نهج البلاغه(حکمت77)
18 بهمن 1394 توسط بهرامی
و درود خدا بر او فرمود: (ضرار بن حمزه ضبابي از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد، معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت علي (ع) را در حالي ديدم كه شب پرده هاي خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزيده به خود مي پيچيد، و محزون مي گريست و مي گفت:) اي دنيا!! اي دنياي حرام! از من دور شو، آيا براي من خودنمايي مي كني؟ يا شيفته من شده اي؟ چنانكه روزي در دل من جاي گيري؟ هرگز مبادا! غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازي نيست، تو را سه طلاقه كرده ام، تا بازگشتي نباشد، دوران زندگاني تو كوتاه، ارزش تو اندك، و آرزوي تو پست است. آه از توشه اندك، و درازي راه، و دوري منزل، و عظمت روز قيامت!