وصیت نامه ی شهید ملک ابراهیم زمانی :
خدایا! با چه جرأتی و با چه روشی بخواهم به نام شهید وصیت نامه بنویسم و حال اینکه ازتمام معاصی من را آگاهی ده و لذا اسم این پاره کاغذ را ابتدا اعتراف نامه و بعد توبه نامه و کشف نامه می نهم.
اعتراف نامه!
و اما اعتراف نامه؛ خدایا! اعتراف می کنم که هنوز خودم را نشناخته ام و در نظام خلقت موقعیت خود را نیافتم، لحظاتی به تفکر و تعمق در امورات خلقت نکردم.
خدایا! اعتراف می کنم که اگر تمام رزمندگان مثل من باشند، این جنگ تا صد سال دیگر هم طول می کشد، چون امثال ما در فکر کمیت های نیرو هستیم نه کیفیت. لذا فکر می کنم تنها چیزی که پیروزی می آورد و آن هم خیلی سریع است که تمامی رزمندگان خیلی مخلصانه برای خالق کار کنند. فقط و فقط همین و بس البته ناگفته نماند که این هم احتیاج به تمرین و ریاضت دارد. تازه این پیروزی ها در عملیات ها مرهون دعای امام امت و یاران باوفا و مخلص اوست، خصوصاً دعای بچه های خردسال شهدا به خصوص دختران کوچک آنهاست.
خدایا! اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است، لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم. چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی عشق به معشوق، زندگی یعنی ذکر، یعنی دوست گریه شب، سجده و رکوع و قیام، قرآن و تفکر، شهادت، رنج، لبیک، زندگی یعنی جبهه جنگ، کشتن کافر برای خدا، تکه تکه شدن برای خدا، زندگی یعنی فنای بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن خون در راه حضرت دوست.
خدایا! اعتراف می کنم هنوز در مورد این مسائل فکر نکردم، تعمق نکردم، تدبر نکردم…
توبه نامه!
و اما توبه نامه؛ خدایا! آنچه به عنوان اعتراف گفتم، کم بود اما آنچه که مرا و امثال مرا امیدوار می کند، رحمت توست.
خدایا! به همه آنچه به فکرم می رسید، اعتراف کردم اما چه کنم، کجا بروم، اگر درِ خانه ی تو را نزنم، درِ خانه ی چه کسی را بزنم. مرا تو خلق کردی. بنده تو هستم، تو مولای منی. درست است من کور شدم، تو را نمی بینم اما تو که مرا می بینی. من صدایت را نمی شنوم اما تو صدایم را می شنوی.
او که مرا خلق کرد مرا می بیند و صدایم را می شنود، وجودم را می بیند، لذا برای یکبار در طول عمرم از عمق جانم و وجودم که خودت به او آگاهی، خدایا! توبه می کنم از اعمال گذشته ام.
خدایا! مرا ببخش جز درگاه تو امیدی نیست، مگر خودت نگفتی باز آی هر آنچه هستی باز آی، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی، این درگه ما درگه ناامیدی نیست، صد بار اگر توبه شکستی باز آی.
خدایا! اقرار و اعتراف کردم، حال توبه می کنم «الهی العفو، العفو، العفو…»
اما پدر و مادر گرامی من! فقط یک جمله می گویم و آن اینکه هر چه بدی در طول زندگی من دیدید به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و بدانید که ابراهیم تازه زنده شده و اسرار پشت پرده را می بیند و نیز برادران و خواهران گرامی شما نیز به بزرگواری خودتان مرا عفو کنید.
و اما تو ای همسر گرامی! که مدتی جز رنج و مصیبت و دوری در زندگی چیز دیگری ندیدی و من از تو راضی هستم، امیدوارم که تو نیز از من راضی باشی.
به هیچ وجه در روی پارچه ها و پلاکارت ها نام مرا غیر از اسم و شهرت خالی چیزی دیگر ننویسید و الا همه شما را مدیون می گیرم. مسئولیت کارها را به عهده همسرم و مادرم می گذارم. مرا در داخل قبر جباری دفن کنید، اگر جا نبود داخل قبر شهید شعبان امیری، اجازه آن را نیز از پدرش گرفته ام. سه سال برایم نماز و سه ماه روزه بگیرید و آخرین پیام من این است که هیچ وقت امام را تنها نگذارید.