رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
شهيد سيروس براتى:
از ريختن خون شهدا ناراحت نباشيد و به همه بگوييد، [که] ما چرا شهيد میدهيم و اين قدر شهيد میدهيم، تا ظهور حضرت مهدى(عج).
امام خامنه ای: صادق هدایت “نقاط قوّتی” دارد؛ اما “نقاط ضعفی” هم دارد. صادق هدایت که جزو نویسندگان بزرگ دنیا نیست.
اگر شماصادق هدایت را با نویسندههای معروف دنیا مقایسه کنید - چه نویسندههای روسی، چه نویسندههای فرانسوی، چه نویسندههای انگلیسی؛ اینهایی که رمانهای معروف را خلق کردند و داستانهای بزرگ را نوشتند - در مقابل آنها بچهی کوچکی است!
البته او در ایران “جایگاهی” دارد؛ اما در “همان حد” باید او را “تفخیم” کرد، و نه بیشتر؛
امام خامنه اي در بيانات روز اول سال نو در حرم مطهر رضوي :
در همین توافقی هم که با آمریکایی ها کردیم در قضیه هسته ای؛در این قضیه هم آمریکایی ها، به انچه وعده دادند عمل نکردند. کاری که باید انجام می دادند را انجام ندادند. به تعبیر وزیر خارجه ما روی کاغذ کارهایی را انجام دادند ولی از راه های انحرافی متعدد جلوی تحقق مقاصد جمهوری اسلامی را گرفتند.
آدم غربزده شخصیت ندارد. چیزی است بی اصالت. خودش و خانهاش و حرفهایش بوی هیچ چیزی را نمیدهد. بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است. نه اینکه «کوسمو پولیتَن» باشد یعنی دنیا وطنی. ابداً. او هیچجایی است. نه اینکه همهجایی باشد. ملغمهای است از انفراد بیشخصیت و شخصیتِ خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد تقیه میکند [محافظهکار است]. و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است به مخاطب خود اطمینان ندارد. و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلط است، هیچوقت دلش را باز نمیکند. تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است. و اگر در غرب، شخصیت افراد فدای تخصص شده است؛ اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد و نه تخصص. فقط ترس دارد. ترس از فردا. ترس از معزولی. ترس از بی نام و نشانی. ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند.
جلال آل احمد، غربزدگی، (چاپ اول، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۴۱)، صفحه ۱۴۶.
بصیرت وحی نیست که در سینه هر کسی نازل شود،بصیرت با حرف زدن،با توضیح دادن با تبیین کردن به وجود می آید.شما بروید ببینید این خطبه های امیرالمومنین در نهج البلاغه،همه اش در راه بصیرت زایی است.شما میدانید که همه ی این خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار،برای همین چهار سال و نه ماه حکومت امیرالمونین است.همه ی خطبه ها همین است،یعنی شما باید تبیین کنید جامعه را،به جامعه بصیرت بدهی بعد نگاه کنی که چه میکنند.وقتی ما این کار را نکردیم چه توقعی دارید؟الان واقعا راه انقلاب کدام است؟الان مثلا ما از مردم مظلوم سوریه اگر حمایت کردیم این راه انقلاب است یا نه؟به درد انقلاب میخورد یا نه؟به درد دنیا و آخرت ما میخورد یا نمیخورد؟این را باید به مردم بگوییم.توضیح دهید
جبران گناه، با كارهاى نيك، ممكن است به صورتهاى گوناگون مانند كمكهاى مالى، جهاد در راه خدا، روزه گرفتن، شب زندهدارى و … انجام گيرد، ولى مناسب آن است كه جبران هر گناه متناسب با همان گناه باشد.
مثلاً بىحجابى و ناپاكى را با حفظ كامل عفت و پاكدامنى، جبران كرد. گناه غيبت را با كنترل و مراقبت زبان، جبران نمود. گناه ظلم و بى رحمى را با احسان به مظلومان و دستگيرى از بينوايان، تلافى نمود. گناه چشمچرانى را با عفت چشم و نگاههايى كه براى آن پاداش است مانند نگاه به قرآن و به چهره عالم و نگاه به چهره پدر و مادر، جبران نمود.
امام باقر (علیه السلام):
أرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ الصِّدْقُ وَ الْحَيَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الشُّكْر
اگر كسى داراى چهار خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن گناهان را به نيكى تبديل مىكند:
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 107
امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهى فرمود. سه نكته ادب اين بود كه فرمود:
فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند، سالم نمىماند و هر كس گفتارش را كنترل نكند، پشيمان مىشود، و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود، مورد بدگمانى قرار مىگيرد(زير سؤال مىرود)
و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود: دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد، و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مىشود و با سخن چين.
متن حدیث:
ادَّبَنى اَبى بِثَلاثٍ … و نَهانى عَن ثَلاثٍ: قالَ لى: يا بُنَىَّ مَن يَصحَب صاحِبَ السّوءِ لا يَسلَم وَ مَن لا يُقَـيِّد اَلفاظَهُ يَندَم، وَ مَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم… وَ نَهانى اَن اُصاحِبَ حاسِدَ نِعمَةٍ وَ شامِتا بِمُصيبَةٍ، اَو حامِلَ نَميمَةٍ..
«تحف العقول، صفحه376»»
امام باقر عليه السلام :
صلَةُ الاَرحامِ تُزكى اَلاَعمالَ و َتُنمى اَلاَموالَ و َتَدفَعُ اَلبَلوى وَ تُيَسِّرَ الحِسابَ و َتُنسِئُ فِى الاَجَلِ؛
صله رحم اعمال را پاكيزه، اموال را بسيار، بلا را دفع، حساب (قيامت) را آسان مى كند و مرگ را به تأخير مى اندازد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ، ص150 - تحف العقول، ص 299
بسم الله الرحمن الرحیم
إنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ﴿۲۰۱﴾
در حقيقت كسانى كه [از خدا] پروا دارند چون وسوسهاى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و انگاه بينا شوند
۱. ما باید ملاحظه کنیم که وظیفه ما در این عصر و زمان چیست و برای رسیدن به کمالی که هدف از خلقت ما قرار گرفته چه باید بکنیم؟
وظیفه ما جز عمل به دستورات و وظایفی که از ناحیه امامان معصوم (علیهم السلام) به ما ابلاغ شده و رسیده چیز دیگری نیست. اگر چه ملاقات حضوری حضرت شرفی خاص است.
۲. منشأ محرومیت از ملاقات حضرت (عجل الله تعالی فرجه) و غیبت ایشان خود ما بودهایم، و خود ما نیز میتوانیم با برداشتن موانع ظهور، در رفع این محرومیتها سهیم باشیم.
۳. برای هر امتی، در هر عصر و زمانی یک نوع امتحان است، و مسأله غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در این دوره برای جامعه شیعی یک نوع امتحان بزرگ محسوب میشود.
۴. اگرچه کسی نگفته ما نمیتوانیم خدمت آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مشرف شویم. این امر برای هر کس مقدور است، ولی مقداری سنخیّت لازم دارد، باید غبار و زنگار را از چشم و دل زدود تا قابلیت لقای حضرت را پیدا کرد، و به طور کلی احتیاج به دویدن نیست بلکه اگر خود را اصلاح کنیم آن حضرت خود به دیدارمان خواهد آمد.
کتاب موعودشناسی و پاسخ به شبهات؛ علی اصغر رضوانی
امام حسن مجتبی عليه السّلام فرمودند:
تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ في بُيُوتِكُمْ؛
علم و دانش را ـ از هر طريقي ـ فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آن را در حافظه خود نگه داريد، ثبت كنيد و بنويسيد و در منازل خود در جاي مطمئن قرار دهيد
احقاق الحقّ، ج 11، ص 235
حضرت امام خامنهای:
باید جبهه فرهنگی بوجود آید. سنگرهای فرهنگی باید بوجود آید. همه باید کار کنند و امروز، روز کار است. امروز روزی است که همه، همه آنهایی که دارای استعدادند، میتوانند، در زمینه فرهنگی کار کنند. کارِ نکرده هم زیاد است که باید انجام گیرد.
۱۳۷۲/۰۵/۰۸
امام خامنهای:
یکی از مدیران دستگاههای فرهنگی دربارهی یک نفر از همین چهرههای معروفِ فرهنگىِ خوب - که امروز جزو شهدای عالی مقام ماست و من خیلی به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاههای مختلف فرهنگی توصیه میکردم که از وجودش استفاده کنید - چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری - که آن زمان برای جوانان خیلی پیش میآمد - نشان میداد. آن آقا به من گفت: بفرما! این همان کسی است که شما اینطور از او تعریف میکنید! من عکسها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا اینگونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید!… شهدای ما کسانی نبودند که از اوّلِ زندگیشان با دعا و تقوا و زیارت و میل به شهادت مأنوس باشند، بلکه اینها منقلب شدند.
۱۳۸۱/۱۱/۱۵
امام خامنه ای:
اگر شما بیائید توی میدان، بر دشمنتان پیروز خواهید شد؛ یعنی این سنت الهی است؛ حالا این پیروزی ممکن است یک روزه و یک ساله نباشد، اما در نهایت پیروزی است. این پیروزی قطعاً حاصل خواهد شد. شکست و انهزام در جبههی حق معنی ندارد؛ مگر آن وقتی که اهل حق توی میدان نیایند؛ کار لازم را نکنند.
۱۳۸۸/۰۶/۱۶
امام خامنهای:
امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحانی مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضی با دیدن یک ناهنجاری در یک دختر یا پسری در خیابانی یا در محیطی، فوراً قضاوت میکنند که نسل جوان ما از بین رفت؛ نه آقا! آن وقت هم داشتیم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمنی است.
۱۳۸۵/۰۸/۱۸
سبك كردن كار فرعون است.
فرعون، قرآن ميگويد: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه» (زخرف/54) يعني فرعون افراد را سبك ميشمارد.
هستند در جامعه افرادي كه فلاني هركس را اسم ميبرد يك عيب روي او ميگذارد. فلان بلنده، كوتاهه، كچله، كورِ، كجه،…
اصلاً به هركس بخواهد هرچه ميخواهد ميگويد.
استاد قرائتی - درس هايی از قرآن - ۱۶ آبان ۱۳۸۷/
یکی دنبال جنازه می دوید. تا تابوت شهید گمنام را بگیرد.
