مرا بِكُشيد اما چادرم را برنداريد
24 تیر 1395 توسط بهرامی
صاحب خانه اش گفته بود:” طيبه كه به خانه ما آمد ، ما سرمان برهنه بود ، بي حجاب بوديم .
اين قدر پند و نصيحت كرد و از قران و دعا گفت كه ما ديگر يك تار موي مان را نگذاشتيم پيدا شود".
به ساواك كه گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هايش، گفته بود :” مرا بكشيد ولي چادرم را برنداريد” .