رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
استاد تراشیون
برخلاف این که خانوادهها تصور میکنند تنها تربیت آنها لازمه به ثمر رساندن یک فرزند صالح است باید گفت محیط بیشترین اثر را در تربیت کودکان با حیا دارد و نباید نقش محیط را در تربیت کودکان و نونهالان نادیده گرفت.
محیط در شکلگیری شاکله تربیتی و شخصیتی فرزندان بسیار مؤثر است در توصیههای اسلامی به خانواده تأکید شده که برای تربیت دینی فرزندان خود اجازه ندهند آنها به هر محیطی وارد شوند و بر همین اساس خانوادهها باید مراقب محل تحصیل یعنی مدرسه، دانشگاه و محل رفت آمد و کار کردن فرزندان خود باشند.
بنابراین کودک و نوجوانی که در محیط های گناه آلود رفت و آمد داشته یا با افراد بد حجاب و بی قید معاشرت کرده و یا همچنین بازی رایانه ای، اسباب بازی، فیلم یا داستانهای نامناسب نگاه میکند و میخواند نمیتواند انسان مقیدی باشد چون به دلیل همزاد پنداری در درازمدت از این شخصیتها الگو برداری کرده است.
نهادینه کردن حیا در فرزندان تا دوران جوانی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
مثلاً مادر در خانه میتواند با کمک گرفتن از دختر خود در کارهای هنری مانند خیاطی و آشپزی او را تحسین کرده و اعضای خانواده بهخصوص پدر میتواند با مشاهده اعمال و این کارهای دختر خود از او تعریف کنند و این تکریم والدین موجب جذب نوجوان از بیرون به محیط خانواده میشود که متأسفانه امروز خانوادهها دختری را که نیاز به خود نمایی دارد در خانه از برنامههای هنری و علمی دور کرده و موجب شدهاند که دختران نوجوان با خود نمایی و آرایش در خیابان این نیاز خود را پاسخ دهند
دومین راه برای نماز خوان کردن فرزندان این است که فرزندان ما در رفاه کامل نباشند زیرا اعمال معنوی و امور مادی مانند شرق و غرب عالم هستند و زمانی که فرد بیش از حد رفاه زده بوده و به مادیات گرایش داشته باشد به همان میزان دور شدن او از معنویت و اعمال عبادی بیشتر می شود.
کنترل غرایز جنسی است، اگر غریزهی جنسی دائماً در معرض تحریک قرار گیرد، علاوه بر به خطر افتادن عفت افراد اجتماع و در نتیجه از بین رفتن کرامت انسانی و جلوگیری از رشد ارزشها و کمالات، عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ زودرس، پیری و فرسودگی را به همراه دارد.
اگر دختران ایرانی حجاب اسلامی را رعایت نکنند و به مدگرایی کشیده میشوند؛ و حال آنکه مدگرایی یک بیماری روانی است و همیشه انسان را به دنیال مد بالاتر و بهتر میکشاند؛ در حالی که باید رضایت خدا مهمتر از رضایت زودگذر مردم باشد، چرا که اگر خدا از لباس و حجاب و رفتار ما راضی باشد، خوشبختی ابدی را به دست آوردهایم و اگر خداوند از ما و حجابمان راضی دچار شقاوت ابدی خواهیم شد و این چیزی نیست مگر دامی که استعمارگران برای اسارت و به دام انداختن دختران و زنان کشورهای اسلامی پهن کرده تا به مقاصد خود یعنی برهنگی و تسلط بر کشور برسد.
ما می گوییم که اگرگناهکاریم , اگر نافرمانی خدا کردیم , اگر به واجبات و تعهدات و تکالیف عمل نکردیم … فقط یک امیدواری داریم , آن چیست ؟ آن رحم خداست . خدا با رحمتش با ما عمل کند , خدا ما را رحم کند , این داعیه و حرف ماست , یعنی حرف معمول اجتماع ما و مردم ما این است . رحمت خدا را برای کجا می دانیم ؟ برای آنجا که عمل نکردیم , در صورتی که نافرمانی کردیم , در صورتی که منطقه ممنوعه خدا را زیر پا لگد کوب کردیم … دریک چنین صورتهایی می گوییم : ما که عمل نداریم مگر خدا رحممان کند … آیه قرآن به عکس است , می گوید عمل کنید , اطاعت کنید , شاید مورد رحمت خدا قرار بگیرید . رحمت خدا آن وقتی است که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند . خدا آن وقتی به مردمی رحم می کند که او را اطاعت کنند , تکالیف خود را انجام بدهند . هفتصد میلیون مسلمان بنشینند به انتظار ابر رحمت پروردگاری که بر سرشان ببارد , آن وقت راه ها را باز کنند تا دزدان ناموس و غارتگران دین بیایند همه چیزشان را ببرند , به امید رحمت خدا بنشینند ؟ پس بگو بنشینند حالا !
