رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
خواندن این مطلب رااز دست ندهید.
جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد . یه حس سبک شدن و معلق بودن .
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود . شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است . زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست . این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم . اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است .
با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد . برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند .میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است .
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست .
این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد . اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد . چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد . فشاری که به “روح” وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است . این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد .
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد .
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود .
وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد . بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند .
به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم:
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ …
بگذار و بگذر
ببین و دل مبند
چشم بینداز و دل مباز
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت …
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده…
“صادقانه زندگی کنید”
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم…
“استادالهی قمشه ای”
رسول خدا حضرت محمّد ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمودند :
هرکس نماز را سبک شمارد خدا او را به پانزده خصلت و بلا مبتلا خواهد کرد .
١. برکت را از عمر او بر می دارد .
٢.سیمای افراد نیکوکار را از صورتش محو سازد .
٣.هر عملی که انجام دهد از آن خیری نبیند .
٤.دعای او به آسمان بالا نرود ( مستجاب نشود ) .
٥.از دعای صالحان بهره مند نشود .
٦.ذلیل از دنیا خواهد رفت .
٧. گرسنه و تشنه خواهد مُرد .
٨.خدا مَلکی را مُوکّل گرداند که او را در قبر عذاب دهد.
٩. قبر را بر او تنگ نماید .
١٠. قبرش تاریک خواهد بود .
١١.خدا فرشته ای را مأمور کند تا او را از ناحیه ی صورت به زمین بکشاند (در محشر) و مردم او را به این حال مشاهده کنند .
١٢. در موقع حساب اَعمال به او سخت گیری خواهد شد .
١٣.خدا نظر مَرحَمت بر او نیفکند .
١٤.خدا او را پاک و پاکیزه نخواهد کرد ( و مورد عفو قرار نگیرد ) .
١٥. دچار عذابی دردناک خواهد شد.
سفینة البحار :ج 2 ص 43-44
امام حسین(ع) فرمود:
بپرهیز از کاری که مجبور شوی عذر خواهی کنی،
همانا شخص مؤمن، کار زشت انجام نمى دهد و عذرخواهى هم نمى کند.
ولى فرد منافق هر روز مرتکب خلاف و کارهاى زشت مى گردد و همیشه عذرخواهى مى نماید.
متن حدیث:
«إِیَّاکَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُسِیءُ وَ لَا یَعْتَذِرُ وَ الْمُنَافِقُ کُلَّ یَوْمٍ یُسِیءُ وَ یَعْتَذِرُ»
«تحف العقول: 248»
امام کاظم(علیهالسلام) فرمود:
روزى در خدمت پدرم بودم و یکى از دوستان وارد شد و گفت: عدهاى در بیرون منزل ایستاده و اجازه ورود مىخواهند.
پدرم فرمود: نگاه کن ببین کیستند؟
وقتى رفتم شتران زیادى را که حامل صندوقهائى بودند مشاهده کردم و شخصى هم سوار بر اسب بود.
به او گفتم:تو کیستى؟ گفت: مردى از هندوستان و اراده تشرف به خدمت امام را دارم.
بازگشتم و به عرض ایشان رسانیدم. فرمود: اجازه به این خائن ناپاک مده. به آنها اجازه ندادم و مدت زیادى در همانجا اقامت کردند تا اینکه یزید بن سلیمان و محمد بن سلیمان واسطه شدند و اجازه ورود براى آنها گرفتند.
مرد هندى وقتى که وارد شد دو زانو نشست گفت:امام بسلامت باد، مردى از هندم، مرا پادشاه با مقدارى از هدایا خدمت شما فرستاده، چند روز است که به ما اجازه ورود نمىدهید آیا فرزندان پیامبران چنین مىکنند؟
پدرم سر خود را به زیر انداخت و فرمود: علت آنرا بعد خواهى فهمید. پدرم مرا دستور داد نامه او را بگیرم و باز کنم. در آن نامه پادشاه هند پس از سلام نوشته بود:
من ببرکت شما هدایت یافته ام، برایم کنیز بسیار زیبائى به هدیه آورده بودند، هیچ کس را شایسته آن کنیز نیافتم، از این جهت او را به مقدارى لباس و زیور و عطر تقدیم شما مىکنم، از میان هزار نفر صد از میان صد نفر ده نفر و از میان ده نفر کسى را که صلاحیت امانت دارى داشته باشد یکى را به نام (میزاب بن خباب ) تعیین کرد او را همراه هدایا و کنیز نزد شما فرستادم.
