امامان معصوم کرامتهایی آورده شده که از عهده بشر عادی خارج است.
یکی از اصحاب آن حضرت میگوید: در کوفه زنی را تعلیم قرائت قرآن مینمودم، با او اندکی شوخی کردم، پس چون خدمت آن حضرت شرف یاب شدم، ایشان مرا سرزنش کرد و فرمود: «هرکه در خلوت گناهی کند، حق تعالی به او اعتنایی نخواهد کرد، چه گفتی با آن زن؟» من صورت خود را از شرم پوشانیدم و توبه کردم، حضرت فرمود: «دیگر به این کار شنیع باز مگرد.»
نصیحتها و پندهای امام باقر(ع)
سراسر زندگی آن امام همام ابوجعفرمحمد باقر علیه السلام حکمت و اندرز و سرمشق است. امام فرموده است: چیزی با چیزی نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد. بهترین عبادت، عفت شکم و دامن است. حیا و ایمان به یک ریسمان بستهاند هر کدام بروند دیگری دنبال آنست.
سیره عملی آن حضرت
در شرح حال آن حضرت مىنویسند که: روزى از روزهاى گرم تابستان آن حضرت با کمک کارگرانش از شهر خارج و بسوى مزرعه خود رفت. هوا فوقالعاده گرم بود. امام عرقریزان و با تنى خسته، همچنان ره مىپیمود، در این هنگام یکى از مسلمانان در خارج به آن حضرت برخورد کرد و سخت متعجب شد و با خود اندیشید که چرا امام در این موقع روز و در این هواى سوزان براى رسیدگى به مزرعه خود از شهر خارج شده است؟
خواست تا در این باره از خود امام علیه السلام توضیحى بخواهد، جلو رفت، عرض ادب کرد و آنگاه گفت: شما از بزرگان قریش هستید. چرا در این هواى گرم براى رسیدگى به امور دنیوى از شهر خارج شدهاید، راستى که اگر مرگ شما را در این حال دریابد، جواب خدا را چه خواهید گفت؟
این شخص مىگوید: همینکه این جمله را به امام علیه السلام عرضه داشتم خود را از کارگزارانش جدا کرد و بسوى من متوجه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در بهترین حالتى است که با آن روبرو مىشوم، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در این هواى گرم از خود گرفته و به دنبال کار و فعالیت مىروم، مىروم تا با زحمت و عرق جبین، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و این بهترین حالتى است که یک انسان مىتواند در آن قرار گیرد، جاى ترس و هراس آنجا است که مرگ بر آدمى وارد شود در حالى که در معصیت خدا باشد و با تن آسایى و تنبلى از دسترنج دیگران استفاده کند.
آن مرد گمان مى کرد که دیندارى و فضیلت به آن معنا است که انسان قدرت تولید خود را از دست بدهد و به دنبال کار و فعالیت نرود و همینکه امام علیه السلام این انحراف فکرى خطرناک را در او دید، به نصیحتش پرداخت و واقعیت اسلام را در این مساله در برابر او قرار داد.
تسلیم در برابر قضای الهی
گروهى به محضر امام باقر(ع) مشرف شدند، دیدند امام بچهاى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بىآرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مىرود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفته است، بعد از اندکى امام(ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافهاش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مىکردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مىبینیم که قضیه برعکس شد؟
امام(ع) فرمودند: ما دوست مىداریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلیم آن کار مىشویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»
رفتار با یاران و دیگر مردم
آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مىکرد و مىفرمود: «دوست داشتنىترین کارها نزد خدا این است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران در مىگذشت، اگر نیمه شب مهمانى مىرسید با مهربانى در برویش باز مىکرد و در بازکردن بار و بنهاش به او کمک مىکرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مىکرد، لغزشهاى یاران را نادیده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است».