جلسه ی اول.کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن،مقام معظم رهبری
لقمه حرام
فضل بن ربیع گفت: روزى شریک بن عبدالله نخعى بر مهدى عباسى(سومین خلیفه بنى العباس) وارد شد. مهدى گفت: باید یکى از این سه کار را بپذیرى: یا منصب قضاوت را قبول کنى، یا اولاد مرا تعلیم دهى و یا از غذاى ما بخورى. شریک فکر کرد که تعلیم فرزندان خلیفه مشکل و امر قضاوت سخت است، لکن خوردن غذا آسان است. لذا سومى را انتخاب کرد. مهدى عباسى به آشپز دستور داد چند نوع غذاى لذیذ از مغز استخوان شکر سفید تهیه کند.
وقتى غذا حاضر شد، نزد شریک آوردند و او به مقدار کافى خورد. متصدّى آشپزخانه به خلیفه گفت: اى امیر این شیخ بعد از این غذا، هرگز رستگار نخواهد شد.
فضل بن ربیع گفت: بخدا سوگند شریک پس از آن طعام، مجالست و همنشینى با بنى العباس را اختیار نمود و قضاوت و تعلیم اولاد ایشان را هم پذیرفت. روزى حوالهاى براى شریک از بابت حقوقش بصرافى نوشتند، شریک به صرّاف مراجعه کرده و سخت مىگرفت که باید نقد بپردازى. آن مرد گفت: کتان و لباس قیمتى نفروختهاى که این قدر سخت مىگیرى.
شریک در جواب او گفت: بخدا قسم از کتان با ارزشتر؛ یعنى دینم را فروختهام.
بی هوش شدن «میرداماد» با تصرّف «میرفندرسکی»
روزی میرداماد(رحمةاللّهعلیه) در مدرسه درس میداد. ناگهان روی منبر حالت اغما به ایشان دست داد و بیهوش شد.
او را به منزل بردند، یک هفته گذشت. همه أطبا شهر به عیادتش آمدند، ولی او به هوش نیامد.
به شاه عباس خبر دادند.
شاه عباس مرحوم شیخ بهایی(رحمةاللّهعلیه) را خواست و استدعا کرد بروید و از ایشان عیادت کنید.
مرحوم شیخ بهایی به عیادت میرداماد آمدند و نبض ایشان را گرفت.
سپس نزد شاه عباس برگشت و فرمود: ایشان مزاجا سالم میباشند، ولی شخص بزرگی در ایشان تصرف کرده و ایشان را به این حال درآورده است.
شاه عباس برای حل مشکل، از شیخ بهایی درخواست میکند که آن شخص بزرگ را پیدا کند.
مرحوم شیخ برمیگردد و از خادم مدرسه، از واردین روز شنبه پرس و جو میکند.
خادم شرح میدهد که چند نفر آمدند و مدتی ایستادند و صحبتهای میرداماد را گوش کردند و از مدرسه که خارج شدند، ایشان به این حالت درآمد.
مرحوم شیخ بهایی نشانیهای بیشتری از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شدند و به میرفندرسکی(رحمةاللّهعلیه) برخوردند و دیدند نشانیها بر ایشان تطبیق میکند.
بعد از سلام و عرض ارادت، عرض کردند: این سید، چه تقصیر داشته که شما او را ادب نمودهاید؟
جناب میرفندرسکی فرمودند: من مدتی حرفهای او را گوش کردم. او کلا از عذاب و قهّاریت خدا سخن میگفت و این سبب میشد که مردم از خدا ناامید و دور شوند و حال آنکه همه انبیا آمدهاند که مردم را به خدا نزدیک کنند.
در قرآن هر آیه عذاب که آمده، یک آیه رحمت بعد از آن نازل شده است. «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»؛(حجر:49) به بندگانم اطلاع بده که من، خداوندی بسیار آمرزنده و مهربانم.
مرحوم شیخ بهایی فرمودند: خانواده سید که تقصیر ندارند و خیلی در ناراحتی به سر میبرند.
میرفندرسکی فرمود: بروید، خوب شد. مرحوم شیخ بهایی که برگشتند، دیدند میرداماد به حال آمده و نشسته است.