پرسیدم:
برای چه می خواهی ؟
گفت:
مادرم گفته تابوت شهید گمنام را به خانه بیاور.
پرسیدم: برای چه می خواهی ببری؟
جواب داد:
مادر من 95 سالش است و فوق تخصص قرنیه چشم می باشد و به من گفت، دنبال این شهیدان گمنام برو، و زمانی که شهیدی را دفن کردند تابوتش را برایم بیاور
زیرا ما ارامنه رسم داریم که ما را با تابوت در قبر می گذارند.
مادرم گفت:
اگر می شود جنازه مرا داخل تابوت یکی از شهدا بگذارید…
امام سجاد عليه السلام:
«گناهانى كه دعا را رد مى كنند، عبارت اند از:
بدى نيّت،
بد ذاتى،
دورويى با برادران،
باور نداشتن اجابت دعا،
به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا هنگامى كه وقتشان بگذرد
و تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكى كردن و صدقه دادن
و بد زبانى
و ناسزا گفتن.»
(معانى الأخبار، ص ۲۷۱، ح ۲.)
آیا چون دزدان میلیاردی در جامعه وجود دارند پس کیف قاپ ها را رهایشان کنیم؟ یا چون در جامعه قاتل وجود دارد، ما مجاز هستیم که مثلا دست یک نفر را بشکنیم؟ شاید یک کیف قاپی، در کل جامعه تأثیری نداشته باشد اما برای همان یک نفری که مالش را از دست داده بسیار رنج آور خواهد بود.برخی از بانوان، شل حجابی خود را اینطور توجیه می کنند که چون بسیاری از زنان، بدحجاب تر از ما هستند؛ بنابراین پوشش و آرایش ما که چند درجه از بدحجاب ها کمتر است اصلاً به چشم مردان نمی آید و آن ها را تحت تأثیر قرار نمی دهد. آن ها معتقدند این سطح پوشش و آرایش در جامعه ما عادی شده است، بنابراین این موضوع مجوزی شده است تا برخی بانوان علی رغم اعتقاداتی که دارند از آرایش و پوشش های نادرست استفاده کنند.
فرض کنید بدحجابی گناه کوچکی باشد…
بیرون بودن چند سانتی متر از موهای رنگ کرده، پیدا بودن ساق دست ها، لاک زدن، پوشیدن مانتوی تنگ و استفاده از شلوارهای چسبان، با توجه به وضعیت پوشش امروز، در نظر بسیاری از بانوان شاید چندان قبحی نداشته باشد. شاید همه ی این ها به نظر شخصی ما گناهی نباشد و تأثیر منفی بر مردان نداشته باشد. اما هر یک …
الإعجابُ يَمنَعُ مِن الإزدِيادِ
خودپسندى مانع از پيشرفت و افزایش كمال است. (حکمت 167)
شرح حدیث:
يكى از بزرگترين عيبهايى كه بعضى افراد دچار آن هستند، غرور و خود پسندى است. يعنى كسى كه خود را در همه چيز برتر و بالاتر از همه مردم مي داند و خيال مي كند كه هيچ كس در علم و دانش و درك و شعور به پاى او نمى رسد.
شخصى كه دچار اين عيب بزرگ باشد، از دو جهت لطمه مي خورد و صدمه مى بيند. نخست از اين جهت كه چون خود را بزرگترين و برترين عاقلان و دانشمندان مي داند، ديگر لازم نمى بيند كه دنبال تحصيل علم و دانش برود. و به اين صورت از آموختن باز مي ماند و در همان مرحله اى كه هست در جا مي زند و ديگر بالاتر و پيش تر نمى رود.
علاوه بر اين، شخص خود پسند چون كسى را عاقل تر و دانشمندتر از خود نمى داند، هنگامى كه برايش مسئله و مشكلى پيش مى آيد با هيچكس مشورت نمى كند و از افراد عاقل تر و دانشمندتر از خودش راهنمايى نمى خواهد. و به اين صورت از حل مسائل و مشكلات و گشودن راههاى بسته زندگى اش عاجز مى ماند و همواره در ميان گرداب مشكلات و گرفتاري ها دست و پا مي زند و هيچگاه نمى توان راههاى پيشرفت و ترقى را پيدا كند و به سوى كمال گام بردارد.
______________________
منبع: پندهاى كوتاه از نهج البلاغه، هیئت تحريريه بنياد نهج البلاغه
به همين دليل در قرآن از آن به عنوان دوران «فترت» ياد شده است.در اينجا ممكن است گفته شود: طبق عقيده ما، جامعه انسانيت لحظه اى از نماينده خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد، چگونه ممكن است چنين فترتى وجود داشته باشد؟در پاسخ بايد توجه داشت قرآن مى گويد: «عَلى فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ» يعنى رسولانى در اين دوران نبودند اما هيچ مانعى ندارد كه اوصياى آنها وجود داشته باشند.به تعبير بهتر، «رسولان»، آنهايى بودند كه دست به تبليغات وسيع و دامنه دارى مى زدند، مردم را بشارت مى دادند و انذار مى كردند، سكوت و خاموشى اجتماعات را در هم مى شكستند، و صداى خود را به گوش همگان مى رساندند، ولى اوصياى آنها همگى چنين مأموريتى را نداشتند و حتى گاهى ممكن است آنها به خاطر يك سلسله عوامل اجتماعى در ميان مردم به طور پنهان زندگى مى نموده اند.
ادامه دارد …
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
تکبّر سه قسم است :
1) تکبّر در برابر خدا،
2) تکبّر در برابر انبیای الهی
3) تکبر در برابر بندگان خدا.
تکبّر از جنود جهل است. ( و مورد نکوهش می باشد) در مقابل ، فروتنی و افتادگی و تواضع خوب است.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
هر چه هست در تواضع است. تواضع داشته باشید. به یکدیگر سلام کنید. بلند هم سلام کنید.
یک روز من به یک نفر سلام کردم و گفتم : ” سلامٌ علیکم ” او با اینکه نزدیک من بود با سر جواب سلام مرا داد. به او گفتم : ” آقا جان ، من به شما سلام کردم ، جواب سلام واجب است . بلند جواب بده !
” حالا اگر کسی ازآن طرف خیابان به انسان سلام می کند نمی شود بلند جواب سلامش را بدهید… تازه جواب سلام را باید چرب هم بکنی.
اگر به شما گفتند: “سلام ” شما باید بگویید سلامٌ علیکم. اگر گفتند سلامٌ علیکم و رحمة الله باید بگویی سلامٌ علیکم و رحمة الله و برکاته و اگر گفتند سلامٌ علیکم و رحمة الله و برکاته اگر صبح بود شما باید بگویید: سلامٌ علیکم و رحمة الله و برکاته ، صَبَحکُمُ الله و اگر شب بود بگویی سلامٌ علیکم و رحمة الله و برکاته ، مَسّا کُمُ الله.
امام علی(ع):
قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَمیراً؛
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
غررالحکم،ح2341
انسان با انجام گناه فیلترهایی بین خود و خدا ایجاد میکند!
گناهانی که مانع استجابت دعا هستن و راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
به خیال باطل خودشان میخواستند جلو شیعه و محور مقاومت را بگیرند. لشکر ۱۵۰ میلیونی شیعه شکل گرفته است. کار به جایی رسیده که افغانستان، لبنان، ایران و عراق در سوریه میجنگند. اگر هزار سال کار رسانه ای میکردیم نمیتوانستیم این اتفاق را رقم بزنیم.
دست قدرت خداوند متعال، مردم را به سمتی که باید میبرد.
هیچ وقت امکان نداشت یک ارتش شیعی در عراق شکل بگیرد. ارتشی که نگاهش مهدوی است.
شما میدانید که فلسطین پرچم پنهان ظهور است. در آخرالزمان نباید این پرچم را گم کرد. فلسطین فاکتور اساسی تشخیص حق و باطل میشود. چون صهیونیست آنجا را میخواهد.
ان شاء الله فتح بیت المقدس و تشکیل چنین اجتماعی در مسجد الاقصی، نزدیک است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
مَن اَحزَنَ مُومِناً، ثُمَّ أعطاهُ الدُّنیا لَم یَکُن ذَلِکَ کَفّارَتَهُ وَ لَم یُوجَر عَلَیهِ.
هر که مومنی را اندوهگین کند و در مقابل همه دنیا را به او بدهد، کفاره گناه او نبوده و پاداشی بر کارش نمی گیرد.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 9 ، ص 99 ،
23 توصیه ی خودمانی ازدواج از زبان
حاج آقا پناهیان
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ « ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪﺩﺍﺭ ﻫﺴﺘﻢ » ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺍﻭ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﻣﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻭﺍﻗﻌﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﺪ:
«ﻣﻦ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﺧﺎﻧﻪﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﺷﻐﻞ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﻢ.»
ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺶ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺁﺩﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ.
ﺧﺎﻧﻪﺩﺍﺭﯼ ﮐﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻪﺩﺍﺭﯼ، «ﺣﺪﺍﻗﻠﯽ» ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ «ﺣﺪﺍﮐﺜﺮﯼ» ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩ.
ﺛﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﺍﺩﻥ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺩﺳﺖ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﺒﺮﺩ، ﺁﯾﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﺮﺩ؟
زنان شهیدساز هستند که 10 برابر شهادت ارزش دارد. اصلا می دانی شهیدسازی یعنی چی؟؟؟
خانم ها نه نیاز به جهاد دارند و نه نیاز به شهادت دارند که به مقامات عالی برسند، بلکه با همان نقش پنهان گرفتن در دین به همان مقامات می رسند.
در قیامت معلوم می شود که یک خانم خانه دار که به ظاهر هیچ کاری نکرده است چه مقامی دارد و خیلی ها به مقامش غبطه می خورند.
در قیامت معلوم می شود که عالم را خانم های خانه دار می چرخاندند.
تمام کارها و فعالیت های دیگر نسبت به خانه داری بسیار بی ارزش است.
