داستان کوتاه تکبر
28 اردیبهشت 1395 توسط بهرامی
ثروتمندى نزد پيامبر ص بود. فقيرى وارد شد و در كنار ثروتمندى كه مغرور به ثروت خود بود نشست . آن شخص لباس خود را جمع كرد، فقير ناراحت شد. پيامبر از او پرسيد: آيا ترسيدى از فقر او چيزى به تو برسد يا از ثروت تو به او چيزى برسد؟ ثروتمند گفت : حاضرم نصف ثروتم را بدهم ، فقير نپذيرفت و گفت : ممكن است من نيز روحيه ى تو را پيدا كنم ؛ اخاف ان يدخلنى ما دخلك .
كافى / 3 / 262