رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
افسر عراقی تعریف می کرد :
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: ” مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟”
سرش را تکان داد. گفتم:” تو که هنوز هجده سالت نشده! “
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: “
شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ “
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت :
“سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی و غیرت پایین اومده
ﻫﺪﻑ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺗﺒﯿﯿﻨﯽ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ «ﺣﺠﺎﺏﻫﺮﺍﺳﯽ» ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻌﯽ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﻥﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﻮﺩ. ﻧﮑﺘﻪ ﻗﺎﺑﻞﺗﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻﻭﺟﻪ ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽِ ﻋﻠﻞِ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮﯼ ﭘﺪﯾﺪﻩﺍﯼ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺑﯽﺣﺠﺎﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﺮﺧﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻮﺟﻮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﺯ ﺣﺠﺎﺏ ﮔﺮﯾﺰﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺭﻏﻢ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ , ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺮﺍﺳﺎﻧﻨﺪ .ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ:
ﺍﻟﻒ) ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯼ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ
ﻏﺎﻟﺒﺎ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﯽ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺜﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﺍﯾﺞ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯼ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ, ﻣﺤﺪﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻼ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﺩﮎ ﮐﺎﺭ ﻧﺎﺷﺎﯾﺴﺘﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩﻩ, ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﻭﺳﺘﺶ, ﯾﺎ ﮐﻼﺱ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪﺍﺵ ﻭ ﯾﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻭ… ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯽﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﺎ ﺍﯾﻦﺟﺎ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﺧﺎﺻﯽ ﺍﺯ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﺖ, ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺨﺺ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖﻫﺎ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﯾﻖ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯾﺶ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﯿﺚ ﺗﻨﺒﯿﻬﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﺏ) ﺗﺄﮐﯿﺪﯼ ﻏﯿﺮﻭﺍﻗﻌﯽ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮑﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺣﯿﺎﻧﺎ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮﯼ ﻭ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻫﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ, ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ: «ﺣﺠﺎﺏ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺼﻮﻧﯿﺖ ﺍﺳﺖ»; ﺍﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﻗﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﻋﯿﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ, ﺑﻪﻣﻌﻨﺎﯼ ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﺗﺠﻠﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺨﺺ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺗﺠﺎﺭﺏ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺵ ﺍﺯ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﻣﯽﻫﺮﺍﺳﺪ. ﭼﺮﺍﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ ﮐﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﺍﺳﺖ, ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻨﺦ ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﺩﺭﮎ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﺷﺒﮑﻪﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺁﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﻫﺶ ﺗﻤﺴﮏ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ; ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ ﻭ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺿﻤﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﮑﻪ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﻧﺪ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎﯼ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺟﺬﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﯾﺎ ﻣﺜﻼ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻃﯿﻒ ﺧﺎﺹ ﻧﻤﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ, ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ
ﻭﺭﻭﺩ ﺷﺒﮑﻪﻫﺎﯼ ﻣﺮﻭﺝ ﻓﺴﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﺣﺘﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻪ ﺩﻻﯾﻞ ﺳﺮﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺩ, ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻣﯽﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﻫﺠﻤﻪ ﻋﻈﯿﻢ ﺭﺳﺎﻧﻪﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺑﯽﺑﻨﺪﻭﺑﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺜﻼ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ, ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺻﺤﯿﺢ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺳﺖ, ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺍﺟﺐ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﺤﺐ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺑﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﻢ ﺳﻬﯿﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﯿﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﯾﻘﯿﻨﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺋﻢ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ ﻏﯿﺮﺍﺳﻼﻣﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻤﺴﮏ ﺑﻪ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
*ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ.
ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺼﺮﻓﯽ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺒﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ. ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﺽ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ, ﺍﮔﺮ ﺭﺍﻩ ﺣﻠﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﮐﺎﺭﺳﺎﺯ ﻧﺒﺎﺷﺪ, ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ. ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻥ ﺳﻄﺢ ﺣﺠﺎﺏ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ بالا رفتن سن ازدواج عاملی برای جلوه گری از انتخاب همسر از راهای غیر معمول است
چشمه اول
يكى از علماى يهود نزد والى آمد و گفت: آيا تو جانشين پيامبر اين امت هستى؟ او گفت: آرى. يهود گفت كه ما در تورات ديده ايم كه جانشينان پيامبران در ميان امت آنان، دانشمندترين آنان است. پس مرا آگاه كن كه خداى تعالى كجاست، آيا در زمين است يا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. يهودى گفت در اين صورت زمين از وجود خدا خاليست و بنا به قول تو در جايى هست و در جايى نيست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى كشم! يهودى در حال تعجب از اين سخن از نزد وى دور شد. در همين حال على(ع) از مقابل او عبور كرد و فرمود: اى يهودى، آنچه پرسيدى و آن چه در پاسخ شنيدى من مى دانستم. ما مى گوييم خداى عزوجل جا و مكان را آفريد و براى او جا و مكانى نيست و بالاتر از اين است كه مكانى او را در برگيرد بلكه او هر آن چه را كه در مكان است فراگرفته است و چيزى وجود ندارد كه از حيطه تدبير او بيرون باشد و براى تأييد صحت آن چه گفتم از كتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى كه درست است آيا ايمان مى آورى؟
يهودى گفت: آرى
فرمود: آيا در بعضى كتاب هاى خود نديده ايد كه روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسيد از كجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از كجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته ديگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى ديگر آمد و گفت از زمين هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدايى كه جايى از او خالى نيست و به همه جا نزديك است. يهودى گفت: گواهى مى دهم كه اين سخن حق است و باز گواهى مى دهم كه تو سزاوارترى به جانشينى پيامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پيامبر(ص) جماعتى از يهوديان به مدينه آمده و گفتند در مورد «اصحاب كهف» قرآن شما مى گويد كه اصحاب كهف سيصد و نه سال در غار خوابيدند در صورتى كه در تورات باقى ماندن آن ها در غار سيصد سال قيد شده و اين دو با هم مغايرت دارند.
در برابر اين اشكال و ايراد نه تنها خليفه بلكه همه صحابه از پاسخگويى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشكلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بين نيست زيرا از نظر تاريخ آن چه نزد يهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان يهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سيصد سال شمسى، سيصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را كشته بود. خانواده مقتول شكايت نزد حاكم بردند. او دستور داد قاتل را در اختيار پدر مقتول گذارند تا به حكم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و يقين به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حيات داشت، كسان وى از او پرستارى كردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى كامل يافت. پدر مقتول روى او را در بازار ديد تعجب كرد و چون نيك شناخت، گريبانش را گرفت و نزد حاكم آورد. او براى بار دوم دستور داد كه سر از تن او برگيرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: اين چه حكمى است كه بر اين مرد مى كنى؟
حاكم گفت: يااباالحسن اين شخص قاتل پسر اوست و به حكم «النفس بالنفس» بايد كشته شود. حضرت فرمود آيا مى شود كسى را دو بار كشت؟ او متحير ماند و سكوت كرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نكشتى؟ عرض كرد كشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نكشم خون پسرم هدر مى شود!
على (ع) فرمود: در اين صورت بايد آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى كه به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بكش!
پدر مقتول گفت: يا اباالحسن آيا قصاص از مرگ سخت تر است و من از اين موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى كردند
ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﺩﺭ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﺑﯽ ﺑﻨﺪ ﻭﺑﺎﺭﯼ, ﺿﻌﻒ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﻭ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻔﻬﯿﻢ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﻓﻬﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻧﺨﻮﺭﺩ, ﺯﻣﯿﻨﻪ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻋﻠﺖ ﺍﻟﻌﻠﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻔﺎﺳﺪ ﻭ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﯽ ﻫﺎ ﺟﻬﻞ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ(ﻉ) ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: “ﺟﻬﻞ ﻣﻌﺪﻥ ﺑﺪﯼ ﻫﺎﺳﺖ.” (1) ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﯿﻢ. ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﺮﯼ ﺗﻦ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ. ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻧﺴﻞ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﯿﺪ ﺣﺠﺎﺏ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺷﺮﻋﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ, ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﯾﮏ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺧﻮﺩ ﺟﺎ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ. ﻟﺬﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ, ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﯽ ﺑﻨﺪﻭﺑﺎﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﺪﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺻﺤﯿﺢ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻭﺍﺟﺒﺎﺕ ﻣﻘﯿﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﻭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺻﺤﯿﺢ ﺁﻧﺎﻥ ﻏﺎﻓﻞ ﻭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺳﺒﺐ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻣﺎﯾﻪ ﺭﻧﺞ ﺭﻭﺣﯽ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﺭﺯﺷﯽ, ﻧﻘﺶ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﭼﻨﺎﻥ ﭘﻮﯾﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
*ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﻘﺶ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎ.
ﺍﮔﺮ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮎ ﻭﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﯾﺎﺑﺪ, ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮐﺸﺎﻧﺪ. ﺗﻼﺵ ﺩﺷﻤﻦ, ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺁﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺮ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻟﻘﺎﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺩﻭﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﯾﺎ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻭ ﺭﻭﺣﯽ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺑﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻗﺎﺋﻞ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﺗﻄﻬﯿﺮ ﮐﻨﯿﻢ. ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻋﺎﻡ, ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺑﻠﻮﻍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ. ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺟﺴﻤﯽ ﻭﺭﻭﺣﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭﺍﻫﺘﻤﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻂ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ.