رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
بعد از فوت ابوطالب كه حامى باقدرتى براى پيامبر اكرم(ص) به حساب مىآمد، آزار و شكنجه مشركين نسبت به پيامبرص و مسلمانان شدّت يافت ولى پيامبرص از فعاليت تبليغى خويش دست برنمىداشت و از موقعيّتهاى گوناگون بهره مىبرد يكى از اين موقعيّتها موسم حجّ هر سال بود كه انسانهاى زيادى براى زيارت كعبه به مكّه مىآمدند
يثرب، شهرى در نزديكى مكّه بود و دو قبيله اوس و خزرج در آن زندگى مىكردند اين دو قبيله هميشه با هم اختلاف و نزاع داشتند موسم حجّ فرا رسيد و يثربيان به مكّه آمدند پيامبر اكرمص در كنار كعبه به تبليغ اسلام پرداخت و عدّهاى از بزرگان خزرج با شنيدن كلمات پيامبر(ص) كه بوى صلح و دوستى از آن به مشام مىرسيد، عامل رفع اختلافهاى خود را يافتند آنان به اسلام گرويدند و پس از بازگشت به يثرب، خاندان خود را به اسلام دعوت كردند سال بعد دوازده نفر از آنان به گونه مخفيانه در عقبه با پيامبرص پيمان بستند و از رسول خداص خواستند فردى را براى راهنمايى ديگران به يثرب بفرستد پيامبر اكرم(ص)نيز مصعب بن عمير را به همراه آنان فرستاد با ورود مصعب به يثرب و ارشادات قرآنى وى، مردم گروه گروه به اسلام روى آوردند و آيات قرآن را به گوش جان شنيدند
سال بعد هفتاد نفر از سران يثرب در موسم حجّ به مكّه رفتند و نيمه شب در عقبه با پيامبرص ملاقات كردند و ضمن بيعتى با ايشان، متعهّد شدند همانطور كه از زن و فرزند خويش حمايت مىكنند از رسول الله (ص) نيز حمايت كنند
بزرگان قريش از پيمان يثربيان، با پيامبرص آگاه شدند و خشمشان بالا گرفت آنان جلسهاى تشكيل دادند تا براى جلوگيرى از پيشروى اسلام چارهاى بيانديشند
پس از مشورتهاى فراوان قرار بر اين شد كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و همگى اين افراد، شبانه به خانه پيامبرص هجوم آورند و با همديگر او را به قتل برسانند تا دعوت به اسلام ريشه كن شود
خداوند متعال، پيامبر خويش را از اين نقشه آگاه ساخت و به او فرمان داد على (ع) را در جاى خويش بخواباند و خود به يثرب هجرت كند
پيامبرص جريان را با على(ع) در ميان گذاشت و نظر او را جويا شد على (ع) گفت آيا شما سالم مىمانى؟ حضرت فرمود آرى على ع لبخند رضايتى زد و شكر خدا را با سجدهاى به جا آورد سرانجام رسول خدا(ص) در سال سيزدهم بعثت، پس از تحمّل رنج و مشقّتهاى فراوان به سوى يثرب هجرت كرد مشركان كه براى قتل پيامبر(ص) به خانه او هجوم آوردند با على (ع) روبرو شدند و دريافتند كه پيامبر اكرم(ص) از شهر خارج شده است آنان به دنبال حضرت از شهر خارج شدند و توسّط شخصى ردياب به غار ثور رسيدند تار عنكبوتى كه بر در غار تنيده شده بود به آنان اطمينان داد كه پيامبرص در غار نيست
رسول خدا(ص) پس از سه روز توقّف در غار و اطمينان از نااميد شدن كفّار از آنجا خارج شده و به سوى يثرب حركت كرد
مسلمانان يثرب با شور و شوقى فراوان به استقبال پيامبر(ص) آمدند و او را در محلّ قبا چون نگين انگشترى در ميان گرفتند پس از دو روز پيامبر(ص) وارد يثرب شد و به بركت ورود پيامبر(ص) نام يثرب به مدينة النّبى تغيير يافت و مسجدى باعظمت به نام مسجد النّبى پىريزى و ساخته شد از اقدامات خردمندانه و تحسين برانگيز پيامبر اكرم(ص)در همان سال اول هجرت، برقرار كردن پيوند اخوّت و برادرى دينى ميان مسلمانان بود كسانى كه از قبل در مدينه سكونت داشتند و انصار ناميده مىشدند و كسانى كه از مكّه مهاجرت كرده، به مدينه آمدند و مهاجرين ناميده مىشدند، به سفارش پيامبر(ص) با يكديگر پيوند برادرى برقرار كردند و شخص رسول اللّه(ص) نيز با على(ع) صيغه برادرى خواند.
