اخلاق_اجتماعی
تعامل جوانان با بزرگسالان
جوانان و نوجوانان در هر جامعه ای، گنجینه های سرشاری هستند که بزرگسالان باید برای این قشر عظیم سرمایه گذاری شایسته انجام دهند و آنان را با رفتار حکیمانه، تکریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایده آل خود هدایت نمایند. در این صورت، علاوه بر اینکه آنان را از خطر انحراف، تردید در هویت و آسیب های اجتماعی مصون داشته و آن ها را برای تعامل بهتر و پسندیده با بزرگسالان آماده کرده اند. بزرگسالان نیز، گنجینه سرشاری از علم، تجربه و کمالات برای جامعه، به ویژه جوانان هستند که بدون تعامل با آنان، جوانان هرگز نمی توانند راه به جایی برند. البته منظور، تعامل با بزرگسالانی است که خط فکری صحیحی دارند؛ وگرنه تبعیت از بزرگسالانی که هنوز به بلوغ عقلانی نرسیده اند و همچنان در جهالت به سر می برند، هرگز مد نظر این نوشتار نیست. در هر صورت، احترام بزرگسالان نباید فراموش شود؛ چه خوب و چه بد!
منظور از بزرگسالان، پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پدر زن، مادر زن، عمو ها، عمه ها، خاله ها، دایی ها، همسایگان، معلمان، مربیان و دیگر بزرگانی هستند که جوانان به نحوی در زندگی با آنان مرتبط اند. در اینجا به برخی از آنان اشاره می کنیم:
الف) تعامل با پدر و مادر
بی تردید، تعامل نیک با والدین، برای جوانان آثار دنیوی و اخروی فراوانی دارد! برای همین امام زينالعابدين(علیه السلام) فرمود: «حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه توست و اگر او نبود، تو هم نبودى و آن نعمت هايى كه در خود مى بينى و مى پسندى، بدان كه پدرت سرچشمه آن ها براى توست؛ پس خدا را ستايش كرده، در مقابل اين نعمت شكر نما و بدان كه هيچ نيرویى نيست، مگر از طرف خدا!»[۱] امير مؤمنان(علیه السلام) نیز، فرمود: «در هر مجلسى هستى، به احترام پدر و معلمت بپاخيز؛ گرچه در تخت شاهى نشسته باشى!»[2]
امام سجاد(علیه السلام) درباره مادر هم می فرماید: «حق مادرت آن است كه بدانى، او تو را چندين ماه در رحم خود نگهدارى و حمل كرد و تو را از ميوه دل و شيره جانش غذا داد. او تمام وجودش را براى نگهدارى تو به كار گرفت. باكى نداشت كه خودش گرسنه بماند و تو سير باشى؛ خود تشنه باشد، تو آب بياشامى؛ خود برهنه باشد و تو لباس پوشيده باشى؛ خودش در مقابل آفتاب باشد و تو سايه نشين باشى. او از خواب شيرين خود به خاطر تو چشم پوشيد و رنج بى خوابى را بر خود هموار ساخت. او تو را از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ كرد. او همه اين رنج ها را تحمل كرد كه تو را داشته باشد و تو از آنِ او باشى. بايد بدانى كه توان شكرگزارى مادرت را ندارى؛ مگر آنكه خداوند تو را يارى كند و بر ادای حق او توفيق دهد!»[3]
ب) تکریم پدرزن و مادرزن
تکریم مادرزن و پدرزن، از مواردی است که لازم است جوانان رعایت کنند؛ آنان والدین معنوی انسان هستند؛ چرا که تمام تلاش خود را کرده، فرزند عزیزی پرورش داده و در اختیار شما گذاشته اند که همیار زندگی شما و شریک غم و شادی تان باشد. همسر شما دست پرورده آنان و حاصل یک عمر رنج و زحمتشان، بلکه پاره تن آن هاست. وقتی شما با هزار عشق و امید، دست دختر آنان را می گیرید و این امانت بزرگ را به خانه بخت می برید، به طور طبیعی باید از کسانی که این دسته گل را در دامن مهر و عطوفت خود پرورانده، از گزند هزار خس و خاشاک روزگار در امان داشته و به وقت رسیدن و شادابی، به شما هدیه داده اند، صمیمانه قدردانی کرده و احترامشان را بر خود لازم بدانید.
چنان که داماد باید قدر والدین زنش را بداند و آنان را در حد توان تکریم کند، بر عروس هم لازم است پدر و مادر شوهرش را گرامی بدارد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الآباءُ ثَلاثَةٌ: أبٌ وَلَّدَكَ و أبٌ زَوَّجَكَ و أبٌ عَلَّمَكَ؛[4] پدرها سه نوع اند: پدری که تو را به دنیا می آورد، پدری که به تو همسر می دهد و پدری که تو را علم می آموزد.»
