آدم غربزده فقط «ترس» دارد...
آدم غربزده شخصیت ندارد. چیزی است بی اصالت. خودش و خانهاش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمیدهد. بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است. نه اینکه «کوسمو پولیتَن» باشد یعنی دنیا وطنی. ابداً. او هیچجایی است. نه اینکه همهجایی باشد. ملغمهای است از انفراد بیشخصیت و شخصیتِ خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد تقیه میکند [محافظهکار است]. و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد. و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است، هیچوقت دلش را باز نمیکند. تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است. و اگر در غرب، شخصیت افراد فدای تخصص شده است؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد و نه تخصص. فقط ترس دارد. ترس از فردا. ترس از معزولی. ترس از بی نام و نشانی. ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند.
جلال آل احمد، غربزدگی، (چاپ اول، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۴۱)، صفحه ۱۴۶.