«خداوندا! از تو مي خواهم كه هنگام شهادت، پيكرام را هزاران تكه كني، تا هر تكه اي، تكه اي از گناهانم را با خود ببرد»
13 اسفند 1394 توسط بهرامی
شب ميلاد مولا علي (ع) در كنار سنگر نشسته بود و قرآن مي خواند، مؤذن سنگر اطلاعات عمليات بود، و فرمانده ي يك تيم اطلاعاتي. چند دقيقه بيشتر به اذان نمانده بود كه خمپاره اي در آغوشش گرفت.
برادر شهيد «سيد مهرداد نعيمي» دو مزار ساخته اند، يكي در محور مقدم طلائيه و ديگر در زادگاهش صومعه سرا، كه هر مزار، بخشي از بدنش را به يادگار در خويش مي فشارد.
من پاره هاي گوشت و حتي موهاي جو گندمي سيد را روز بعد از شهادتش در همان طلائيه ديدم؛ وقتي كه نصف سالم جسدش را شب پيش با خود به معراج برده بودند. دو _ سه روز بعد در وصيت نامه اش چنين خواندم: «خداوندا! از تو مي خواهم كه هنگام شهادت، پيكرام را هزاران تكه كني، تا هر تكه اي، تكه اي از گناهانم را با خود ببرد».
راوي : عبدالرضا رضايي نيا