رنگ_حماسه
دوران جنگ بود و روزهای عملیات.
برایم یک انگشتر عقیق خریده بود؛ شاید برای اینکه علاقهاش❣️ را به من نشان دهد.
روز خواستگاری از من پرسید: اگه من جانباز بشم بازم پای من میمونید؟
نگاهش کردم و گفتم: تا دم شهادت🌹 همراهتم…
خرید عقدمان خیلی ساده بود.
او یک حلقه💍 خیلی کمقیمت انتخاب کرد؛ طوریکه مادرم از من ناراحت شد و با ابراهیم تماس گرفت که لطفا یک حلقه گرانتر انتخاب کنید؛ اما ابراهیم به مادرم گفته بود من حق همین حلقه ساده را هم نمیتوانم ادا کنم…
روز عقد یک جفت کتانی👟👟 پوشیده بودم و یک لباس ساده تنم بود.
به ابراهیم هم گفتم دوست دارم با لباس سپاه در مراسم عقدمان🎉 حاضر شوی.
وقتی مراسم شروع شد، دیدم لباسی که پوشیده، اندازهاش نیست و خیلی برایش گشاد است.
بعد از عقد فهمیدم لباس سپاه خودش نو نبوده و این لباس را از دوستش امانت گرفته بودهاست…
زندگی ما اینطور شروع شد؛ خیلی ساده، خیلی راحت، اما با عشق…💐💐
🔹خاطره ازدواج شهید همت، از زبان همسرش