امیدوارم ارزش نقش پنهان را فهمیده باشیم…
ادامه دارد…
بسم الله الرحمن الرحيم
بارالها…
نمي دانم روحم اكنون در كدامين قطعه از الحمد تو گير كرده
و نمي دانم كه آيا نفسم به مالك يوم الدينــي تو ايمان دارد يا نه ، نمي دانم
خداي من ،
من نمي دانم كه آيا اياك نعبدهايم به اياك نستعينــهاي نمازم مي رسند يا نه
و نمي دانم تاكيدهاي اياك اياك هايم ، آخر به نعبد و نستعين ختم خواهند شد يا نه
و نمي دانم كه مرا در بحبوحه ي راه هاي پر پيچ و خم دنيا ، به صراط مستقيمـت هدايتم خواهي كرد يا نه
زيباي من ،
من نمي دانم اين روزها پايم در ركاب الذين انعمت عليهمِ تو ، سوار بر اسب توحيدم ، مي تازد يا نه
و نمي دانم كه مرا از مغضوبان و ضالين درگاهت سوا كرده اي يا نه …
و زندگي ام ،
و زندگي ام پر است ، از نمي دانم هايي كه در گوشه گوشه ى زندگي ام به چشم مي خورد…
خداي زيباي رحمان و رحيمم ،
نمي دانم هايم را هدايت كن به مستقيم ترين صراط خودت…
آمین یا رب العالمین…
ای آفریدگار بیهمتا
در این سال نو ما را یاری فرما تا همان گونه که خانههایمان را برای پذیرایی از مهمانان زیبا میکنیم، خانه دلمان را هم از ناپاکیها تهی کنیم و به منش شایسته بیاراییم.
ای پروردگار یکتا
حال که با وزش نسیم جانبخش بهاری، درختان را از خواب زمستانی بیدار میکنی، جان و تن ما را نیز با نسیمی جانافزا زنده فرما.
ای پوزشپذیر
پشیمانی ما را به خاطر رفتارهای نسنجیده و گفتههای نابخردانهمان که ناخوشنودیت را به همراه داشته، عفو بفرما.
ای هستیبخش مهربان
به ما بیاموز که از بیهودگی بپرهیزیم و همواره آن گونه باشیم که تو میپسندی.
ای جهانآفرین
به فرخندگی این روز نو، این نوروز، ما را توان ده تا راستگو و درستکار باشیم.
ای یزدان پاک
با تو بودن سخت است اما درست. بی تو بودن سهل است اما نخست. ستایش شایسته توست، تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میخواهیم که این سختیهای را بر ما آسان فرمایی.
پروردگارا
عزیزانم را در این سال جدید بتو میسپارم. ای امن ترین آغوش هستی. ای تو خود مهربانی.
23 توصیه ی خودمانی ازدواج از
حاج آقا پناهیان
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻮﻓﻖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎً ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﻧﺒﺎﺷﺪ .
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮤ «ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻋﻮﺍ »، ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮤ ﺣﺪﺍﻗﻠﯽ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﻋﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﻭﺟﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ .
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻫﺎﯼ ﻧﻔﺴﺎﻧﯽ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻋﻮﺍﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺻﺮﻑ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﻼﮎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ نیست.
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﻋﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻃﺮﻓﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﮊﻧﺘﯿﮏ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﻮﺍ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮤ ﻣﻮﻓﻖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﻨﺪ .
ﺍﮔﺮﭼﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺪﻣﺎﺕ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺎﺩﻩﺳﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﺘر ﺭﺷﺪ، ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ادامه دارد…
بـرخى افراد ممکن است حجـاب ظاهرى داشتـه بـاشند, ولى عفاف و طهارت باطنى را در خویش ایجاد نکرده بـاشند. این گروه, از حجاب تنها پوسته اى و ظاهرى بى معنا دارند, و از سوى دیگر کسانى هستند که ادعاى عفاف کرده و با تعابیرى همچون; من قلب پاکى دارم, خدا با قلبها کار دارد, آدم باید چشمش پاک باشد و … خود را سرگرم کرده و مصداق ((لیفجر امامه)) مى شوند.
انسانهایى چنین باید در قاموس اندیشه خود نکته اى اساسى را بـنگارند و آن این است که درون پاک, بیرونى پاک مى پروراند و هرگز قلب پاک موجب بارور شدن میوه ناپاکى به نام بى حجابى و بدحجابى نخواهد شد.
کنار خیابان داشتم با ابراهیم صحبت میکردم
یهو دیدم صورتش سرخ شد
رد نگاهش را دنبال کردم؛ دیدم چشمش خورده به یه زن بدحجاب کنار کیوسک تلفن
ابراهیم با ناراحتی رویش رو برگردوند و گفت:
غیرت شوهرش کجا رفته؟! غیرت پدرش کجا رفته؟! غیرت برادرش کجا رفته؟!
بعد رو کرد به آسمان، با حالی پریشان گفت: «خدایا! تو خودت شاهد باش
ما حاضر نیستیم چنین صحنههای خلاف دینی رو توی این مملکت ببینیم
نکند به خاطر اینها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت را بر سر ما نازل کنی!»
خاطره ای از زندگی شهید ابراهیم امیر عباسی
منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم ۵، “منزل شهید امیرعباسی"، صفحه ۲۳
پذیرایی از مهمانان را به آقایان بسپارید
در یک مهمانی اگر شما میزبان هستید، منطقی ترین راه این است که مسئولیت پذیرایی از مهمانان را به آقایان بسپارید. سفره انداختن و جمع کردن و پذیرایی های اولیه و غیره همگی می بایست توسط آقایان انجام بگیرد. در بسیاری از خانواده های متدین و مقید به حجاب، این وظیفه بر عهده ی مردان خانواده است و همگی از این تقسیم مسئولیت در مهمانی راضی هستند.
بطور کلی شایسته نیست یک خانم محجبه برای پذیرایی از مهمانان مرد اقدام کند. پذیرایی توسط بانوان محجبه در مهمانی ها نه تنها ضرورتی ندارد بلکه شایسته نیست که از نظر حفظ حریم محرم و نامحرم، زن خود را در معرض دید نامحرم برای امری غیر ضروری قرار دهد.
یازده دوازده ساله بود و داشت با بچهها بازی میکرد
زن دایی صداش کرد و گفت: بیا ناهار حاضره
اومد سر سفره نشست، اما دست به غذا نمیزد
زن دایی با تعجب گفت: مگه گرسنه نیستی؟ چرا نمیخوری؟!!!
همانطور که سرش پایین بود، گفت: میشه خواهش کنم چادرتون رو سرتون کنین؟
زن دایی وقتی دید با این سن و سال اینقدر مقیده خوشحال شد
رفت چادرش رو سرش کرد تا محمد علی راحت غذا بخوره
خاطره ای از زندگی رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی
منبع: کتاب سیره ی شهید رجایی ، صفحه ۳۴
ا ی پنـجـمیـن امـام، یـا بـاقـرالعلـوم بر رفعـتـت سلام، یا باقرالعلوم
ای حضرت کریم، ای فضل تو عمیم وی رحمت تو عام، یا باقرالعلوم
ابوجعفر، امام محمدباقر علیه السلام پنجمین آفتابی است که بر افق پرنور امامت، جاودانه درخشید. زندگی پرنور و برکت آن حضرت، سراسر دانش و ارزش بود و از همین روی «باقرالعلوم»؛ یعنی شکافنده دشواریهای دانش و گشاینده پیچیدگیهای معرفت نامیده شد.
اول رجب سال 57 هجری، مصادف است با ولادت امام محمدباقرعلیه السلام. آسمان شب اول رجب سال 57 هجری در شهر مدینه النبی، در انتظار طلوع ستاره درخشان دیگری است. ستارگان به دنیا آمدن گوهر تابناک و گران بهایی را لحظه شماری میکنند. ستارهای از ستارگان ولایت، ستارهای پاک، که تاریکیِ ابرهای پلیدی را خواهد شکافت و زمین و زمینیان را از درخشش خود بهرهمند خواهد کرد.
تنها علوی که پدر و مادرش هر دو علوی هستند
امام محمدباقر علیه السلام، فرزند سید ساجدین، زینالعابدین علی بن الحسین علیه السلام است. مادر حضرت، فاطمه دختر امام حسن مجتبی است، بدین سبب، امام محمدباقر تنها نواده هاشم، جد بزرگوار ایشان است که پدر و مادر او نیز هر دو هاشمی هستند و تنها علوی است که پدر و مادرش نیز علوی هستند. مادرش زنی صدیقه بود که امام صادق علیه السلام، در حق ایشان فرمود: «در خاندان امام حسن علیه السلام زنی چون او دیده نشد.»
نامهای امام محمد باقر(ع)
در میان مردم عرب رسم است، در هنگام تولد برای فرزندانشان اسمی انتخاب میکنند سپس کنیهای در بزرگسالی، برای او به نام پدر یا مادر و یا فرزندانش میگذارند و با ویژگیهایش، بر او لقب مینهند. اسم شریف آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوجعفر و القاب شریفش باقر، شاکر و هادی است؛ مشهورترین آنها باقر است. این لقبی است که حضرت رسول(ص)، آن را بر ایشان گذارده، چنان چه از جابربن عبداللّه انصاری روایت شده که حضرت فرمود: «ای جابر، امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی، فرزندی از اولاد حسین که او را محمد نامند. او علم دین را موشکافی میکند، پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.»
چرا آن حضرت را باقر لقب دادهاند؟
بیتردید، از دیدگاه علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت، امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش، شهرت علمی عالمگیری پیدا کرد و همواره در محضر ایشان، مراجعان فراوانی از بلاد اسلامی حاضر بودند.
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب مىخواندند زیرا علوم را مىشکافت و باز مىکرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسین را باقر مىخواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است: آن حضرت را باقر مىخواندند چراکه علم را مىشکافت و به اصل آن پى مىبرد و فروع علم را از آن استنباط مىکرد و دامنه علوم را مىشکافت و وسعت مىداد. ابن حجر در صواعق مىنویسد: «او را باقر مىخواندند و این کلمه از«بقر الارض» اخذ شده است، یعنى آنکه زمین را مىشکافد و مکنونات آن را آشکار مىکند. زیرا او نیز گنجینههاى نهانى معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار مىکرد.» از این رو درباره وى گفته مىشد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجدههاى فراوان، پیشانىاش شکاف برداشته بود. برخى هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر مىخواندند.
