همانا مردمى خدا را براى شوق بهشت پرستش مى کنند که اين پرستش تجار است.
امام حسين (ع):
همانا مردمى خدا را براى شوق بهشت پرستش مى کنند که اين پرستش تجار است.
و همانا مردم ديگرى خدا را از روى ترس مى پرستند که اين پرستش بردگان است.
و همانا مردمى خدا را از روى شکر و سپاس عبادت مى کنند که اين عبادت آزادگان است و اين نوع پرستش والاترين نوع عبادت است.[1]
عود بسوزانيد و دست بيفشانيد که وام گذار عزت شيعه از راه مي رسد.
کسي که دلش فراخناي دشت ها را مي ماند و صدايش، سکوت آزادگان زمين را به فرياد مي خواند.
او مي آيد تا دين رسول الله صلي الله عليه و آله پايمال ستم و ناجوانمردي نشود.
مي آيد، با چشماني که افق هاي سرخ را تجربه خواهد کرد و دستاني که درخت ظلم را بارور نمي خواهد.
اوست که دهمين روز محرم را به تاريخي جاودان بدل مي کند.
امام حسين عليه السلام در سوم شعبان سال چهارم هجري با ولادت خود جهان را نوراني ساخت و عطر حضور خود را در گيتي گستراند. گرچه اوج حماسه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا تجلّي يافت ولي مبارزات ستم ستيزانه آن امام بزرگ منحصر به دوره قيام عليه ستم يزيد نيست و در زمان پدر يزيد(معاويه) نيز غيرت الهي امام حسين عليه السلام ايشان را آرام نگذاشت. به عبارت ديگر، همه دوره زندگي امام حسين حماسه و غيرت است، ولي اين حماسه و غيرت در محرم سال 61 هجري همچون آتشفشان فوران کرد و بنياد ستم را از بيخ برانداخت. امام حسين عليه السلام نه تنها براي شيعيان مظهر غيرت و شجاعت است، بلکه همه جهانيان او را به آزادگي و ستم ستيزي مي ستايند.
آن حضرت حدود شش سال در کنار پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام بود و سپس نزديک به سي سال دوره همراهي با پدرش امام علي عليه السلام را سپري کرد. پس از آن، در زمان امامت امام حسن مجتبي عليه السلام ، ده سال ياور ايشان بود و به وي بسيار احترام مي گذاشت.
بعد از آن، ده سال دوره حکومت معاويه را تحمل کرد و سپس در آغاز حکومت نامشروع يزيد، بيعت با او را نپذيرفت و به قيام برخاست و همراه با ياران باوفايش، در 57 سالگي به شهادت رسيد.
حکايتي زيبا از امام حسين (ع) : روش پند دادن گناهکار
جوانى خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و گفت: «من مردى گناه کارم و نمى توانم خود را از انجام گناهان بازدارم، مرا نصيحتى فرما» امام حسين عليه السلام فرمود:
پنج کار را انجام بده و آن گاه هرچه مى خواهى، گناه کن.
اول، روزى خدا را مخور و هرچه مى خواهى گناه کن.
دوم، از حکومت خدا بيرون برو و هرچه مى خواهى گناه کن.
سوم، جايى را انتخاب کن تا خداوند تو را نبيند و هرچه مى خواهى گناه کن.
چهارم، وقتى عزراييل براى گرفتن جان تو آمد، او را از خود بران و هرچه مى خواهى گناه کن.
پنجم، زمانى که مالک دوزخ، تو را به سوى آتش مى برد، در آتش وارد مشو و هرچه مى خواهى گناه کن.
جوان اندکى فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعيت هاى طرح شده، چاره اى جز توبه نيافت.[2]