رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟
گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، از دنيا رفت
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله):
صدقه را از خويشتن آغاز كن اگر چيزى فزون آمد بكسان خود ده اگر از كسان تو چيزى فزون آمد بخويشان ده و اگر از خويشان نيز چيزى فزون آمد به ديگران ده و همچنين صدقه را از عيال خويش آغاز كن.
پاسخ: با توجه به اين مسئله که امامان معصوم -عليهم السلام - از عالم غيبت خبر دارند ودر مواقع نياز وضرورت مطالب وحقايقى را دريافت مى کنند، مى توان گفت که خداوند از اين طريق هنگامه ظهور را به مهدى موعود (عجل الله فرجه) الهام مى فرمايد: چنانکه امام صادق (عليه السلام) فرمود: (امامى از ما غايب مى شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار وظاهر گرداند، اثرى در دل وى پديد مى آيد، پس به اين گونه به امر پروردگار ظاهر مى گردد). (1)
علاوهبر اين؛ در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: (خداوند، قبل از وفات پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مکتوبى بر او نازل کرد وفرمود: اى محمد! اين است وصيت من به سوى نجيبان وبرگزيدگان از خاندانت. پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: اى جبرئيل! نجيبان چه کسانى هستند؟ فرمود: على بن ابيطالب واولادش عليهم السلام. بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را به امير المؤمنين (عليه السلام) داد ودستور فرمود: که يک مهر آن را بگشايد وبه آنچه در آن است عمل کند، امير المؤمنين (عليه السلام) يک مهر را گشود وبه آن عمل کرد، سپس آن را به پسرش حسن (عليه السلام) داد، او هم يک مهر را گشود، وبه آن عمل کرد، و… وهمچنين امام موسى بن جعفر به امام بعد از خود مى دهد، وتا قيام حضرت مهدى (عليه السلام) اين چنين ادامه دارد). (2)
از اين جهت بعيد نيست که امام غايب (عجل الله فرجه) زمان وقت ظهور خويش را توسط اين وصيت مکتوبى که به عنوان دستور العمل نزد ايشان است مطلع شود. واى بسا از جانب پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان معصوم عليهم السلام، علايمى را براى حضرتش معين کرده باشند وبا ظهور آن علايم، امام به وقت ظهورش آگاه شود. چنان که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: (هنگامى که موقع ظهور مهدى (عجل الله فرجه) شود، خداى تعالى، شمشير وپرچم او را به صدا درآورده ومى گويند: اى دوست خدا! به پا خيز ودشمنان خدا را به قتل برسان). (3)
پي نوشته ها :
(1) مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص 262.
(2) اصول کافى مرحوم کلينى، ج 1، ص 280.
(3) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 311.
نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟!
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . .
آسمان قسمت مابود كه بی بال شديم …
آقای محمود نکوگویان می گوید : یکی از دوستان پدرم می گفت یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم. یک دفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی (بی حجاب) که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند !
از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش این طور نگاه می کند! فهمید! گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم ؟ ببین!
من نگاه کردم . دیدم همین طور از بدن آن زن مثل سرب گداخته آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشمهایشان به دنبال اوست سرایت می کند.
جناب شیخ گفت: این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته. او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می برد.
کیمیای محبت- شرح احوال مرحوم شیخ رجبعلی خیاط