زندگانی امام محمدباقر(ع)
امام محمدباقر علیه السلام در دوران کودکی، هم زمان با حکومت یزیدبن معاویه، شاهد حادثههای خونین کربلا بود. در آن واقعه، ایشان سه یا چهار سال بیشتر نداشتند. تحمل چنان مصیبتی برای ایشان بسیار طاقت فرسا بود. به شهادت رسیدن نزدیکترین افراد خانواده شان، به دست شقیترین افراد زمانه، مریضی سخت پدر در آن زمان و اسارت زنان و کودکان خانواده ایشان، برای هر کودکی دردناک و تحمل ناشدنی است، اما ایشان به عنایت الهی، همه اینها را با صبر جمیل پشت سر گذاشت. دوران جوانی و بزرگسالی ایشان، با اواخر حکومت اموی هم زمان شد، به طوری که دیگر حکومت، اقتدار پیشین را نداشت؛ هر چند آزار مؤمنان، بویژه امام محمدباقر(ع) در دستور کار حکومت بود، اما تزلزل حکومت فضا را برای گسترش فعالیتهای امام مناسب کرده بود. کم کم ایشان توانستند نشستهای پرباری را برای احیای اسلام ناب محمدی(ص) تشکیل دهند که از سراسر مملکتهای اسلامی شاگردان ممتازی تربیت کنند.
مبارزه امام با اسرائیلیات
بعضی از بزرگان یهود، در زمان امام محمدباقر علیه السلام با اسلام نمایی، به پراکندن حدیثهای جعلی درباره پیامبر، بنام «اسرائیلیات» پرداخته بودند. تأثیر این احادیث در مسائل فقهی و کلامی بسیار خطرناک مینمود. برای همین، امام با محکوم کردن این حدیثها و طرد آنان، از نفوذ فرهنگ نامطلوب آنان جلوگیری می کرد. امامان معصوم نیز، بعدها می کوشیدند، این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمین و یهود به وجود آورده و فرهنگ اصیل و غنی اسلامی را به کج روی می کشاند، قطع کنند.
زندگی اجتماعی امام باقر(ع)
زندگی امام، آینه تمام نمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. از آشکارترین ویژگیهای امام، جامع بودن اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضیلتهای روحی غافل نمیسازد و روی آوری به معنویات و عبادت و بندگی، وی را از پرداختن به زندگی مادّی و رابطههای اجتماعی و اصلاح جامعه باز نمیدارد. در حالی که انسانهای معمولی، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط میشوند. اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشینی گرفتار می شوند و اگر به کار و تلاش روی آورند، از انجام بایستههای عبادی و معنوی دور میمانند.
کرامتهای امام باقر علیهالسلام
آن چه اطاعت امام را واجب میکند، عقل سلیم است و کرامتها نیز انتخاب عقل را تأیید میکند. بدین سبب، از تمامی امامان معصوم کرامتهایی آورده شده که از عهده بشر عادی خارج است.
یکی از اصحاب آن حضرت میگوید: در کوفه زنی را تعلیم قرائت قرآن مینمودم، با او اندکی شوخی کردم، پس چون خدمت آن حضرت شرف یاب شدم، ایشان مرا سرزنش کرد و فرمود: «هرکه در خلوت گناهی کند، حق تعالی به او اعتنایی نخواهد کرد، چه گفتی با آن زن؟» من صورت خود را از شرم پوشانیدم و توبه کردم، حضرت فرمود: «دیگر به این کار شنیع باز مگرد.»
نصیحتها و پندهای امام باقر(ع)
سراسر زندگی آن امام همام ابوجعفرمحمد باقر علیه السلام حکمت و اندرز و سرمشق است. امام فرموده است: چیزی با چیزی نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد. بهترین عبادت، عفت شکم و دامن است. حیا و ایمان به یک ریسمان بستهاند هر کدام بروند دیگری دنبال آنست.
سیره عملی آن حضرت
در شرح حال آن حضرت مىنویسند که: روزى از روزهاى گرم تابستان آن حضرت با کمک کارگرانش از شهر خارج و بسوى مزرعه خود رفت. هوا فوقالعاده گرم بود. امام عرقریزان و با تنى خسته، همچنان ره مىپیمود، در این هنگام یکى از مسلمانان در خارج به آن حضرت برخورد کرد و سخت متعجب شد و با خود اندیشید که چرا امام در این موقع روز و در این هواى سوزان براى رسیدگى به مزرعه خود از شهر خارج شده است؟
خواست تا در این باره از خود امام علیه السلام توضیحى بخواهد، جلو رفت، عرض ادب کرد و آنگاه گفت: شما از بزرگان قریش هستید. چرا در این هواى گرم براى رسیدگى به امور دنیوى از شهر خارج شدهاید، راستى که اگر مرگ شما را در این حال دریابد، جواب خدا را چه خواهید گفت؟
این شخص مىگوید: همینکه این جمله را به امام علیه السلام عرضه داشتم خود را از کارگزارانش جدا کرد و بسوى من متوجه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در بهترین حالتى است که با آن روبرو مىشوم، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در این هواى گرم از خود گرفته و به دنبال کار و فعالیت مىروم، مىروم تا با زحمت و عرق جبین، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و این بهترین حالتى است که یک انسان مىتواند در آن قرار گیرد، جاى ترس و هراس آنجا است که مرگ بر آدمى وارد شود در حالى که در معصیت خدا باشد و با تن آسایى و تنبلى از دسترنج دیگران استفاده کند.
آن مرد گمان مى کرد که دیندارى و فضیلت به آن معنا است که انسان قدرت تولید خود را از دست بدهد و به دنبال کار و فعالیت نرود و همینکه امام علیه السلام این انحراف فکرى خطرناک را در او دید، به نصیحتش پرداخت و واقعیت اسلام را در این مساله در برابر او قرار داد.
تسلیم در برابر قضای الهی
گروهى به محضر امام باقر(ع) مشرف شدند، دیدند امام بچهاى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بىآرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مىرود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفته است، بعد از اندکى امام(ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافهاش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مىکردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مىبینیم که قضیه برعکس شد؟
امام(ع) فرمودند: ما دوست مىداریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلیم آن کار مىشویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»
رفتار با یاران و دیگر مردم
آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مىکرد و مىفرمود: «دوست داشتنىترین کارها نزد خدا این است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران در مىگذشت، اگر نیمه شب مهمانى مىرسید با مهربانى در برویش باز مىکرد و در بازکردن بار و بنهاش به او کمک مىکرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مىکرد، لغزشهاى یاران را نادیده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است».
از تحقیر مسلمانان نهى مىکرد و به غلامان و کنیزانش مىفرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مىکرد آنگاه که از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
یاران و همراهان را غذا مىداد و چون کمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مىکرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
سلام بر آن روح بلند، بر آن جسم پاک، بر آن امام همام، سلام بر علم بیکران، سلام بر حلم فراوان، سلام بر آن زاهد عابد، سلام بر آن صابر شکور، سلام بر امام محمد باقر(ع) پاک و پاکیزه، نور روشنگر، پاک و پاکیزه است از آلایش هر چیز که در عصمت و طهارت خدشه می کند.
ابوجعفر، امام محمدباقر علیه السلام پنجمین آفتابی است که بر افق پرنور امامت، جاودانه درخشید. زندگی پرنور و برکت آن حضرت، سراسر دانش و ارزش بود و از همین روی «باقرالعلوم»؛ یعنی شکافنده دشواریهای دانش و گشاینده پیچیدگیهای معرفت نامیده شد.
اول رجب سال 57 هجری، مصادف است با ولادت امام محمدباقرعلیه السلام. آسمان شب اول رجب سال 57 هجری در شهر مدینه النبی، در انتظار طلوع ستاره درخشان دیگری است. ستارگان به دنیا آمدن گوهر تابناک و گران بهایی را لحظه شماری میکنند. ستارهای از ستارگان ولایت، ستارهای پاک، که تاریکیِ ابرهای پلیدی را خواهد شکافت و زمین و زمینیان را از درخشش خود بهرهمند خواهد کرد.
تنها علوی که پدر و مادرش هر دو علوی هستند
امام محمدباقر علیه السلام، فرزند سید ساجدین، زینالعابدین علی بن الحسین علیه السلام است. مادر حضرت، فاطمه دختر امام حسن مجتبی است، بدین سبب، امام محمدباقر تنها نواده هاشم، جد بزرگوار ایشان است که پدر و مادر او نیز هر دو هاشمی هستند و تنها علوی است که پدر و مادرش نیز علوی هستند. مادرش زنی صدیقه بود که امام صادق علیه السلام، در حق ایشان فرمود: «در خاندان امام حسن علیه السلام زنی چون او دیده نشد.»
نامهای امام محمد باقر(ع)
در میان مردم عرب رسم است، در هنگام تولد برای فرزندانشان اسمی انتخاب میکنند سپس کنیهای در بزرگسالی، برای او به نام پدر یا مادر و یا فرزندانش میگذارند و با ویژگیهایش، بر او لقب مینهند. اسم شریف آن حضرت محمد و کنیه ایشان ابوجعفر و القاب شریفش باقر، شاکر و هادی است؛ مشهورترین آنها باقر است. این لقبی است که حضرت رسول(ص)، آن را بر ایشان گذارده، چنان چه از جابربن عبداللّه انصاری روایت شده که حضرت فرمود: «ای جابر، امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی، فرزندی از اولاد حسین که او را محمد نامند. او علم دین را موشکافی میکند، پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.»
چرا آن حضرت را باقر لقب دادهاند؟
بیتردید، از دیدگاه علمای شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت، امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش، شهرت علمی عالمگیری پیدا کرد و همواره در محضر ایشان، مراجعان فراوانی از بلاد اسلامی حاضر بودند.
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب مىخواندند زیرا علوم را مىشکافت و باز مىکرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسین را باقر مىخواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است: آن حضرت را باقر مىخواندند چراکه علم را مىشکافت و به اصل آن پى مىبرد و فروع علم را از آن استنباط مىکرد و دامنه علوم را مىشکافت و وسعت مىداد. ابن حجر در صواعق مىنویسد: «او را باقر مىخواندند و این کلمه از«بقر الارض» اخذ شده است، یعنى آنکه زمین را مىشکافد و مکنونات آن را آشکار مىکند. زیرا او نیز گنجینههاى نهانى معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار مىکرد.» از این رو درباره وى گفته مىشد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجدههاى فراوان، پیشانىاش شکاف برداشته بود. برخى هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر مىخواندند.
