داستان حفظ عفت تا پای جان
در زمان قدیم در بصره مردی به نام برقعی خروج کرد.
گروهی از زنگیان و مردمان اوباش و بی دین زیر پرچمش گرد آمدند و او جان ومال مردم را به زنگیان بخشید.
در این هنگام آن گروه یاغی به شهر هجوم بردند و دختری علوی از اهالی بصره را گرفتند و خواستند به وی تجاوز کنند، برقعی هم آنان را از این کار زشت باز نداشت.
⚜ن دختر جوان چون چنین دید گفت: ای پیشوا مرا از دست زنگیان بستان، تا دعایی به تو بیاموزم که هیچ گاه شمشیر بر بدن تو اثر نکند. برقعی دختر را پیش خود خواند وگفت : آن دعا را به من بیاموز. دخترک گفت: تو اول شمشیرت را با تمام قدرت بر بدن من آزمایش کن، تا چون بر من کارگر شد یقین کنی که به سبب این دعا است و قدر آن را بدانی.
برقعی از جا برخواست و شمشیر خود را با شدت هر چه تمام تر بر بدن آن دخترک فرود آورد. و آن دختر در آن حال بیفتاد و دیده از جهان فرو بست. رهبر زنگیان از کار خویش پشیمان شد و دریافت که مقصود آن دختر حفظ عفت و پاکدامنی بوده و بدین ترتیب خواسته خود را از بی حرمتی محفوظ نماید.
( میر امام - سید مرتضی- داستانها و پندهای عبرت انگیزص55)