سلام بر رمضان!
سلام بر رمضان!
رمضان، دعوت است و تو مهمان.
رمضان دعوتى است معنوى و تو ميهمان خدايى .
مگر نه اينكه مهمان بايد به دلخواه صاحبخانه رفتار كند؟
مگر نه اينكه هر چه را ميزبان آورد بايد تناول كرد و هر جا كه او گفت، آرميد؟!…
تو اينك، در كجاى جهانى ؟ و جايگاه تو در پهنه خلقت كجاست؟
براى چه آمدهاى؟
از كجا آمده اى و به كجا خواهى رفت؟
تا كجا مى توانى پرواز كنى و با كدام بال و پر و به سوى كدام مقصود و در كدام جهت؟
آيا خود را شناخته اى تا بدانى كه براى چه كارى؟
آيا استعدادهايت را بازشناسى كرده اى كه بدانى تا كجا مى توانى پيش بروى؟
و … اساساً مال اين جهانى يا متعلّق به آن جهان؟
براى بقايى يا فنا؟
برى ماندن يا رفتن؟
براى عروج يا سقوط؟
برى صعوديا برى هبوط؟…
هيچ انديشيدهاى كه در پرواز، چه عاملى نيرويت مى دهد و كدام عامل، بال و پرت را مىشكند؟
در حركت، چه انگيزه اى به سوى بهشتت مى برد و كدام نيّت در آتشت مى افكند؟
چه عملى از حركت بازت مى دارد و كدامين عمل شتابانش مى كند؟
چه كارى به عفونتِ «خود خواهى » گرفتارت مى كند و چه كارى به طراوت و عطر «خداجويى » و «خدايابى » مى رساندت؟!… .
ابليس را شناخته اى تا از دشمنى اش در امان باشى؟
شيطان را شناخته اى تا از وسوسه هايش مصونيّت يابى؟
با«نفس امّاره» وميدان عملش و زمينه تلاش و اغوايش آشنا شده اى تا در آن ميدان، از پشت، ضربه نخورى ، بلكه بتوانى پشتِ نفس را بر خاك بمالى و به زمين برسانى ، با نيروى تقوا و با فنِّ «جهاد اكبر»؟… .
را ه رشد و تزكيه و عوامل «فلاح» و علل «فجور» را مى دانى؟
دنياى «تو در تو» و شگفتِ «دل» را گشته اى؟
«نفسِ» هزار چهره را شناخته اى تا با هر نقابى كه بر نفسانيّت مى زند و پيش مى آيد آنرا بشناسى و از هر جا حمله آورد، به ضدّ حمله بپردازى و هرگاه زهر ريخت، پاد زهر بكار برى؟
«رمضان»، برى سلوك اين راه است.
براى هجرت درونى است.
براى سير در دنيى باطن است.
براى مرور بر نفسانيات و اخلاقيّات است.
براى آنست كه ملكات نفسانى را در جان خويش پرورش دهى .
براى آنست كه ارزشهاى متعالى را در عمق وجود خويش جاى دهى و پديد آورى .
براى آنست كه «اخلاق»، جزءِ بافتِ درونى تو شود، نه حركتِ خشك بيرونى .
اگر دل را در اختيار صالحات گذاشتى، اگر شوق به خير و تقوا در عشق به الله را در دل مشتعل ساختى ، ديگر «حسنات» و «صالحات»، جريان زلالى مى شود كه خود به خود از آن چشمه مى جوشد و از درون به بيرون سرايت مى كند و از «قلب»، به «اندام» مى رسد، و از «دل» بر «ديده» تأثير مى گذارد.
اگر به ديدار رمضان مى روى، ـ كه لقاءِ خداوند نيز مى باشد ـ بايد چهره جان را هم بيارايى و «جمال باطن» را هم داشته باشى .
اخلاق، زيبايى درون است كه به ظاهر، جارى مى شود.
تقوا، هدايت باطنى است كه در عمل خارجى ، راه مى نمايد.
رمضان، فرصت محاسبه است.
تو اگر سالكِ راه هدايتى ، تو اگر به «خودسازى » علاقه مندى،
تو اگر برى رشد و كمال خود، بهايى قائل هستى ،
فرصت رمضان را مغتنم بشمار.
فضايل اخلاقى خود را بازرسى و بازشناسى كن.
اگر نيست، پديدآور ، اگر هست، تقويت كن.
اگر اندك است، افزونش ساز ، اگر بسيار است، سپاس خدا بگو.
اگر متزلزل است، استوارش كن ، اگر گهگاه است، استمرارش بخش.
خلاصه… در اين ماه، به «خود» برس.
تو، يك «از پيش ساخته تغييرناپذير» نيستى .
تو بر جبر، سرشته نشده اى .
تو«چگونه بودن» و«چگونه شدن» خويش رامى توانى انتخاب كنى .
ترسيم سيمى اخلاق در دست توست.
چهره را مى توان با «آرايش» يا «آلايش»، زيبا يا زشت كرد.
چهره باطن هم توسّط اخلاق، قابل تغيير و زشت و زيبا شدن است.
رمضان، فرصتِ استفاده از «نفحاتِ ربّ» است.
جان را در مسير وزش اين نسيم قرار بده، تا طيران معنوى كند.
دل را به آوى ملكوتى «سحر»ها و «نجوا»ها و «مناجات»ها و «تلاوت»ها بسپار.
رمضان، موسم «عبادت» است و عبادت، غذى روح است.
رمضان، فصل مناجات و دعاست. و دعا، نردبان تعالى جان است.
رمضان، دوره تزكيه و تهذيب و تربيت و ساختن و مقاومت كردن و تحمّل نمودن است.
ايّام عفاف وكنترل وامساك و توجّه به خدا و تقرب به پروردگار است.
دريغ…كه اين فرصت بگذرد و كارى نكنى كه خدا را از خويش راضى كنى .
از تو حركت و همّت، از خدا بركت و توفيق… انشاءالله.
جواد محدث