ج) تکریم معلمان، مربیان و سالمندان
یکی از بهترین و مؤثرترین اقشار اجتماعی، معلمان، استادان و مربیان هستند. همانطور که شمع خود می سوزد و اطرافش را روشن می کند، معلمان دلسوز و وظیفه شناس که دانش آموزان و دانشجویان خود را با زحمات شبانه روزی به سوی روشنایی و سعادت می برند نیز، جامعه را به نور علم و معرفت خویش روشن می سازند؛ برای همین، شایسته است که همه طبقات، مقام معلمان و مدرسان را محترم بشمارند.
از منظر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مقام سه گروهِ برجسته را در جامعه، کسی دیگر به غیر از افراد گمراه و منافق سبک نمی شمارد. آن حضرت چنین فرمود: «ثَلاثَةٌ لایُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَیِّنٌ نِفاقُهُ ذُوشَیْبَةٍ فیِ الْاِسْلامِ وَ مُعَلِّمُ الْخَیْرِ وَ اِمامٌ عادِلٌ؛[5] از تعظیم و تکریم سه گروه، کسی غیر از افراد منافق که دورویی آنان بر همگان آشکار است، سر باز نمی زند: سالمندی که مویش را در راه اسلام سفید کرده، معلم نیکی و پیشوای عادل.»
در خاطرات «آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری»،[6] بنیانگذار حوزه علمیه قم آمده است که در دوران جوانی، روزی در جلسه ای با حضور عده ای از علما که در میان آنان «آقا میرزا محمدتقی شیرازی» و شهید «آقاشیخ فضلاللّه نوری» نیز دیده می شد، نشسته بودیم. در آن هنگام، پیرمردی ژولیده و لاغر اندام که دستمال مانندی بر سر بسته و عبایی وصله دار بر دوش انداخته بود، در نهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقی، فوری بلند شد و با احترام تمام، آن پیرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترین جای مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضلاللّه، از میرزا پرسید: «ایشان کیست؟» میرزا گفت: «ایشان آقا شیخ فضلاللّه نوری است» و او را کامل معرفی کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: «چند سال بعد، شیخ فضلاللّه نامی را (به جرم دفاع از اسلام) در تهران بر دار می کشند؛ او تو نباشی؟»
سپس نام مرا از میرزا پرسید. میرزا گفت: «او آقا شیخ عبدالکریم یزدی و از فضلاست.» مساله ای از من پرسید که چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزای شیرازی دوم بر من خشم گرفت، به شدت ناراحت شد، خودش پاسخ مساله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور می گویند. وقتی بیان میرزا تمام شد، آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد. میرزا گفته های او را نوشت، نشانش داد و پرسید: «آیا همین گونه فرمودید؟» او گفت: «بلی.» سپس به من رو کرد و گفت: «چندی بعد، پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامی به اهتزاز در می آید؛ او تو نباشی؟»
آنگاه برخاست، خداحافظی کرد و رفت. میرزا محمدتقی شیرازی، کفش پیش پایش نهاد و او را بدرقه کرد. چون بازگشت، بر من که جوان تر بودم، عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او، معلم اخلاق حوزه های علمیه، «آخوند فتحعلی سلطان آبادی» است.
شهریار در مقام معلم می گوید:
می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس سویدای سواد آموختیم
از پدر، گر قالب تن یافتیم
از معلم، جان روشن یافتیم
ای معلم! چون کنم توصیف تو؟
چون خدا، مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتیّ نجات روح ما!
ای به طوفان جهالت نوح ما!
یک پدر، بخشنده آب و گل است
یک پدر، روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین؟
آن که دین آموزد و علم و یقین
د) تکریم انديشمندان و عقلاى جامعه
ضرورت دارد که جوانان، با مربيان و اثرگذاران مهم جوامع، مانند انديشوران و خردمندان که معمولاً میان سال یا سالمند هستند، تعامل مناسب داشته، از نظر های آنان بهره مند شوند و تأثير آنان را در پرورش خلاقيت ها و شكوفايى استعدادهاى خویش نادیده نگیرند. امام حسن مجتبی(علیه السلام) مى فرمايد: «إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا؛ هرگاه مى خواهيد نيازهاى علمى و روحى خويش را برطرف كنيد، آن را از اهلش بخواهيد.» گفتند: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا؛ اى فرزند رسول خدا! آنان چه كسانى هستند؟» فرمود: «الَّذِينَ قَصَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَهُمْ فَقَالَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ … هُمْ أُولُو الْعُقُول؛[7] همان هايى كه خداوند در قرآن آنان را ياد كرده و فرموده است که تنها، خردمندان و صاحبان انديشه پند مى گيرند و آنان، انديشمندان و عقلا هستند.»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پی نوشت:
[۱]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱ و امالى، ص ۳۷۱.
[2]. نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۳.
[3]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱.
[4]. عبدالاعلی موسوی، مواهب الرحمن، ج ۲، ص ۲۵۷.
[5]. ورام بن أبی فراس، مجموعه ورّام، ج ۲، ص ۲۱۲.
[6] . http: www.irinn.ir/news/50536.
[7]. کلینی، كافى، ج ۱، ص ۱۹.