رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
سید ابراهیم دمشقی سه دختر داشت. هر یک از آن دخترها یک خواب یکسان را در سه شب متوالی دیدند. در آن خواب به دختران سیدابراهیم گفته شده بود: « به پدرت بگو به والی بگوید که قبرم را آب فرا گرفته و در اذیتم، بیاید قبر مرا تعمیر کند».
پدرشان به این خواب ترتیب اثر نداد تا این که درشب چهارم، خودِ سید شخصاً همین خواب را دید که آن بانو ایشان را با عتاب خطاب کردند و فرمودند: «چرا والی را خبر نکردی ؟»
سید بیدار شد و صبح به سراغ والی شهر رفت و ماجرا را گفت. والی فرمان داد علماء و صلحای شهر اعم از شیعه و سنی غسل کرده لباس تمیز بپوشند و در حرم حاضر شوند و درب حرم شریف به دست هر کس که باز شد، همان شخص قبر را نبش نماید.
همه غسل کردند و نظافت نمودند و در حرم حاضر شدند؛ اما قفل جز به دست سید ابراهیم باز نشد.
کلنگ به دست گرفتند و بر زمین زدند، اما ضربه ی هیچ یک بر زمین اثر نکرد جز ضربه سید ابراهیم.
حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، کفن آن بانو را صحیح و سالم یافتند. اما لحد را آب فرا گرفته بود.
سید ، بدن شریف را روی زانو خود گذاشت و در طول سه روز مرمت قبر به جز اوقات نماز ، پیکر نحیف این بانو را روی زانو و به بغل گرفته بود و سید همواره آن را نوازش می داد و به شدت گریه می کرد تا از هوش می رفت و سپس به هوش می آمد و این جریان تا سه روز پی در پی ادامه داشت؛ در طول این سه روز نه غذایی خورد و نه آبی نوشید و نه حتی خوابید.[1]
آری؛ این بدن مطهر، بدن دختر سه ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها بود، و سید حق داشت سه شبانه روز گریه کند وضجه زند؛ زیرا بدن کوچکی که سرتاسر کبود و جای زخم است گریه دارد. زیرا بدنی با گوشِ پاره گریه دارد. زیرا بدنی با موهای سوخته و کَنده شده گریه دارد. آری به خدا گریه دارد، ضجه دارد، ناله و آه دارد .
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبال او شب تار، صیاد رفته باشد
یک زخم بر دو گونه، یک چشم نیم بسته
از زجر یادگاری یک دنده شکسته
فهمیده ام در این شهر معنای سیری ام را
از ضرب دست خوردم، دندان شیری ام را
رقیه جان دستمان بگیر، حاجاتمان
ده و مدافعان حرم را پیروز گردان.
هادی چراغ پور
امام سجاد عليه السّلام فرمودند:
آيات القرآن خزائن (العلم) فکلما فُتحت خزائنه ينبغي لک ان تنظر ما فيها.
آيات قرآن خزائن و مخزنهايي هستند براي علم، پس هر زمان که باز شدند، سزاوار است بر تو تا بنگري که در آن چيست (و از آن علم گيري).
الکافي، ج 2، ص 446
کتاب وکتابخوانی
ساعت برای پدرم کتاب میخواندم!
خانواده کتابدوست رهبرانقلاب
رهبرانقلاب: «گاهى اوقات شش ساعت براى پدرم كتاب مىخواندم. سال ۴۴ چشمان ايشان نابينا شده بود و من «روضةالصفاء» و كتابهاى مختلف را براى ايشان مىخواندم؛ آن وقت ديگر سرم گيج مىرفت.
ايشان اهل مطالعه بود و با كتاب انس داشت و چون چشمانش نمىديد، دلش براى كتاب تنگ مىشد.» ۱۳۷۱/۰۱/۱۶
«مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری بود. با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران را از مادرم شنیدم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
هفته کتاب و کتابخوانی
خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) از زنان مبارز انقلاب اسلامی و از چهره های شناخته شده عرصه های مختلف نظام اسلامی به ویژه دفاع مقدس است. وی که فعالیت ها و حرکت های سیاسی خود را از سال 46 آغاز کرده و این مبارزات را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد و پس از آن نیز در مصدر بسیاری از امور از جمله: فرماندهی سپاه همدان و مسئولیت بسیج خواهران قرار گرفت، در سال 1318 در همدان و در خانواده ای مذهبی و فرهنگی متولد شده بود. تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کرد و از معلومات پدر در یادگیری قرآن و نهج البلاغه بهرة فراوان برد.
زمانی که در سال 1333 با محمد حسین دباغ ازدواج کرد، سرفصلی جدید در زندگی او آغاز گردید. پس از ازدواج به تبعبت از همسر عازم تهران شد و همزمان با تحصیلات علوم دینی، فعالیت های سیاسی خود را ادامه داد. دباغ در خصوص انتساب دو اسم فامیل به ایشان می گوید: فامیلی شوهر من “دباغ” است و فامیلی خودم “حدید چی"؛ چون پدر و پدر بزرگ و جدمان آهنگر بود. من به دلیل (آزادمردی و توجه به خواسته های همسر)، که شوهرم از این دو نکته کاملاً برخوردار بود، یعنی هم به خواسته هایم بسیار توجه داشت و هم مرا برای انجام کارهای مختلف آزاد گذاشته بود، احساس می کردم که ایشان دین بزرگی به گردنم دارد و اگر قرار است در تاریخ اسمی از من باقی بماند باید با نام ایشان باشد نه با نام خودم. به همین دلیل هم خودم را به اسم خواهر دباغ معرفی می کردم.
در تحصیل از محضر اساتیدی همچون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی، حاج شیخ علی خوانساری، شهید آیت الله سعیدی و شهید سید مجتبی صالحی خوانساری استفاده کرد.
چهـل روز می گـذرد، چهـل سپیــده ی گلگــون، چهــل غـروب پـر ز غــم، چهـل شـب حـزین. چهـل روز گذشتــه اســت از تکرار زخم های مکـرر و زمیــن هنـــوز بریــده بریــده است.
هنــوز صــدای ســمّ ضربه ی اسبـان تشـویش که در کربـلا سـرگـردان هستنـد، به گـوش می رسـد.
بـوی دود و خـون و خیـــمه های سوختــه.
دوبـاره صـدای زنـگ شتــرهای آشفتــه می آیــد.
گــودال قتـلگاه انتـظار می کشـد، انتـظار زینب را که دو زانــو بـر زمیـن بنشینــد و عطـر حسیـنش را استشمام کنــد، طــواف کنــد گــودال را و سعــی کنــد گـودال و علقمــه را.
بـا حسیـن زمـزمه کنــد، از شــام غـریبان کـوفه بگویــد که تـا انــتهای تــاریـخ ادامـه خواهـد داشـت. از ضـرب پتــک های سـرزنش، از زخــم های تـا استخـوان رسیـده، از دردهــای بـی درمــان، از شعاع بــلاهای تاریـک، از خــرابــه شــام، از خــواب دردنــاک دختـرکی کــه بیـدار نشـد.
زینب چلــه نشیــن درد اســت و زخــم های نـاســور کربـلا هنــوز التیـام نیافتــه اســت و هیچگاه نیــز التیـام نخــواهد یــافت.
فرا رسیدن سالروز اربعین شهادت امام حسین (ع) تسلیت باد.