رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نامی به بلندای تمام تاریخ شروع به درخشیدن کرد؛ نامی که به اندازه تمام قافیه های جهان، از عشق سرشار بود، از عاطفه سریز و از مهر آکنده؛ بس که از ذاتِ سلحشوری قدرت میکائیل در بازو و زبان حضرت جبرئیل در بیان داشت. حدیث عاشقی اش فراتر از زمین، در تمام کهکشان و در زبان اهالی ماورا بود. هنگامی که روز آفریده می شد، بعد از نوروز، این «عاشورا» بود که مفهوم «اندوه» را مقابل «شادی» به نمایش می گذاشت و این «محرم» بود که خبر از حادثه ای تلخ در روی زمین می داد؛ حادثه ای که بدترین نامردمان تاریخ، بهترین مردمان تاریخ را به شهادت می رسانند! حادثه ای که پاک ترین چشم ها را با ناب ترین اشک ها خواهد شست و زندگی انسان های آزاده، درست از جایی آغاز خواهد شد که آفتاب کربلا غروب می کند!
آری، آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
محرم آغاز حرکت به سمت انسانیت است و حرکت مدام تاریخ از ظلمت به سمت نور؛ نوری که از کربلا آغاز شده است. همین انگیزه است که همیشه میان حق و باطل و ظلمت و نور جهاد برپاست؛ آری، تکرار شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با تحقق همین آرزو شکل گرفته است.
نام کربلا تنها نام یک شهر نیست! نام یک تاریخ، نام یک حادثه و یک واقعیت مکانی است و عاشورا تنها، یک روز از روزهای محرم نیست؛ که حقیقت تاریخی و یک آرمان از مکتب اسلام است. واقعیت زمانی عاشورا، همان رستاخیز مقابلة خیر و شر است. همان گونه که در روز خندق، تمام اسلام مقابل تمام کفر ایستاد، در روز عاشورا نیز این واقعه تکرار شد.
***
گویی پرده از رخ دوزخیان کنار رفته است و انبوه سواران و پیادگان، که بی شباهت به خیل درندگان نبودند و از چشم هاشان لهیب آتش بیرون می زد، با حرص تمام برای کشتن هر که از روبه رویشان می آمد، هجوم می بردند! گرسنه بودند، گرسنه کشتن! تشنه بودند، تشنه خون؛ خون پاکان، خون خوبان! و صحرای کربلا حکم فرقان داشت تا پاکی را از پلیدی جدا و خیر را از شر رها و ظلمت را با نور آشنا کند. نور همیشه نور است و ظلمت، وقتی نور می آید، محو می شود؛ چراکه ظلم و ظلمت هیچ گاه پایه و اساس درست ندارد و شبح هایی است در دل شب که با دمیدن سپیده از بین می رود!
عاشورا نور است؛ نوری که سحرگاه ظلمت زده جهان به دمیدن پاکی ها سپرد و خون مولایمان حسین علیه السلام در دشت کربلا، درخت های باور، ایمان و تقوا را برای جهان اسلام کاشت و میوه آن، روز به روز در قلب انسان های آزاده رشد کرد.
***
آن گاه در میدان فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی به یاری من نمی آید؟!
صدایی از ظلمت تباران نیامد! چراکه درون آن نامردمان، آکنده از ظلمت بود. حتی قابلیت پذیرش نور را از دست داده بودند و جهل مرکب شان، اجازه اندیشیدن به آنان نمی داد، که واقعاً بشنوند که حجت خداوند، امام معصوم در مقابل آنان به چه نوع یاری و یاری نیاز دارد! حضرت امام حسین علیه السلام می خواست همچون نوح نبی علیه السلام، امت جاهل پیامبر را از غرقاب جهل بیرون کشد؛ امتی که در شقاوت و بدبختی به مراتب بدتر از قوم نوح بودند و کشتی نجات می خواست آنها را از گرداب جهل نجات دهد! حسینٌ علیه السلام مصباح الهدا، حسینٌ علیه السلام سفینة النجاة! حسین نور حق در ظلمت و جهل! حسین آیت ایمان، حسین عزت قرآن، حسین شوکت انسان، حسین جان جانان، حسین سرور خوبان، حسین…. ، حسین حسین حسین!
دست ها آرام به سمت سینه می رود و تکرار می کند: حسین حسین حسین! حسین جانم، حسین جانم، حسین جان!
آن گاه اشک ها به پهنای صورت ناخودآگاه سرازیر می شود و بغض هایت طوفانی در دل ایجاد می کنند: السلام علیک یا قتیل عبرات!