زندگانی امام محمدباقر(ع)
امام محمدباقر علیه السلام در دوران کودکی، هم زمان با حکومت یزیدبن معاویه، شاهد حادثههای خونین کربلا بود. در آن واقعه، ایشان سه یا چهار سال بیشتر نداشتند. تحمل چنان مصیبتی برای ایشان بسیار طاقت فرسا بود. به شهادت رسیدن نزدیکترین افراد خانواده شان، به دست شقیترین افراد زمانه، مریضی سخت پدر در آن زمان و اسارت زنان و کودکان خانواده ایشان، برای هر کودکی دردناک و تحمل ناشدنی است، اما ایشان به عنایت الهی، همه اینها را با صبر جمیل پشت سر گذاشت. دوران جوانی و بزرگسالی ایشان، با اواخر حکومت اموی هم زمان شد، به طوری که دیگر حکومت، اقتدار پیشین را نداشت؛ هر چند آزار مؤمنان، بویژه امام محمدباقر(ع) در دستور کار حکومت بود، اما تزلزل حکومت فضا را برای گسترش فعالیتهای امام مناسب کرده بود. کم کم ایشان توانستند نشستهای پرباری را برای احیای اسلام ناب محمدی(ص) تشکیل دهند که از سراسر مملکتهای اسلامی شاگردان ممتازی تربیت کنند.
مبارزه امام با اسرائیلیات
بعضی از بزرگان یهود، در زمان امام محمدباقر علیه السلام با اسلام نمایی، به پراکندن حدیثهای جعلی درباره پیامبر، بنام «اسرائیلیات» پرداخته بودند. تأثیر این احادیث در مسائل فقهی و کلامی بسیار خطرناک مینمود. برای همین، امام با محکوم کردن این حدیثها و طرد آنان، از نفوذ فرهنگ نامطلوب آنان جلوگیری می کرد. امامان معصوم نیز، بعدها می کوشیدند، این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمین و یهود به وجود آورده و فرهنگ اصیل و غنی اسلامی را به کج روی می کشاند، قطع کنند.
زندگی اجتماعی امام باقر(ع)
زندگی امام، آینه تمام نمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. از آشکارترین ویژگیهای امام، جامع بودن اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضیلتهای روحی غافل نمیسازد و روی آوری به معنویات و عبادت و بندگی، وی را از پرداختن به زندگی مادّی و رابطههای اجتماعی و اصلاح جامعه باز نمیدارد. در حالی که انسانهای معمولی، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط میشوند. اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه نشینی گرفتار می شوند و اگر به کار و تلاش روی آورند، از انجام بایستههای عبادی و معنوی دور میمانند.
کرامتهای امام باقر علیهالسلام
آن چه اطاعت امام را واجب میکند، عقل سلیم است و کرامتها نیز انتخاب عقل را تأیید میکند. بدین سبب، از تمامی امامان معصوم کرامتهایی آورده شده که از عهده بشر عادی خارج است.
یکی از اصحاب آن حضرت میگوید: در کوفه زنی را تعلیم قرائت قرآن مینمودم، با او اندکی شوخی کردم، پس چون خدمت آن حضرت شرف یاب شدم، ایشان مرا سرزنش کرد و فرمود: «هرکه در خلوت گناهی کند، حق تعالی به او اعتنایی نخواهد کرد، چه گفتی با آن زن؟» من صورت خود را از شرم پوشانیدم و توبه کردم، حضرت فرمود: «دیگر به این کار شنیع باز مگرد.»
نصیحتها و پندهای امام باقر(ع)
سراسر زندگی آن امام همام ابوجعفرمحمد باقر علیه السلام حکمت و اندرز و سرمشق است. امام فرموده است: چیزی با چیزی نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد. بهترین عبادت، عفت شکم و دامن است. حیا و ایمان به یک ریسمان بستهاند هر کدام بروند دیگری دنبال آنست.
سیره عملی آن حضرت
در شرح حال آن حضرت مىنویسند که: روزى از روزهاى گرم تابستان آن حضرت با کمک کارگرانش از شهر خارج و بسوى مزرعه خود رفت. هوا فوقالعاده گرم بود. امام عرقریزان و با تنى خسته، همچنان ره مىپیمود، در این هنگام یکى از مسلمانان در خارج به آن حضرت برخورد کرد و سخت متعجب شد و با خود اندیشید که چرا امام در این موقع روز و در این هواى سوزان براى رسیدگى به مزرعه خود از شهر خارج شده است؟
خواست تا در این باره از خود امام علیه السلام توضیحى بخواهد، جلو رفت، عرض ادب کرد و آنگاه گفت: شما از بزرگان قریش هستید. چرا در این هواى گرم براى رسیدگى به امور دنیوى از شهر خارج شدهاید، راستى که اگر مرگ شما را در این حال دریابد، جواب خدا را چه خواهید گفت؟
این شخص مىگوید: همینکه این جمله را به امام علیه السلام عرضه داشتم خود را از کارگزارانش جدا کرد و بسوى من متوجه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در بهترین حالتى است که با آن روبرو مىشوم، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در این هواى گرم از خود گرفته و به دنبال کار و فعالیت مىروم، مىروم تا با زحمت و عرق جبین، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و این بهترین حالتى است که یک انسان مىتواند در آن قرار گیرد، جاى ترس و هراس آنجا است که مرگ بر آدمى وارد شود در حالى که در معصیت خدا باشد و با تن آسایى و تنبلى از دسترنج دیگران استفاده کند.
آن مرد گمان مى کرد که دیندارى و فضیلت به آن معنا است که انسان قدرت تولید خود را از دست بدهد و به دنبال کار و فعالیت نرود و همینکه امام علیه السلام این انحراف فکرى خطرناک را در او دید، به نصیحتش پرداخت و واقعیت اسلام را در این مساله در برابر او قرار داد.
تسلیم در برابر قضای الهی
گروهى به محضر امام باقر(ع) مشرف شدند، دیدند امام بچهاى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بىآرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مىرود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفته است، بعد از اندکى امام(ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافهاش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مىکردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مىبینیم که قضیه برعکس شد؟
امام(ع) فرمودند: ما دوست مىداریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلیم آن کار مىشویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»
رفتار با یاران و دیگر مردم
آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مىکرد و مىفرمود: «دوست داشتنىترین کارها نزد خدا این است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت به او رفتار بدى داشتند، از بد کاران در مىگذشت، اگر نیمه شب مهمانى مىرسید با مهربانى در برویش باز مىکرد و در بازکردن بار و بنهاش به او کمک مىکرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مىکرد، لغزشهاى یاران را نادیده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است».
از تحقیر مسلمانان نهى مىکرد و به غلامان و کنیزانش مىفرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مىکرد آنگاه که از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
یاران و همراهان را غذا مىداد و چون کمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مىکرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
سلام بر آن روح بلند، بر آن جسم پاک، بر آن امام همام، سلام بر علم بیکران، سلام بر حلم فراوان، سلام بر آن زاهد عابد، سلام بر آن صابر شکور، سلام بر امام محمد باقر(ع) پاک و پاکیزه، نور روشنگر، پاک و پاکیزه است از آلایش هر چیز که در عصمت و طهارت خدشه می کند.
یکی دیگر از روشهای تبلیغ:
زمینه سازی
همیشه در مسیر کارهای خوب یک سلسه موانع و مزاحمت هایی وجود دارد که تبلیغ و رسیدن به اهداف مقدس آن نیز از این قانون کلی طبیعت مستثنی نیست،بنابراین هر مبلغ اسلامی با تلاش و هوشیاری موانع را از سر راه بردارد و زمینه مناسب برای تبلیغ فراهم سازد.
چرا که اگر صبر کند و منتظر بماند که راهها هموار گردد و زمینه ها فراهم شود وبعد قصد تبلیغ کند بدون تردید موفقیتی بدست نمی آورد.اصولا طبیعت تبلیغ طوری است که خود مبلغین باید مصمم شوند که مشکلات را از سر راه بردارند.[۱]
از عوامل زمینه سازی تبلیغ:۱.آراستگی
منظور ما از آراستگی برای زمینه سازی تبلیغ،آراستگی ظاهر و باطن است.یک مبلغ باید ظاهری آراسته داشته باشد،در حقیقت ظاهر ناخوشایند چه از لحاظ طرز پوشش باشد و چه از لحاظ نوع خلقت(مثل معلولیت جسمی)،در تبلیغ حضوری توفیق کمتری خواهد داشت.البته مبلغینی که از لحاظ جسمی مشکل دارند می توانند در سایر موقعیتها ادای وظیفه کنند.[۲]
اگر در حالات پیامبران الهی و اولیای خدا که مسئولیت تبلیغی داشتند،مطالعه کنیم،به این نتیجه می رسیم که از میان آنها حتی یک نفر هم معلول(نه کور بودند،نه فلج بودند و…) نبوده است.
خود حضرت برای ما بهترین الگوی تربیتی و تقلیدی هستند،وقتی به میان مردم می رفتند خود را آراسته و معطر می کردند و همیشه قبل از خروج از منزل به آیینه نگاه می کردند.
۲.رسیدگی به مشکلات مردم
رسیدگی به مشکلات مردم و یاری آنها در حل مسائل و سختی های زندگی،یکی از روش هایی است که مبلغ دین می تواند به وسیله آن مردم را به دین جذب کند،چنین کارهایی یک تبلیغ عملی است و تاثیر آن به مراتب بیشتر می باشد.[۳]
و می توان گفت که این رفتار یکی از توفیقات مهم برای یک انسان است،و چنین کاری مورد تایید و قبول شارع مقدس اسلام هست.[۴]
در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه« قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ؛ گفتند: «اى عزيز، او پدرى پير سالخورده دارد بنا بر اين يكى از ما را به جاى او بگير، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.»(يوسف آیه : ۷۸)آمده است که حضرت یوسف علیه السلام خود قرض می کردند و به داد فقرا و مستضعفین میرسیدند،و به این وسیله مردم را به آیین خداپرستی جذب می کرد.[۵]
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
منبع:
*قرآن کریم
[۱].بابا زداده،علی اکبر،شیوه های تعلیم وتبلیغ،دانش و ادب،۱۳۸۲،اول،قم
[۲].محدثی،جواد،اخلاق معاشرت،موسسه بوستان کتاب،۱۳۸۲،چهارم،قم
[۳].نظری منفرد،علی،فن خطابه،هاجر،۱۳۸۵،سوم،قم
……………………………………….
