در بقیع دارد باران می بارد
در بقیع دارد باران می بارد …
مدینه هنوز صدای گریهها و مرثیههای ام البنین، مادر وفادارترین برادر دنیا، در بقیع را به یاد دارد…
دربهای بقیع را هر روز صبح به روی زائران عاشق میگشایند، از باب البقیع که با پیامبر(ص) خداحافظی میکنی، اگر برای اولین بار باشد که بخواهی در این قبرستان فاتحه بخوانی، اضطراب و دلهره آرامت نمیگذارند، از سراشیبی ملایمی عبور میکنی، از اینجا به بعد دیگر زنان نمیتوانند به تماشای غربت بقیع بنشینند، میروند تا پشت همان پنجرههای معروفی که دیدنش غم را به همراه دارد، دستهایشان را دخیل کنند و ببارند…
حالا بغض است که دیگر امانت را میبرد، حلقههای اشکت سرازیر میشود، بیاختیار همه آن روضههایی که عمری در هیئت محلهتان و با بچهها خوانده بودی را به یاد میآوری…
زائری آرام میگوید آن قبر اولی از سمت راست، قبر امام مجتبی(ع) است، قبر بعدی مزار امام زین العابدین(ع) و بعد آن هم امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.