رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
چند گاهیست وقتی میگویم:
«و فی کل الساعة»
دلم می سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.
وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و ناظر اعمال منی.
وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود.
وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه می خورم.
چند گاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم، تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی.
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم رب الامیرالمومنین
دلنوشته ی یک نسل سومی:
شاه ندیدیم
امام ندیدیم
جنگ ندیدیم
چمران ندیدیم
همت ندیدیم
گلوله
بمب
موشک
ندیدیم
وقتی آمدیم خیلی از خطر ها رفع شده بود
وقتی آمدیم خیلی ها رفته بودند
به قول شاعر
*ما همانیم که شهدا جنگیدند!*
وقتی آمدیم چشممان فقط یک نفر را دید
#سید_علی
نسل مظلومی بود نسل ما
دشمن سر ما که رسید تازه یاد گرفت چطور بجنگد
تازه فهمید توپ و تانک حریف نمیشود
تازه فهمید اینها جنسشان فرق میکند
تازه اندلسی با ما رفتار کرد
دشمن به ما که رسید هوشیار شد
ما تلفاتمان سنگین تر شد
نسل مظلومی بود نسل ما
امام ندیده عاشق شد
عاشقی ندارد کسی که چمران به خاطرش از آن لنگه ی دنیا آن زندگی رویایی را دور می اندازد و سربازی اش را میکند؟
عاشقی ندارد کسی که ناهید کرجو آنچنان شکنجه ها را تحمل میکند اما حاضر نمیشود حتی به او توهین کند؟
عاشقی ندارد اویی که همه عاشقش بودند؟
عاشقی دارد
نسل مظلومی بودیم که ندیدیمش
لیک خدا هوای مظلومان را دارد
ندیدیم امام روح اله را
ولی در عوض توفیق داریم قنوت نمازمان را مزین کنیم به این دعا که (اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای)
من یک نسل سومی ام
به ظاهرمان نگاه نکن
فکر نکن اینها به ما نمی آید نه
کارمان سخت تر شده است…
نگاه نکن به ظاهرمان
مجاهد تر شده ایم و به چشم نمی آید!
نگاه نکن به ظاهرمان
سوراخ غربالمان تنگ تر شده است
نگاه نکن به ظاهرمان
کریمانه تر هدایت میشویم
عاشقانه تر عاشقی میکنیم
تو عاشق آنی شدی که دیدی و ما
ندیده عاشقی میکنیم
بیشتر از شما غربت امیرالمومنین را درک میکنیم
به ظاهرمان نگاه نکن
صدایمان حالا در می آید
ما نسل سومی ها را نسله سوخته نخوانید
ما جوانه زدیم
ما جوانه زدیم که امروز دنیا اینطور با ما میجنگد
قهرمان تر شدیم که رهبرمان اینقدر مطمئن با ما حرف میزند
نگاه به ظاهرمان نکن
مظلومیم ولی مقتدر
اماما
نمیگذاریم
نمیگذاریم جام زهری که به شما نوشاندند به ولی زمان بنوشانند
اماما
آسوده باش که دعایت مستجاب شد
اقل و اکثر که مهم نیست
مهم این است که ما پای کار تر شدیم
اماما
اگر بودی چه قدر خوشحال میشدی وقتی میدیدی نسل سومی هایت کسانی شدند چون مدافعان حرم
اماما
غصه نخور برای پسران نوح
ما خود برایت فرزند میشویم پای رکاب سید علی
اماما
کجایی ببینی آرزویمان این است
سنگ قبرمان منقش باشد به این عبارت:
((شهید #گمنام
فرزند #سید_علی))
اماما
#ما هستیم
#نسل_رویش
یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.
در راه یکی از دوستانم به اسم
ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم.
پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده .
به طرف خانه به راه افتادم
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .
به خدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .
اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم .
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .
که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است !
گفتم: سبحان الله !
از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده.
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم.
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند.
و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند .
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد.
سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت .
از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ،دوست داشتن تعریف و تمجید مردم.
چیزی برایم باقی نماند و در آستانه ی هلاکت بودم که صدایی را شنیدم .
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده !
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت .
وقتی از امام حسن (ع) پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی گردانید؟ فرمودند:«من هم سائل درگاه خداوند هستم و می خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم. خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می دارد، می خواهد که من هم به مردم کمک کنم».
باقرشریف، قرشی، زندگانی امام حسن (ع) ص 135
مولی الموالی(ع) می فرمایند: «المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل» آن که اهل ریا شد، ظاهرش زیباست اما وای چه باطن مریضی دارد. کدام مریضی بدتر از مریضی روحی؟
به حاج شیخ جعفر مجتهدی گفتند: شما این همه به بیماری ها، رنج و مصیبت گرفتار شده اید، آیا به پروردگار عالم شکوه کرده اید؟
دیدند ایشان با کمال تعجب فرمودند: بله شکوه کردم، منتها از مریضی درونی خودم شکوه کردم، فرموده بودند: اگر تمام عمرم لحظه به لحظه اش در بستر باشم و تمام بیماری های ناشناخته شده به سمت من بیایند، ولی به من تضمین بدهند که تو مریضی روحی نمی گیری، به خودش قسم همه بیماری ها را می پذیرم؛ چون مریضی روحی و مریضی باطن دردآور است❗️
اولیاء خدا می گویند؛ مثال ریا همان بیماری خوره است که به جان انسان می افتد و او را آرام آرام می برد، یک موقعی می بیند دیگر روح طیب، پاک و الهی ندارد و خباثت وجودش را گرفته است. اولیاء از این می ترسند.
حاج شیخ جعفر مجتهدی، آن عارف بزرگوار می فرمایند: حاضرم همه بیماریهای جسمی را بپذیرم اما به شرط آن که من ناحیه الله تبارک و تعالی یا از ناحیه مولایم تضمین داده بشود که من به بیماری روحی دچار نیستم.
آن چیزی که بناست پرواز کند، به اعلی علیین برود و مشمول «انالله و انا الیه راجعون» (بقره/۱۵۶) شود، روح انسان است. اگر جسم چند صباحی هم مریض باشد، موقعی که انسان جان به جان آفرین تسلیم می کند همه دردها و گرفتاری های جسمی از بین می رود.
آن عملی که بیشتر از همه روح را بیمار می کند و بیماری اش هم محسوس نیست، ریا است. «المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل» شخص ریاکار خودش هم خبر ندارد، ظاهرش ظاهر خوبی است، اما وامصیبت که باطن به خرابی رفته است. لذا اولیاء خدا می ترسند. این که همه دنبال عمل برای خدا هستند، به خاطر این است.
گزیده ای از سخنان آیت الله روح الله #قرهی
#ترک_ریا