پی نوشت:
[۱].بابازاده،شیوه های تعلیم و تبلیغ،ص۲۲۴
[۲].نظری منفرد،فن خطابه،ص۶۴
[۳]. بابازاده،شیوه های تعلیم و تبلیغ،ص۲۲۵
[۴]. محدثی،اخلاق معاشرت،ص۱۵۰
[۵]. اصول کافی،ج۲،ص۶۳۷
امام خامنه ای:
با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهی و ذیل عنایت الهی میتوان خیلی کارهای دشوار را انجام داد. شماها جوانید. شما با ما فرق دارید؛ این را به شما بگویم. شما خیلی از این جهت جلوتر از ما هستید. دلهای شما پاک، نورانی، بیتعلق، بیآلایش، مثل یک آئینهی روشن، بلافاصله نور را منعکس میکند؛ آلوده نشدهاید؛ این را قدر بدانید. با خدای متعال رابطه برقرار کنید. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحیفهی سجادیه. این صحیفهی سجادیه پر از معارف دینی است. با این کار بنیهی دینی و انقلابی خودتان را هم محکم میکنید.
۱۳۸۷/۰۲/۱۴
_______________
درس، عبادت، اخلاق و فعالیتهای سیاسی، چهار محور خودسازی طلاب این روزگار است که از آن نباید غفلت کنند.
بخشی از نامه امام خامنه ای به آیت الله مجتهدی
۱۳٦٤/۰۱/۲۰
حضرت امام خامنه ای:
فرض کنید که یک پایگاه اینترنتی تشکیل دادید که مراجعه کننده ندارد یا کم دارد. فورا برگردید عقب و ببینید علت آن چیست؟ یعنی آسیب شناسی، محاسبه ناموفقیتی ها؛ همیشه این محاسبه را انجام دهید. دقیقا مثل همین جنگ سخت؛ اگر ما حملهای کردیم و دیدیم موفق نشدیم، بر میگردیم و محاسبه میکنیم که ببینیم علت آن چه بوده است. اگر بتوانیم آن را بر طرف بکنیم.
بیانات در دیدار با مجتمع رسانه ای اطلس، ۱۳۹۲
حضرت آیتالله بهجت(ره):
وداع از این دنیا برای ما بسیار نزدیک است ولی ما آن را بسیار دور می بینیم؛ وگرنه این قدر با هم نزاع نداشتیم.
امام خامنه ای:
امروز طبق اطلاعات قطعی ثابت شده است که مؤسسهی عظیم هالیوود و شرکتهای بزرگ سینمائی با سیاستهای استکباری آمریکا همراهی و همکاری مستمر و باب میل دارند. این مؤسسهی بزرگ فیلمسازی و سینمائی که دهها کمپانی بزرگ فیلمساز از هنرمند و از کارگردان و از بازیگر و از نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس
و سرمایهگذار در آن گرد هم جمع شدند، در خدمت هدفی دارند حرکت میکنند. آن هدف عبارت است از اهداف سیاست استکباری ای که دولت آمریکا را هم همان سیاستها دارد میچرخاند. اینها چیز کوچکی نیست.
۱۳۸۸/۰۲/۲۳
در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان
حضرت امام خامنه ای:
فرض کنید که یک پایگاه اینترنتی تشکیل دادید که مراجعه کننده ندارد یا کم دارد. فورا برگردید عقب و ببینید علت آن چیست؟ یعنی آسیب شناسی، محاسبه ناموفقیتی ها؛ همیشه این محاسبه را انجام دهید. دقیقا مثل همین جنگ سخت؛ اگر ما حملهای کردیم و دیدیم موفق نشدیم، بر میگردیم و محاسبه میکنیم که ببینیم علت آن چه بوده است. اگر بتوانیم آن را بر طرف بکنیم.
بیانات در دیدار با مجتمع رسانه ای اطلس، ۱۳۹۲
امام خامنه ای:
گاهی اوقات مشکلات فرهنگی موجب شده که من شب خوابم نبرده؛ به خاطر مسائل فرهنگی؛ یعنی اهمّیّت مسائل فرهنگی اینجور است. دو کار اساسی و اصلی است که باید انجام بگیرد؛ یکی تولیدات فرهنگی سالم در زمینههای مختلف، و یکی جلوگیری از تولیدهای مضر و به اصطلاح، متاع و کالای مضرّ فرهنگی؛ به نظر من این جزو کارهای اساسی است.
۱۳۹۴/۰۶/۰۴
دیدار با رئیسجمهور و هیأت وزیران
امام خامنه ای:
به یک نکتهای توجّه کنید: ما مواجهیم با یک حملهی همهجانبهی فرهنگی و اعتقادی و سیاسیِ اعلام نشده؛ یعنی شما حالا که من دارم میگویم، قاعدتاً از من قبول میکنید لکن اطّلاع ندارید از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ بنده اطّلاع دارم از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ من دارم میبینم چه دارد اتّفاق میافتد؛ لشکر فرهنگی دشمن و لشکر سیاسی دشمن با همهی ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کردهاند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضاییها در داخل کشور، جذب جوانها بخصوص جوانهای فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان؛ دارند کار میکنند. خب، در مقابل اینها کارهایی دارد انجام میگیرد؛ بچّههای حزباللّهی، مردمان مؤمن، مسئولان باتعهّد کارهای خوبی دارند انجام میدهند لکن بیش از اینها باید در کشور کار بشود. یکی از قلمهای مهم، همین است که این مفاهیم باارزش مثل مفهوم جهاد، مفهوم شهادت، مفهوم شهید، مفهوم خانوادهی شهید، مفهوم صبر برای خدا، احتساب لله باید زنده بماند.
۱۳۹۴/۰۷/۱۳
بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره شهدای استان چهارمحال و بختیارى
____________________
آقا امیرمؤمنان فرمودند: شیعیان ما همچون زنبور عسل هستند، اگر میدانستند چه شهدی در درون دارند، هر آینه شکم میدریدند و از شهد خویش می خوردند.
یعنی بزرگترین دارایی شما چیست؟ شیعه بودنتان.
به سبب ظلم نعمت ها زایل می گردد و به نکبت مبدل می گردد. به خاطر همین در آخرالزمان قهر خدا می آید چون خیلی زشتی ها زیاد می شود، زلزله زیاد می شود، سیل زیاد می شود، طوفان زیاد می شود، خشکسالی زیاد می شود. از یک طرف سیل، از یک طرف خشکسالی.
بله نظم دنیا به هم خورده چرا؟ چون عدل نیست، چون حق نیست، چون مردم حق را نمی شناسند. مردم حواسشان به شکمشان هست و به زیر شکمشان. شیطان خرمالشان کرده، حواسشان جای دیگریست.
خدا می فهماندش که امام زمان ندارد. یا می فهمی نداری اخوی یا خدا می فهماندت که نداری. چه وقت؟ زمانی که مردم مضطر می شوند.امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
بنی اسرائیل مضطر شدند، انقدر از پسرهای آنها کشتند، زنانشان را به بی حیایی کشیدند، چهل شب رفتند ندبه کردند، گریه می کردند می گفتند: اللهم انا نشکوا الیک، خدا ما شاکیم.
امام صادق (ع) می فرماید: چهارصد سال خدا برایشان مقدر کرده بود 170 سالش را به خاطر همین چهل شب گریه بخشید.
چه کسی ندبه می کند؟ کسی که می فهمد ندارد، ادا در نمی آورد. بعد تکی هم گریه نمی کند. دیدید یک نفری که عزیز از دست می دهد چه چیزی تسلای دلش است؟ اینکه ببیند ده نفر دیگر هم برای مرده اش گریه می کنند.
میگوید هل من معین فاطیل معه العویل و البکاء؟ کسی هست با هم پایه باشد با هم بنشینیم اشک بریزیم؟ پایه هستی گریه کنیم در نبودنش؟
أین دلیلنا؟
أین برهاننا؟
أین المهدی؟
مضطر شده؟ اللهم إنا نشکو إلیک فقد نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و قلة عددنا.
أین صاحبنا؟ آن موقع می زند به سرش می گوید: أین الحسن؟ أین الحسین؟ أین ابناء الحسین؟ صالح بعد صالح، صادق بعد صادق. چرا؟ بس که ناصالح دیده، بس که کذاب دیده.
یا باید انقدر شیعه کشی باب بشود در سوریه، عراق، خدایی نکرده پایشان به اینجا هم بکشد، خدا بخواهد یک خورده گوشت را بپیچاند که بفهمی نداری بروی بگویی غلط کردیم خدا بفرست.
اصلا بشر داعیه اش بر چه بود؟ گفت من خودم، خودم را میتوانم مدیریت کنم، بشر گفت من عدالت را بوجود می آورم حقوق بشر، عدل بشری. خدا هم گفت من عجله ندارم بی” حبل من الناس” نمیتوانید بچسبید به طناب خدا.
امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) می فرماید: زنهار ای فرزندم که ظلم کنی بر کسی که دادرسی به غیر از خدا نداشته باشد که او کسی دیگر را ندارد و دو دست به درگاه مالک الملوک بر می دارد و منتقم حقیقی را بر سر انتقام می آورد.
اصلا از القاب آقا صاحب الزمان چیست؟ منتقم آل الله.
پيامبر صلى الله عليه و آله:
حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.
الامالی(طوسی) ص ۵۳۳
شیخ محمداسماعیل دولابی:
خدا قبل از عالم تشریع، رزقی را برای بندهای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است. حالا او در روز ماه رمضان فراموش میکند که روزه است و آن غذا را میخورد، بعداً یادش میافتد که روزه بوده است. نه روزهاش باطل است و نه قضا دارد. این خدا بود که این فراموشی را بر او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود، به او بخوراند. حضرت رضا(ع) میفرمایند: {وقتی خداوند امری را اراده کند، عقل عبد را میگیرد و آن کار را به دست او جاری میکند، بعد عقلش را به او باز میگرداند.} بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده، اینگونه بوده است و الّا اگر به عقل خودمان بود، آن کار را نمیکردیم.
شیخ محمداسماعیل دولابی:
خدا قبل از عالم تشریع، رزقی را برای بندهای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است. حالا او در روز ماه رمضان فراموش میکند که روزه است و آن غذا را میخورد، بعداً یادش میافتد که روزه بوده است. نه روزهاش باطل است و نه قضا دارد. این خدا بود که این فراموشی را بر او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود، به او بخوراند. حضرت رضا(ع) میفرمایند: {وقتی خداوند امری را اراده کند، عقل عبد را میگیرد و آن کار را به دست او جاری میکند، بعد عقلش را به او باز میگرداند.} بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده، اینگونه بوده است و الّا اگر به عقل خودمان بود، آن کار را نمیکردیم.
