رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
همسایه:
توصیه پیامبر (ص) برای برخورد با همسایه مزاحم
شخصی آمد نزد پیغمبر رسول خدا (ص) و گفت: یا رسول الله(ص) همسایهام مرا اذیت میکند، حضرت فرمودند: صبر کن. بعد از مدتی آمد و گفت: باز مرا اذیت میکند. حضرت فرمودند: صبر کن. رفت بعد از مدتی دیگر آمد، گفت: همسایهام مزاحم من است، حضرت فرمودند: «اسباب و اثاثیهات را بگذار داخل کوچه، مردم که عبور میکنند می گویند چرا اثاثت را اینجا گذاشته ای؟ بگو این همسایه مرا اذیت کرده.»
همین کار هم کرد، اثاثش را گذاشت داخل کوچه، مردم که از آنجا رد میشدند علت را از او میپرسیدند او هم میگفت همسایهام مرا اذیت کرده. همسایه مزاحم شنید و آبروش رفت، آمد و التماس کرد و گفت: اثاثت را به خانه ببر، من دیگر اذیتت نمیکنم.
شما هم همین کار را بکنید، اگر همسایهتان این کار را کرد اول صبر کنید. اگه طاقتتون طاق شد اثاثتون را بگذارید تو کوچه. آن وقت از ترس آبروش هم که شده میاد به شما التماس میکند که اثاثتون رو ببرید تو خانه و من دیگه اذیتت نمیکنم.
استاد امام (ره) با همسایه مزاحم چه کرد؟
خدا رحمت کند آقای شاه آبادی (استاد امام) را، یک کسی نقل قول میکرد میگفت، یک دکتری همسایه آقای شاه آبادی بود. این همسایه صدای رادیوش را بلند میکرد، صدا میآمد خانه آقای شاه آبادی. پیغام داد که این رادیوی شما مزاحم ماست. دکتر آنقدر بی تربیت بود که گفت: چهار دیواری اختیاری.
آقای شاه آبادی هم بازاری بود. یک حمالی بود توی مسجد جامع که به آقا اقتدا میکرد، به حمال گفت که فردا ساعت 2 بعد از ظهر بیا خونم کارت دارم. او هم رفت، در زد و آمد تو. آقای شاه آبادی گفت: این پیت حلبی را بردار، این چوب هم بردار برو روی پشت بام مرتب بکوب. خب دکتر ناراحت شد و پیغام داد که آقا این چه وضعیه؟ ما استراحت نداریم. آقا هم پیغام داد: چهار دیواری اختیاری. دکتر اسباب کشی کرد و رفت.
حقوق همسایه
همسایه 3 حق دارد:
1. حق الغراب؛ حق فامیلی
2. حق الاسلام؛ حق مسلمان بودنش
3. حق الجوار؛ حق همسایگی
یعنی اگر همسایهات فاملیت هست و مسلمان هم هست، به خاطر این 3 حق باید وقتی آش میپزی ببری بهش بدی. اگر همسایهات کافر است و غریبه، به خاطر این 1 حق باید وقتی آش میپزی براش ببری.
رابطه تبلیغ اسلام با حلم و بردباری مبلغ
یک یهودی بود که وقتی رسول خدا (ص) میخواست بره مسجد خاکستر میریخت روی سر ایشان. حضرت دو سه روز دید این یهودی خاکستر نریخت. حضرت فرمودند: این دوست ما که هر روز یاد ما میکردند پیداش نیست، کجاست؟ اصحاب گفتند که او مریض شده، پیغمبر هم رفت به دیدنش.
یهودی هم وقتی دید رسول الله(ص) با عصا وارد شد میخواست زمین دهن باز کنه بره توش. همین کار پیغمبر باعث اسلام آوردن یهودی شد و شهادتین رو گفت، ظاهراً رئیس قبیله هم بود و به خاطر اسلام آوردن این یهودی عدهای از یهودیان دیگر هم مسلمان شدند. همه اینها علتش چه بود؟ برای اخلاق و حلم و بردباری پیغمبر(ص).
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :
ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَيطانُهُ : يا وَيلَهُ ، يا وَيلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دينِهِ ، فَليَتَّقِ اللّه العَبدُ فِى الثُّـلُثِ الباقى ؛
هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مىآورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد
نوادر (راوندی) ص12
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. پدرش بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد.
