رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
اميرالمومنين علي عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: پسرم! چهار چيز از من ياد گير(در خوبي ها)، و چهار چيز به خاطر بسپار(هشدارها)، که تا به آنها عمل مي کني زيان نبيني.
الف-خوبي ها
1.همانا ارزشمندترين بي نيازي عقل است،
2.بزرگ ترين فقر بي خردي است،
3.ترسناک ترين تنهايي خودپسندي است.
4.گرامي ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيکوست
ب-هشدارها:
1.پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، چرا که مي خواهد به تو نفعي رساند امّا دچار زيانت مي کند.
2.از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را که سخت به آن نياز داري از تو دريغ مي دارد.
3.از دوستي با بدکار بپرهيز، که با اندک بهايي تو را مي فروشد.
4.از دوستي با دروغگو بپرهيز، که او به سراب ماند: دور را به تو نزديک، و نزديک را دور مي نماياند.
منبع : نهج البلاغه، کلمات قصار 38
علامه طباطبايي ميفرمودند: يک روز در مدرسهاي ايستاده بودم که مرحوم قاضي از آنجا عبور ميکردند، چون به من رسيد دست خود را روي شانه من گذاردند و گفتند: «اي فرزند! دنيا ميخواهي نماز شب بخوان؛ و آخرت ميخواهي نماز شب بخوان!
استاد علامه ميفرمودند: چون به نجف اشرف براي تحصيل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خويشاوندي و رحميت گاهگاهي به محضر مرحوم قاضي شرفياب ميشدم؛ تا يک روز در مدرسهاي ايستاده بودم که مرحوم قاضي از آنجا عبور ميکردند، چون به من رسيد دست خود را روي شانه من گذاردند و گفتند: «اي فرزند! دنيا ميخواهي نماز شب بخوان؛ و آخرت ميخواهي نماز شب بخوان!»
علامه طباطبايي ميفرمودند: اين سخن آن قدر در من اثر کرد که از آن به بعد تا زماني که به ايران مراجعت کردم پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضي، روز و شب به سر ميبردم؛ و آني از ادراک فيض ايشان دريغ نميکردم و از آن وقتي که به وطن مالوف بازگشتم، تا وقت رحلت استاد پيوسته روابط ما برقرار بود و مرحوم قاضي طبق روابط استاد و شاگردي دستوراتي ميدادند و مکاتبات از طرفين برقرار بود.
کتاب اسوه عارفان – ص 72
که گناه، خانه قلب را تیره میسازد و شما که نورانی ترین هستی، در خانه سیاه نمیمانی. آن وقت خانه دل ما، سوت و کور میشود مثل خرابه ها، مگر اینکه با توبه، آن تیرهگیها را از بین ببریم و دوباره مهیای پذیرایی از شما شویم.
قلب من در نوجوانی، آماده کاشتن بذر عشق بود، اما هر چه انتظار کشیدم کسی نگفت که باید عاشق برترین شد تا قلب آباد شود،
به من نگفتند که مواظب باش قلبت را به هر کس و ناکسی نسپاری که صاحب اصلی آن، کسی است که وقتی قلبت پاک شود میآید.
و به ما نگفتند که جای شما در قلب ماست نه در جزیره خضرا و مثلث برمودا. به ما نگفتند که مواظب باشیم تا شما را از مهمانی قلبمان بیرون نکنیم. وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟ ایشان جواب داد که: « آقا در قلب شماست مواظب باشید بیرونش نکنید».
کاش، قلبم را در نوجوانی به تو میسپردم و هر دم یادت را از قلبم به زبان جاری میساختم.
آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست
اللهم عجل لولیک الفرج