قريش با تمام تلاشى كه كردند نتوانستند پيامبر(ص) و مسلمانان را از راه خود بازدارند و براى رسيدن به مقصود خود اقدام به انعقاد قراردادى مبنى بر تحريم همهجانبه مسلمانان كردند مضمون قرارداد چنين بود اگر ابوطالب كار محمّد(ص) را به قريش واگذار نكند و پاى خود را كنار نكشد، طايفه قريش با هاشميان قطع رابطه مىكند ابوطالب زير بار آنان نرفت و در پى آن، قريش هر گونه رابطه مانند خريد و فروش، رفت و آمد و ازدواج را با بنىهاشم قطع كرد
مسلمانان به ناچار به شعب ابوطالب پناه بردند و با سختى و نهايت دشوارى به زندگى ادامه دادند با اندك غذايى كه مخفيانه به آنان مىرسيد، قدرى از گرسنگى خود را برطرف مىكردند اين محاصره سه سال طول كشيد و در اين مدّت تعدادى از مسلمانان بيمار شده و چشم از اين جهان فروبستند سرانجام پس از تحمّل سختىهاى فراوان، بار ديگر لطف الهى شامل
مسلمانان شد و به فرمان خداوند، موريانهاى پيماننامه كفّار را خورد و فقط عبارت »باسمك اللّهم» را باقى گذارد خداوند متعال خبر اين جريان را به پيامبر اكرم(ص) رسانيد و پيامبر(ص) نيز آن را با عمويش ابوطالب در ميان گذاشت
ابوطالب به همراه گروهى از مسلمانان از شعب خارج شد و به سوى كعبه آمد در همان حال عدّهاى از بزرگان قريش در كنار كعبه گرد آمده بودند ابوطالب گفته پيامبر(ص) را براى آنان بازگو كرد و به آنان گفت اگر محمّد راست گفته باشد شما از ظلم و ستم خود دست برداريد و اگر دروغ گفته باشد بر من است كه او را به شما تحويل دهم تا وى را بكشيد
قريش گفته ابوطالب را پذيرفتند و پيماننامه را گشودند و چنان ديدند كه پيامبر(ص) فرموده بود
ابوطالب به شعب بازگشت و دو روز بعد مسلمانان به همراه پيامبر اكرمص از شعب خارج شدند ولى باز هم از آزار مشركان در امان نبودند بعد از مدّتى ياور قدرتمند و بانفوذ پيامبر(ص) حضرت ابوطالب از دنيا رفت و به فاصله كمى، خديجه، همسر باوفاى وى نيز دار فانى را وداع گفت فوت خديجه چنان براى پيامبر(ص) حزنانگيز بود كه تا مدّتى، كمتر از هميشه از خانه خارج مىشد و آن سال، سال حزن و اندوه ناميده شد.
مدّتها بود كه غار حرا با زمزمههاى عارفانه محمّد(ص) آشنا بود و مناجات عاشقانه او با پروردگارش را مىشنيد چهل سال از عمر پربركت پيامبرص مىگذشت و زمان به دوش گرفتن بارى سنگين فرارسيده بود
روزى از روزها كه پيامبر(ص) در غار حرا به سر مىبرد فرشته الهى و امين وحى خدايى، جبرئيل فرود آمد و پيام رسالت رسول خدا(ص) را چنين به او رساند يا محمّد اقرأ، اى محمّد بخوان پيامبرص فرمود چه بخوانم؟ جبرئيل گفت »اقرأ باسم ربك الّذى خلق خلق الانسان من علق ؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد انسان را از خونى بسته شده آفريد «
پيامبر(ص) كه وظيفه دعوت ديگران به اسلام را داشت، براى انجام وظيفه از نزديكان خويش آغاز كرد
اوّلين مردى كه دعوت را پذيرفت على(ع) بود و با پذيرش خديجه، هسته اوّليه مسلمانان در خانه پيامبر(ص) شكل گرفت روز به روز تعداد مسلمانان بيشتر مىشد و بر آشنايى آنان با احكام اسلام و قرآن افزوده مىشد سه سال از دعوت پنهانى رسول خدا(ص) مىگذشت كه از طرف خداوند دستور دعوت آشكار صادر شد پيامبرص به كوه صفا رفت و به انذار مردم پرداخت آنان را به دين اسلام فراخواند و آياتى از قرآن را براى آنان تلاوت كرد از اين پس كفّار قريش به آزار و اذيّت مسلمانان به شيوههاى گوناگون پرداختند فشار كفّار بر مسلمانان به حدى رسيد كه پيامبر(ص) براى امنيت آنان، دستور هجرت به حبشه را صادر فرمودند.
در پى آشنايى خديجه با پيامبر(ص) و شايستگىهايى كه آن حضرت از خود نشان داده بود، علاقهاى در خديجه نسبت به پيامبر(ص) پيدا شده بود بيست و پنج سال از عمر شريف رسول خداص مىگذشت و خديجه در انتظار فرصتى بود تا علاقه خويش را به پيامبر(ص) و آرزوى ازدواج با آن حضرت را به گونهاى ابراز كند خديجه خواسته خويش را با يكى از دوستانش به نام نفيسه در ميان گذاشت و از او خواست با پيامبر(ص) گفتگو كند
نفيسه نزد پيامبرص آمد و جريان را بازگو كرد وقتى حضرت از اشتياق خديجه به ازدواج با خود اطمينان پيدا كرد، با عموهاى خويش مشورت كرد و آنان نيز با خوشحالى پذيرفتند و مراسم خواستگارى و جشن عروسى با تشريفات خاصّى برگزار گرديد خديجه در اين هنگام چهل ساله بود و مدّت 25 سال با پيامبر(ص) زندگى كرد و سپس رحلت فرمود او نه تنها همسرى خوب و مادرى مهربان، بلكه يار و مددكارى بىنظير براى رسول خدا(ص) به حساب مىآمدخديجه نخستين بانويى بود كه به پيامبرى پيامبر(ص) ايمان آورد و تمام دارايى خود را براى ترويج اسلام در اختيار همسر خويش گذاشت پيامبر اكرم(ص) نيز محبّتهاى بىدريغ خديجه را پاسخ مناسب و در خور داد و تا زمانى كه خديجه زنده بود با كس ديگرى ازدواج نكرد.