شب فرصت ها
شب فرصت ها
شب قدر، فرصتي در دل فرصت و موهبتي افزون بر موهبت ديگر است. براي آنها كه آن همه شب را از دست دادند، فرصتي ديگر روي نمود تا اين بر جايماندگان از قافله رمضان را به قافله برساند، و آنها را همپاي شبزندهداران اين شب و بيداران اين لحظهها قرار دهد و خدا در اين شب سرنوشت و تقدير، حتي كمترين بهانه را هم در توجيه گنهكاري بندگانش ميپذيرد و ناچيزترين عذرخواهي را هم قبول ميكند.
و اينگونه هست كه پروردگار در اين شب، آسان ميبخشد و به سادگي قبول توبه ميكند و بيش از هر زمان ديگر دعاها را مستجاب ميكند و رحمت و مغفرت خود را به حراج ميگذارد تا ارزانتر از هر وقت ديگر به پاي تو ـ اگر خريدار باشي ـ بريزد و ساده و كمخرج، آن همه فيض و كرامت را نثار تو كند و اينك همه چيز براي سودي بزرگ آماده است، و همه درهاي رحمت باز است، و همه جور بهانه و عذرخواهي در كوتاهيها و تبهكاريها و كژيها پذيرفته ميشود و آدمي چه نگونبخت خواهد بود كه در كنار اقيانوس باشد و لبي تر نكند و دستي به آب نرساند.
اينك اين شب قدر، نورانيترين شب سال و پرفروغترين شب رمضان، شبي كه خدا در آن، با همه آياتش زميني شد و از آنِ خاكيان گشت؛ شبي كه خداوند، كلمات شد و بر قلب پيامبرش فرود آمد تا جمالش كه اينك قرآن شده است، ديدني شود و جلوهاش، تماشايي. آن همه فروغ و آن همه جلوه، براي آن است كه تو از همه سر بگرداني و مستقيم به نظاره او بنشيني. هيچگاه معبود به اندازه امشب، نقاب از چهره نگشود و هيچ وقت مانند امشب، بندگانش را به تماشاي خويش فرا نخواند. ميماند، چشمهاي تو! اگر پردهها را از برابرش كنار بزني، او را امشب، بهتر و زيباتر از هر زمان ديگر تماشا خواهي كرد؛ درست مانند ماه كامل در شب چهارده در آسماني صاف، كه بهتر و دلپذيرتر از هر زمان ديگر، ديدني خواهد بود.
امشب، شب غنيمت شمردن فرصتهاست. امشب بايد لحظهها را غنيمت شمرد و چون گوهري ناب قدر دانست كه امشب ميتوان كولهبار پر از گناه را با مدد اين اشكها، سبك كنیم؛ كه اين اشكها، امشب خاموش كنندة شعلههاي خشميست كه قرار است تنمان را به آتش بكشند …؛
امشب بايد زير سايه كلمات كتاب مقدس نشست … بِكَ يا الله؛ بِكَ يا الله … و خدا را به نام خواند … يا مَن لَهُ الأسماءُ الحُسنَي … و از شعلههاي عذابش بيمناك بود … يامَن إلَيهِ يَهرَبُ الخَائِفُون … تا بنده شرمسارش را بپذيرد … يا مَن إلَيه يَفزَعُ المُدينُون … كه سرمايهام، محبتيست كه به عالم نخواهم داد … يا مَن بِه يَفتَخِرُ المُحِبُّون … كه شكوههاي دلم را ميداند… و آب توبه، چشمهايم را صيقل ميدهد…
الهي …
با رحمتت مرا بطلب كه به آستان وصلت برسم؛ مرا به جذبه محبت و عشقت مجذوب كن تا روي دل به سوي تو كنم و از غير تو روي گردانم.