آقا جان، مولاجان، چگونه می توانم از عاشورا سخن بگویم؟! چگونه می توانم از علی اصغر بخوانم؟! چگونه می توانم مرثیه عباس را مرور کنم؟! چگونه می توانم از میدان رفتن علی اکبر بنویسم؟! چگونه می توانم افتادن قاسم را از اسب واگویه کنم؟! چگونه می توانم از دست بریده عبدالله بگویم؟! چگونه می توانم به عمرو بن جناده بپردازم؟! چگونه به وهب بن عبدالله بیندیشم؟! چگونه به حبیب، زهیر، عابس، جُون، حرّ، عون، محمد، فرزندان علی علیه السلام، نوادگان و فرزندان عقیل نپردازم؟ یک دشت اشتیاق و یک دشت شهید! یک صحرا شقاوت، یک چشم کرامت! یک سپاه در ظلمت و یک سپاه در نور! نوری که یادگار بهشت است و با آدمی هبوط کرده است.
مولا جان، کدامین مرثیه را توانِ پرداختن به «وداع» تو با اهل خیمه است؟! کدام مثنوی می تواند شکوه لحظه های شهادتت را به تصویر کشد؟! جز آن که بگوییم: السلام علیک علی الشیب خضیب! سلام بر تو ای سربریده! سلام بر تو ای جسم چاک چاک! سلام بر تو ای گلوی تشنه و سلام بر تو ای تربت پاک، مولا جان، یا اباعبدالله، روحی فداک!
امام صادق علیه السلام:
عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّكُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَارِ.
شما را سفارش مى كنم به دعا كردن، زيرا با هيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمى شويد و دعا كردن براى هيچ امر كوچكى را، به خاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجتهاى كوچك نيز به دست همان كسى است كه حاجتهاى بزرگ به دست اوست.
كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 467 ، ح 6
در اهمیت صبر می توان گفت که در همه ی مراحل زندگی و لحظات آن به صبر نیاز است . قرآن برای صابران،اجر فراوانی قائل شده، «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیرحساب » زمر:10و کلید ورود بهشت،صبر و استقامت شمرده شده است،آنجا که می گوید:«فرشتگان بر در بهشت به استقبال می آیند و به آنها می گویند:«سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» رعد:24
سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان،چه نیکو است سرانجام آن سرای جاویدان »
از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهای نیک بهشتیان،انگشت روی صبر و شکیبایی آنها می گذارند و آن را سبب ورود به بهشت می شمارند واگر دقت کنیم،تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت،رفتاری بهشتی است که نقش مهمی در سعادت انسان وبهشتی شدن او دارد،زیرا بدون صبر،نه پرهیز از گناهان ممکن است و نه انجام اطاعت هاو عبادت ها،نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن.به همین دلیل فرشتگان،در نخستین تبریک به بهشتیان،به مساله صبر تکیه می کنند.
مقام صبر
مادر زن حاج سید هاشم یکی از زنان نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سید هاشم را اذیت می کرد.
وی روزی به خدمت علامه قاضی می رسد و می گوید:
آزار زبانی و کارهای مادر زنم بی حد شده است و صبر من نیز تمام؛ می خواهم که اجازه بدهید، زنم را طلاق دهم.
ایشان فرمودند: آیا همسرت را دوست داری؟
گفتم: بله.
فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟
گفتم: آری.
فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست زنت می باشد.
جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می نمودم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می ریخت.
با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوی بام حرکت نمودم. ولی او دست بردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر می شد؛
حتی همسایه ها نیز می شنیدند.
تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بی آنکه جوابی بدهم، به پایین آمده از خانه خارج شدم.
در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا شده ام یکی سید هاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و مجرد می باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او می رسد.
این اولین تجردی بود که در کربلا برایم پیدا شد. و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکی ها و پریشانی ها همچنان بود .
ماخذ : کتاب ناگفته های عارفان ج 2
لغت شناسان معنای صبر را«حبس کردن» میدانند .صبر بر روزه یعنی حبس کردن نفس از خوراک و نوشاب و شهوت وضد جزع و بی تابی معرفی شده است به معنای حبس کردن نفس به هنگام جزع .
در ترجمه ی آیات در"لسان العرب” اینگونه آمده است:
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ»کهف:28
یعنی: خودت را در کنار آنان نگهدار و از آنان به سوی دیگران روی برنگردان.
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»بقره : 155
یعنی نگه داشتن نفس از اظهار جزع و بی تابی
«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»طه:132
یعنی: یعنی نفست را بر نماز و سختی های آن وادارو اگر نفست به خاطر تن آسایی , برای ترک کردن آن با تو مقابله کرد بر او غلبه کن و قصد نماز کن.
غزالی می گویدصبر پایداری انگیزه ی دینی در برابر انگیزه ی شهوانی استو این پایداری فرد را به خیل صابران ملحق می کند .