حیای محمد علی
18 فروردین 1395 توسط بهرامی
یازده دوازده ساله بود و داشت با بچهها بازی میکرد
زن دایی صداش کرد و گفت: بیا ناهار حاضره
اومد سر سفره نشست، اما دست به غذا نمیزد
زن دایی با تعجب گفت: مگه گرسنه نیستی؟ چرا نمیخوری؟!!!
همانطور که سرش پایین بود، گفت: میشه خواهش کنم چادرتون رو سرتون کنین؟
زن دایی وقتی دید با این سن و سال اینقدر مقیده خوشحال شد
رفت چادرش رو سرش کرد تا محمد علی راحت غذا بخوره
خاطره ای از زندگی رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی
منبع: کتاب سیره ی شهید رجایی ، صفحه ۳۴