از تحقیر مسلمانان نهى مىکرد و به غلامان و کنیزانش مىفرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مىکرد آنگاه که از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
یاران و همراهان را غذا مىداد و چون کمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مىکرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
سلام بر آن روح بلند، بر آن جسم پاک، بر آن امام همام، سلام بر علم بیکران، سلام بر حلم فراوان، سلام بر آن زاهد عابد، سلام بر آن صابر شکور، سلام بر امام محمد باقر(ع) پاک و پاکیزه، نور روشنگر، پاک و پاکیزه است از آلایش هر چیز که در عصمت و طهارت خدشه می کند.
یکی دیگر از روشهای تبلیغ:
زمینه سازی
همیشه در مسیر کارهای خوب یک سلسه موانع و مزاحمت هایی وجود دارد که تبلیغ و رسیدن به اهداف مقدس آن نیز از این قانون کلی طبیعت مستثنی نیست،بنابراین هر مبلغ اسلامی با تلاش و هوشیاری موانع را از سر راه بردارد و زمینه مناسب برای تبلیغ فراهم سازد.
چرا که اگر صبر کند و منتظر بماند که راهها هموار گردد و زمینه ها فراهم شود وبعد قصد تبلیغ کند بدون تردید موفقیتی بدست نمی آورد.اصولا طبیعت تبلیغ طوری است که خود مبلغین باید مصمم شوند که مشکلات را از سر راه بردارند.[۱]
از عوامل زمینه سازی تبلیغ:۱.آراستگی
منظور ما از آراستگی برای زمینه سازی تبلیغ،آراستگی ظاهر و باطن است.یک مبلغ باید ظاهری آراسته داشته باشد،در حقیقت ظاهر ناخوشایند چه از لحاظ طرز پوشش باشد و چه از لحاظ نوع خلقت(مثل معلولیت جسمی)،در تبلیغ حضوری توفیق کمتری خواهد داشت.البته مبلغینی که از لحاظ جسمی مشکل دارند می توانند در سایر موقعیتها ادای وظیفه کنند.[۲]
اگر در حالات پیامبران الهی و اولیای خدا که مسئولیت تبلیغی داشتند،مطالعه کنیم،به این نتیجه می رسیم که از میان آنها حتی یک نفر هم معلول(نه کور بودند،نه فلج بودند و…) نبوده است.
خود حضرت برای ما بهترین الگوی تربیتی و تقلیدی هستند،وقتی به میان مردم می رفتند خود را آراسته و معطر می کردند و همیشه قبل از خروج از منزل به آیینه نگاه می کردند.
۲.رسیدگی به مشکلات مردم
رسیدگی به مشکلات مردم و یاری آنها در حل مسائل و سختی های زندگی،یکی از روش هایی است که مبلغ دین می تواند به وسیله آن مردم را به دین جذب کند،چنین کارهایی یک تبلیغ عملی است و تاثیر آن به مراتب بیشتر می باشد.[۳]
و می توان گفت که این رفتار یکی از توفیقات مهم برای یک انسان است،و چنین کاری مورد تایید و قبول شارع مقدس اسلام هست.[۴]
در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه« قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ؛ گفتند: «اى عزيز، او پدرى پير سالخورده دارد بنا بر اين يكى از ما را به جاى او بگير، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.»(يوسف آیه : ۷۸)آمده است که حضرت یوسف علیه السلام خود قرض می کردند و به داد فقرا و مستضعفین میرسیدند،و به این وسیله مردم را به آیین خداپرستی جذب می کرد.[۵]
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
منبع:
*قرآن کریم
[۱].بابا زداده،علی اکبر،شیوه های تعلیم وتبلیغ،دانش و ادب،۱۳۸۲،اول،قم
[۲].محدثی،جواد،اخلاق معاشرت،موسسه بوستان کتاب،۱۳۸۲،چهارم،قم
[۳].نظری منفرد،علی،فن خطابه،هاجر،۱۳۸۵،سوم،قم
……………………………………….
پی نوشت:
[۱].بابازاده،شیوه های تعلیم و تبلیغ،ص۲۲۴
[۲].نظری منفرد،فن خطابه،ص۶۴
[۳]. بابازاده،شیوه های تعلیم و تبلیغ،ص۲۲۵
[۴]. محدثی،اخلاق معاشرت،ص۱۵۰
[۵]. اصول کافی،ج۲،ص۶۳۷