آیتالله مکارم شیرازی در درس خارج امروز (۱۳۹۵/۰۱/۱۴):
در حکومت سابق، اسلام و مذهب شیعه در حاشیه جامعه بود و دشمنان نیز زیاد کاری به کار اسلام نداشتند؛ اما امروزه که اسلام و مذهب به متن جامعه و حکومت آمده و رنگ سیاسی پیدا کرده، دشمنان روی آن حساس شده و می گویند اساس، قوام و شالوده پشتیبان این نظام، دین است؛ بنابراین با همه قوای خود به میدان آمده اند تا آن را از بین ببرند؛ لذا ما نیز باید به هوشیاری و تلاش و کوشش خود بیفزاییم.
امام جواد علیه السلام:
با دروغگو مشورت نكن، چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزديك نشان مى دهد و نزديك را دور.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۴۴۲ ، ح ۱۰۰۹۲
امام خامنه ای:
ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه کار کنیم، هم باید تنوع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم؛ کارمان هدایت شده باشد. و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه. این طرف هم بایستی جبهه تشکیل داد.
۱۳۷۲/۰۵/۰۸
امام خامنه ای:
بنده نگران مسئله فرهنگ هستم؛ اساس باید تقویت جناح فرهنگی مؤمن باشد. امیدوارم مسئولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه میکنند؛ با مسائل فرهنگی نمیشود شوخی و بی ملاحظگی کرد. همه باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را بدانند، اینها هستند که روز خطر، سینه سپر می کنند.
۱۳۹۲/۱۲/۱۵
الان ما با پدیده ای مواجه هستیم
که در طیف وسیعی از خانم ها
و دختران چادریه مذهبی
حجاب وجود داره ، حیا وجود نداره !
بعد جالبه که به چادرشون هم
افتخار میکنن !
عه !؟
چادر شد عامل فخر فروشی؟!
عامل کلاس گذاشتن برای بی حجابا؟
الله اکبر
دخترای مذهبی حواستون باشه
با چادر دورتون نزنن
الان تو صفحات اجتماعی پره از کسانی که دور خوردن
تو همین تلگرام
انقد از چادر تعریف میکنه
منم به حالش غبطه میخورم !
دختر بی حجابا که هیچ !
بعد رفتارو که نگاه میکنی
خالی از حیاست
الان جدیدا عکس های
با حجاب خوشگل ،
بیشتر از عکس های بی حجاب خوشگل لایک میخورن!
هیئتی و غیر هیئتی لایکش میکنن
والا بخدا درد دو متر چادر و یه متر روسری نیست !
درد تلویزیون ما یا ماهواره ی اونا نیست
حیا گم و گور نشه زیر دست و پا
حیا که رفت دیگه هیچی برامون باقی نمیمونه
روش_های_تبلیغ_موثر
جلب اعتماد مردم:
یک مبلغ دین برای اینکه به هدف اصلی اساسی در تبلیغ دین دست یابد،باید قبل از هر کاری ابتدا اعتماد مردم را به خود جلب کند و برای تحقق این امر بهتر است:
الف: ابتدا از نزدیکان شروع کنیم
اگر رسول خدا(ص)را الگوی تبلیغی خود بدانیم، وتبلیغات ایشان را سرمشق خود قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که آن حضرت بعد ازخودسازی به سراغ بستگان خویش رفته و قبل از دیگران به اصلاح آنها پرداختند.
خداوند متعال نیز در آغاز دعوت علنی ایشان حضرت را امر کردهاند که ابتدا از عشیره و اقربین خود شروع کند:
« وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »«ای رسول خدا: و خويشانِ نزديكت را هشدار ده»(شعرا:۲۱۴)
و در حدیثی دیگر از رسول خدا می خوانیم:« والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیکم خاصه و الی الناس عامه»« پیامبر اکرم(ص)در یک مجلس خاص که با بستگان خود داشت ،خطاب به آنان فرمود:سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست،من پیامبر و سفیر الهی هستم،برای شما به طور خصوصی وبرای مردم جهان به طور عمومی»[۱]تاریخ کامل،ابن اثیر،ج۲،ص۶۱
طبق بیان آیه قرآن و حدیثی که نقل شده:وظیفه یک مبلغ دینی در این است که قبل از دیگران به خود و بستگان خود برسند،وسپس به تبلیغ عموم مردم بپردازند به خاطر اینکه اگر کسی از ارشاد خودی ها ناتوان باشد در تربیت دیگران با مشکل مواجه خواهد شد.[۲]
ب: ایجاد مهر و محبت و مدارا
ایجاد مهر و محبت بین مبلغ و مخاطبین در جلب اعتماد مردم تاثیری فوق العاده خواهد داشت،و بدون آن نفوذ در دلها میسر نیست.اگر این انس و الفت نباشد اتحاد و هم دلی هم نخواهد بود.[۳]
نبی مکرم اسلام(ص)با مهر ومحبت مردم را از رذائل دورساخت و به فضائل آراست،ایشان با روش ابرازمحبت دررفتار و گفتار مردم را به سوی پیشرفت و کمال هدایت کردند.[۴]
در حدیثی از امام صادق علیه السلام:« رحم الله عبدا اجتر مودة الناس إلى نفسه حدثوهم بما يعرفون …»
« بگو: خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم (مخالفين ما) را بسوى خود كشاند، آنچه را مـی فـهمند بآنها بگوئيد..»[۵]
در این حدیث جلب محبت مردم یکی از وظایف مبلغین شمرده شدهاست،پس یک مبلغ باید به شیوه های ابراز محبت مسلط باشد تا بتواند اعتماد آنها را جلب کند.[۶]
موعظه دلسوزانه،نرم سخن گفتن،دوری از تذکر مستقیم و قضاوت یک طرفه و آبروداری مردم می تواند در افزایش محبت و قوی شدن رابطه بین مردم و مبلغ باشد.
امام صادق علیه السلام:از نشانههای ایمان آگاهی در دین است،وازعلایم آگاهی در دین بردباری،و از نشانه های بردباری مدارا نمودن با مردم است،و از نشانه های مردم داری نرم خویی،و از نشانه های نرم خویی آسان گیری و ملایمت است.[۷]
بردباری و ملایمت با مردم در تبلیغ ،می تواند نقش مهمی در جلب اعتماد مردم داشته باشد.
ج: اجتناب از تحقیر
هر انسان به طور طبیعی به شخصیت خود علاقه دارد و از هر نوع بی احترامی ناراحت می شود،و نوعی حالت انزجار از شخص مقابل در او ایجاد می شود.
بنابراین مبلغین دین برای جلب اعتماد لازم است با الفاظ و القاب محترمانه با مردم برخورد و رفتار کنند،و از تحقیر و توهین بپرهیزند.[۸]
منبع:
—————————-
* قرآن کریم
[۱].بابا زاده،علی اکبر،شیوه های تعلیم وتبلیغ،انتشارت دانش و ادب،۱۳۸۲،اول،قم
[۲].سلمهای،مسعود،روش شناسی سخنرانی دینی،موسسه امام خمینی،۱۳۹۳،اول،قم
[۳].شیح حر عاملی،آداب معاشرت،ترجمه:فارابی،عباسی علی کمر، آستان قدس رضوی،۱۳۸۰،اول،مشهد
——————————-
پی نوشت:
[۱]. تاریخ کامل،ابن اثیر،ج۲،ص۶۱
[۲]. همان،ص۲۱۴-۲۱۵
[۳]. همان،ص۲۱۶
[۴]. سلمهای،روش شناسی سخنرانی دینی،ص۱۵۰
[۵]. وسائل الشیعه،ج۱۱،ص۴۷۱،ح۴
[۶]. بابا زاده، شیوه های تعلیم وتبلیغ،ص۲۱۸
[۷]. شیح حرعاملی،آداب معاشرت،ص۱۲۰
[۸]. بابا زاده، شیوه های تعلیم وتبلیغ ،ص۲۱۹
روش_های_تبلیغ_موثر
جلب اعتماد مردم:
یک مبلغ دین برای اینکه به هدف اصلی اساسی در تبلیغ دین دست یابد،باید قبل از هر کاری ابتدا اعتماد مردم را به خود جلب کند و برای تحقق این امر بهتر است:
الف: ابتدا از نزدیکان شروع کنیم
اگر رسول خدا(ص)را الگوی تبلیغی خود بدانیم، وتبلیغات ایشان را سرمشق خود قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که آن حضرت بعد ازخودسازی به سراغ بستگان خویش رفته و قبل از دیگران به اصلاح آنها پرداختند.
خداوند متعال نیز در آغاز دعوت علنی ایشان حضرت را امر کردهاند که ابتدا از عشیره و اقربین خود شروع کند:
« وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »«ای رسول خدا: و خويشانِ نزديكت را هشدار ده»(شعرا:۲۱۴)
و در حدیثی دیگر از رسول خدا می خوانیم:« والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیکم خاصه و الی الناس عامه»« پیامبر اکرم(ص)در یک مجلس خاص که با بستگان خود داشت ،خطاب به آنان فرمود:سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست،من پیامبر و سفیر الهی هستم،برای شما به طور خصوصی وبرای مردم جهان به طور عمومی»[۱]تاریخ کامل،ابن اثیر،ج۲،ص۶۱
طبق بیان آیه قرآن و حدیثی که نقل شده:وظیفه یک مبلغ دینی در این است که قبل از دیگران به خود و بستگان خود برسند،وسپس به تبلیغ عموم مردم بپردازند به خاطر اینکه اگر کسی از ارشاد خودی ها ناتوان باشد در تربیت دیگران با مشکل مواجه خواهد شد.[۲]
ب: ایجاد مهر و محبت و مدارا
ایجاد مهر و محبت بین مبلغ و مخاطبین در جلب اعتماد مردم تاثیری فوق العاده خواهد داشت،و بدون آن نفوذ در دلها میسر نیست.اگر این انس و الفت نباشد اتحاد و هم دلی هم نخواهد بود.[۳]
نبی مکرم اسلام(ص)با مهر ومحبت مردم را از رذائل دورساخت و به فضائل آراست،ایشان با روش ابرازمحبت دررفتار و گفتار مردم را به سوی پیشرفت و کمال هدایت کردند.[۴]
در حدیثی از امام صادق علیه السلام:« رحم الله عبدا اجتر مودة الناس إلى نفسه حدثوهم بما يعرفون …»
« بگو: خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم (مخالفين ما) را بسوى خود كشاند، آنچه را مـی فـهمند بآنها بگوئيد..»[۵]
در این حدیث جلب محبت مردم یکی از وظایف مبلغین شمرده شدهاست،پس یک مبلغ باید به شیوه های ابراز محبت مسلط باشد تا بتواند اعتماد آنها را جلب کند.[۶]
موعظه دلسوزانه،نرم سخن گفتن،دوری از تذکر مستقیم و قضاوت یک طرفه و آبروداری مردم می تواند در افزایش محبت و قوی شدن رابطه بین مردم و مبلغ باشد.