غاده نویسنده بود و شاعر. پر از احساس بود و از جنگ متنفر. از رویارویی با آدمهایی که با جنگ سر و کار داشتند خوشش نمی اید. برای همین وقتی امام موسی صدر گفت به سراغ چمران برود و با بچه های یتیم موسسه اش آشنا شود ، گفت: من از این جنگ ناراحتم ، و هر کسی هم در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم…
شش ماه از ملاقات غاده با امام موسی صدر گذشت. یک شب تقویمی به دستش رسید که دوازده نقاشی داشت. یک نقاشی نظرش رو جلب کرد. توی یه صفحه ی سیاه، شمعی کشیده بود که نور کمی داشت. زیرش نوشته بود: من ممکن است نتونم این ظلمت رو از بین ببرم، اما با همین روشنایی کم،فرق بین ظلمت و نور، حق و باطل رو نشون میدم. و اگر کسی دنبال نور باشد ، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود…
غاده دنبال نور بود و اون شب به خاطر این نقاشی و نوشته اش خیلی گریه کرد. اما نمی دونست کی نقاشی رو کشیده…
یه روز یکی از دوستاش می خواست بره موسسه بچه های یتیم. غاده به خاطر قولی که ماه ها قبل به امام موسی صدر داده بود ، باهاش رفت. اونجا اولین بار مصطفی رو دید. لبخند و آرامش مصطفی غاده رو شکه کرد. فکر می کرد آدمی که با جنگ گره خورده باید آدم قسی القلب و خشنی باشه . اما مصطفی مهربون و سر به زیر و آرام بود.
با مصطفی همکلام شد. مصطفی نقاشی شمع رو آورد. غاده گفت نقاشی رو دیده و خیلی متاثر شده، اما نمی دونه چه کسی اون رو کشیده…. وقتی مصطفی گفت: من کشیدم، غاده غافلگیر شده بود و متعجب. بهش گفت: شما کشیدید؟ شما که با جنگ و خون زندگی می کنید ، فکر نمی کنم بتونید اینقدر احساس داشته باشید… بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خوندن شعرهای غاده. غاده غافلگیر شده بود. مصطفی گفت: هر چه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام …و اشکهاش سرازیر شد. اولین دیدار مصطفی و غاده زیبا بود…
ارتباطش با موسسه شروع شد. غاده حجاب درستی هم نداشت.توی سفر به یکی از روستاها مصطفی بهش یه هدیه داد. خیلی خوشحال شد و همونجا باز کرد. هدیه رو که دید جا خورد. یه روسری بود. مصطفی با لبخند گفت: بچه ها دوست دارند شما رو با روسری ببینند. از آن موقع روسری به سر کرد…
مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد. و بعد ازدواج کردند. ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود
تقریبا همه مخالف بودند و می گفتند:دیوونه شدی غاده؟ این مرد ( چمران) بیست سال از تو بزرگتره. ایرانی است. همه اش توی جنگه . پول نداره. همرنگ ما نیست.حتی شناسنامه نداره…
روزی که مصطفی رفت خواستگاری ، مادر غاده بهش گفت: شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟ این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ، وقتی میره مسواک بزنه ، تا برگرده عده ای تختش رو مرتب کرده اند، لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند. شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی. شما نمی تونی براش مستخدم بیاری.. مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم، اما قول میدم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش… غاده میگه: مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود. وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟ می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم
.
مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت. برای مردم و خانواده ام عجیب بود
.
دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده! تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی. این بلنده ، این کوتاه است … پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره …
غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی…
دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره…. غاده اون روز اومد خونه. در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن. مصطفی گفت: چرا می خندی؟ غاده گفت: مصطفی! تو کچلی؟ نمی دونستم … وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت: مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید…
غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم…
داستان زندگی زیبای شهید چمران رو در کتاب نیمه پنهان ماه ” شهید چمران” بخونین
ای فرزند آدم تو را نیافریده ام تا تنهایی و بی کسی مرا برطرف سازی
و بیمناک و غمگین نبودم تا تو بخواهی انیس و همدم من شوی
بلکه تو را خلق کردم تا مرا بشناسی
و روزگاری دراز عبادتم کنی و مرا همواره سپاس گویی
و صبحگاه و شامگاه تسبیح گوی من باشی
از آنچه تاكنون گفتيم، نبايد اين گونه سوء برداشت شود كه زن حقّ بيرون آمدن از خانه براي اشتغال را ندارد، بلكه مقصود ما از مطالب گفته شده آثار مخرّب اختلاط زن و مرد در عرصه هاي اجتماعي است. نيك مي دانيم كه زن هم جزئي از اجتماع است و حضور او در صحنه هاي اجتماعي نه تنها محلّ اشكال نيست، بلكه در بسياري از مواقع ضروري هم به نظر مي رسد.
اما رعايت پوشش و حجاب امري ضروري است كه زنان نبايد آن را به دست فراموشي بسپارند. اسلام عزيز از حقوق زنان به نحوي مطلوب دفاع مي كند و زن را همپاي مرد بر مي شمارد و به اجازه مي دهد كه در عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، صنعتي، نظامي، عبادي و… شركت فعال داشته باشد.