امام رو به او کرد و فرمود:برگرد اى خیانت کار، هرگز امانتى را که در آن خیانت شده قبول نمىکنم…!
مرد هندى سوگند یاد کرد که خیانت نکرده ام.
پدرم فرمود: اگر لباس تو گواهى به خیانت تو به کنیز دهد مسلمان مىشوى؟
گفت: مرا معاف بدار.
پدرم فرمودند: پس کارى که کردى به پادشاه هند بنویس….!
مرد گفت: اگر چیزى در این خصوص شما مىدانى بنویس، پوستینى بر دوش مرد بود و امام فرمود:آنرا بیانداز؛ پس پدرم دو رکعت نماز خواند بعد سر به سجده گذاشت وى فرمود: «اللهم انى اسئلک بمعاقد العز …. ایمانا مع ایمانهم»، از سجده سر برداشت و روى به پوستین کرد و فرمود:آنچه درباره این مرد هندى میدانی بگو.
پوستین [به اذن خداوند متعال] همانند گوسفندى بهم آمد و گفت:
اى فرزند رسول خدا، پادشاه این مرد را امین دانست و نسبت به حفظ کنیز و هدایا او را سفارش زیادى کرد، همینکه مقدارى راه آمدیم به بیابانى رسیدیم، در آن جا باران گرفت، هر چه با ما بود از باران خیس شد و پر آب گردید. چیزى نگذشت که ابر بر طرف شد و آفتاب تابید.این خائن، خادمى را که همراه کنیز بود صدا زد و او را روانه شهر نمود تا چیزى تهیه کند.
پس از رفتن خادم، به کنیز گفت: در این خیمه که میان آفتاب زدهایم بیا تا لباسها و بدنت خشک شود. کنیز وارد خیمه شد و در مقابل آفتاب لباس خود را تا ساق پا بالا زد، همینکه چشم این هندى به پاى او افتاد فریفته شد و کنیز را به خیانت راضى نمود.
مرد هندى از مشاهده این پوستین به اضطراب افتاد و اقرار کرد و تقاضاى بخشش نمود. پوستین به حالت خود برگشت، امام دستور داد آنرا بپوشد.
همینکه پوستین بر دوش گرفت، پوستین بر گردن و گلویش حلقه وار پیچید نزدیک بود آن مرد خفه و سیاه شود.
امام(ع) فرمود: اى پوستین او را رها کن، تا پیش پادشاه برگردد، او سزاوارتر است که کیفر خیانت این شخص را بدهد؛ و پوستین به حالت اولیه برگشت.
هندى با وحشت تمام درخواست قبول هدیه اى را کرد..!
امام(ع) فرمود: اگر مسلمان شوى کنیز را به تو مىدهم، ولى او نپذیرفت.
امام هدیه را پذیرفت ولى کنیز را رد کرد و آن مرد هندى به هندوستان بازگشت. بعد از یک ماه، نامه پادشاه هند رسید که بعد از عرض ارادت نوشته بود که: آنچه ارزش نداشت را قبول کردید ولى کنیز را قبول نکردید. این کار مرا نگران کرد و یا خود گفتم: فرزندان انبیاء داراى فراست خدادادى هستند، شاید آورنده کنیز خیانتى کرده باشد. لذا نامه اى بنام شما از خود نوشتم و به آن مرد گفتم: نامه شما رسید، و از خیانت در آن متذکر شدید.
به او گفتم جز راستى چیزى تو را نجات نخواهد داد، و او تمام قضیه خیانت کنیز و حکایت پوستین را برایم نقل کرد، و کنیز هم اعتراف کرد.دستور دادم هر دو را گردن زدند.
من هم به یگانگى خدا و رسالت پیامبر گواهى و به عرض مىرسانم که من بعدا خدمت خواهم رسید طولى نکشید که تاج و تخت را رها کرد و به مدینه آمد و مسلمان حقیقى شد.
آری دوستان عزیز؛
امام(ع) در هر کجا و هر زمان؛ آگاه و ناظر بر اعمال و کردار ماست.
خدایا قلب امام زمان(ع) را از ما راضی گردان.
▪️مین ربّ العالمین▪️
«بحار الانوار 11: 136»