امام صادق علیه السلام:از نشانههای ایمان آگاهی در دین است،وازعلایم آگاهی در دین بردباری،و از نشانه های بردباری مدارا نمودن با مردم است،و از نشانه های مردم داری نرم خویی،و از نشانه های نرم خویی آسان گیری و ملایمت است.[۷]
بردباری و ملایمت با مردم در تبلیغ ،می تواند نقش مهمی در جلب اعتماد مردم داشته باشد.
ج: اجتناب از تحقیر
هر انسان به طور طبیعی به شخصیت خود علاقه دارد و از هر نوع بی احترامی ناراحت می شود،و نوعی حالت انزجار از شخص مقابل در او ایجاد می شود.
بنابراین مبلغین دین برای جلب اعتماد لازم است با الفاظ و القاب محترمانه با مردم برخورد و رفتار کنند،و از تحقیر و توهین بپرهیزند.[۸]
منبع:
—————————-
* قرآن کریم
[۱].بابا زاده،علی اکبر،شیوه های تعلیم وتبلیغ،انتشارت دانش و ادب،۱۳۸۲،اول،قم
[۲].سلمهای،مسعود،روش شناسی سخنرانی دینی،موسسه امام خمینی،۱۳۹۳،اول،قم
[۳].شیح حر عاملی،آداب معاشرت،ترجمه:فارابی،عباسی علی کمر، آستان قدس رضوی،۱۳۸۰،اول،مشهد
——————————-
پی نوشت:
[۱]. تاریخ کامل،ابن اثیر،ج۲،ص۶۱
[۲]. همان،ص۲۱۴-۲۱۵
[۳]. همان،ص۲۱۶
[۴]. سلمهای،روش شناسی سخنرانی دینی،ص۱۵۰
[۵]. وسائل الشیعه،ج۱۱،ص۴۷۱،ح۴
[۶]. بابا زاده، شیوه های تعلیم وتبلیغ،ص۲۱۸
[۷]. شیح حرعاملی،آداب معاشرت،ص۱۲۰
[۸]. بابا زاده، شیوه های تعلیم وتبلیغ ،ص۲۱۹
خانواده را باید یک سیستم بدانیم و زن و شوهر باید در این سیستم هر شب یک تمرینی را انجام بدهند، این تمرین را در قالب مثال برایتان بیان می کنم؛ به عنوان مثال وقتی شما یک غذایی را تولید می کنید، یک سری آشغال هم در کنار آن تولید می شود و تولید غذا بدون آشغال امکان پذیر نیست و سطلی را برای این آشغال تولید شده در نظر گرفته اید و هر شب آن سطل را تخلیه می کنید و اگر آشغال ها را چند روز داخل منزل نگه دارید قطعا دچار مشکلاتی از قبیل تولید حشرات و … خواهید شد؛ در ارتباطات زن و شوهر هم یک سری آشغال تولید خواهد شد و آشغال در سیستم روابط زن و شوهری عبارت است از اینکه من در تعامل با همسرم آنگونه که باید مراعات بکنم، نکردم و یا توقع من در مقابل همسرم آنگونه باید برآورده بشود، نشده است؛ در کنار این ارضای نیاز یک آشغال تولید خواهد شد و آشغال آن کدورتی هست که طرف مقابل از من به دل گرفته و ارزش بیان هم در آن زمان ظاهرا ندارد.
مثلا همسرم برای شام مرا صدا می کند و من چون سرگرم کارم هستم، چند دقیقه دیرتر می روم و این دیرتر رفتن من در او یک کدورتی ایجاد می کند و این کدورت هم از دید خودش ارزش بیان کردن ندارد ولی تبدیل به یک آشغال در وجود خود این فرد و در سیستم خانواده می شود.
حالا برای حل این کدورت چکار باید بکنیم؟ کسانی که در زمینه خانواده کار می کنند معتقد هستند که خانواده ها باید یک تمرین انجام بدهند و آن این است در یک روز تعطیل یا فرصت مناسب خانواده را دور هم جمع کرده، مخصوصا زمانی که بچه کوچکی داریم -چون بچه ها بلد نیستند احساسشان را بیان کنند- و به همراه خانواده یک جلسه بیان احساس داشته باشیم و این جلسه فقط برای بیان احساس باشد نه مجادله، پاسخ دادن و …. مثلا اون شب که برای شام صدات کردم دیر اومدی و ناراحت شدم و برای اینکه تولید منفی نشود هرکس فقط از احساس خودش بگوید و هیچ قضاوتی نکند و همچین جلسه ای باعث از بین رفتن زمینه بسیاری از قهرها و تو خود رفتن ها و … می شود.
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لِیُفسِدُ العَمَلَ کَمَا یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ
بد اخلاقی عمل را تباه می کند، همانند سرکه، که عسل را فاسد می کند
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 321
مهارت_تبلیغ
اصل آگاهی بخشی
آموزش مبتنی بر بصیرت و آگاهی دانش آموز از اصول اساسی نظام آموزشی اسلام است. در منابع اسلامی، آیات و روایات فراوانی وجود دارد که علم و آگاهی را می ستاید و مردم را به سوی آن می خواند و تشویق می کند و از جمود و تقلید کورکورانه و بدون تفکّر و تعقّل بر حذر داشته و به شدت نکوهش می نماید؛
مثلا، کریمه ۱۰۸ سوره «یوسف» می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا الیَ اللّهِ عَلی بَصیرة أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ مااَنَا مِنَ الْمُشرِکین.»(1) در این آیه، خداوند از انسان ها می خواهد بر اساس بصیرت و آگاهی رفتار نمایند و دین حق را بپذیرند، و شیوه دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بر اساس آگاهی است.
از این رو، در نظام آموزشی اسلام دیگر جایی برای تحمیل عقیده و القائات و به تبع آن، تقلید کورکورانه باقی نمی ماند؛ چرا که اصولاً این مفاهیم با مفهوم پذیرش بر اساس بصیرت و آگاهی، به هیچ وجه سازگار نیست. در برخی از روایات نیز بر این نکته تأکید شده که آموزش اگر بر اساس فهم و آگاهی نباشد، چندان سودمند و پایدار نخواهد بود.
روایت علوی زیر نمونه ای از این روایات است: «اَلا لا خَیْرَ فی عِلْم لَیْسَ فیه تَفَهّم، اَلا لاخَیْرَ فی قراءة لَیْسَ فیه تَدَبّرٌ…»؛(2) هان! بدانید دانشی که بر اساس اندیشه و آگاهی فرا گرفته نشود، خیری ندارد، و یادگیری که در آن تدبر نباشد نیز خیری نخواهد داشت.»
همان گونه که پیروان نظریه گشتالت، یادگیری را عبارت از کسب بینش دانسته و عقیده دارند اگر دانش آموز آنچه را که در مدرسه می آموزد واقعا بفهمد و نسبت به آن بصیرت حاصل کند به آسانی می تواند به موقعیت های جدید انتقال دهد، صاحب نظران تعلیم و تربیت اسلامی نیز به آموزش بر اساس فهم و آگاهی بخشی تأکید می کنند، بلکه برخی با تمایز بین مفهوم فهم و بصیرت با حفظ کردن و به خاطر سپردن، معتقدند فهم یا بصیرت پایه و اساس یادگیری را تشکیل می دهد.(3)
از دیدگاه شهید مطهری، هدف در تعلیم و تربیت اسلامی باید دادن رشد فکری به دانش آموز باشد.(4) از دیدگاه برخی دیگر، رشد و تعالی کودک در فرآیند آموزش و پرورش به عمق و معرفت درونی وابسته است نه افزایش حجم اطلاعات.(5)
بنابراین، آنچه باید در جریان آموزش مفاهیم دینی به کودکان، مورد توجه معلمان قرار گیرد، تأکید بر درک و آگاهی مفاهیم است، ضمن این که حفظ و تکرار و تلقین شرط لازم آموزش در سنین کودکی است ولی کافی نیست.
این حقیقت را می توان در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام یافت که می فرماید: «فَضْلُ فِکْر وَ تَفَهّم اَنْجَعُ مِنْ فَضْلِ تِکْرار وَ دِراسَة»؛(6) یادگیری ای که بر اساس تفکّر و فعالیت فکری دانش آموز باشد، به مراتب سودمندتر از تکرار و مرور آن است.»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پی نوشت:
1)«بگو: این راه من است! من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم. منزه است خدا و من از مشرکان نیستم.»
2)اصول کافی، ج ۱، روایه ۳، ص ۳۶.
3)علی شریعتمداری، روان شناسی تربیتی،تهران،امیرکبیر،۱۳۷۰،ص۳۴۴۳۴۵.
4)مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، قم، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۴.
5)عبدالعظیم کریمی، کودک و مدرسه، تهران، تربیت، ۱۳۷۸، ص ۲۳.
6)آمدی، غررالحکم، حدیث ۶۵۶۴.
ارتباط زن و شوهری یک ارتباط حساس و دارای نقاط بحرانی بسیاری است؛ دو نفر به میزان عشقشان نسبت به همدیگر ارتباطشان آسیب پذیر است و چون توقعاتشان از همدیگر خیلی بالاست ممکن است با کوچکترین اتفاقی، دچار مشکل بشوند.
بعضی از آدم ها نسبت به بیان احساسات خودشان کم رو بوده و خجالت می کشند و کسانی که خجالت می کشند ترجیح می دهند که قهر کنند تا اینکه حرفشان را بزنند؛ اگر کسی بداند که همسرش برای چه چیزی با او قهر و ارتباطش را پنهان کرده؛ قطعا بهتر از شخصی است که هیچ اطلاعی از دلیل قطع ارتباط همسرش با او ندارد و با اینکه امکان باز کردن این بحث وجود ندارد اما همین را باید بگویم که بسیاری از قهر کردن ها از مشکلات اتاق خواب به وجود می آید.
قهر ناشی از مسائلی است که شخص نمی تواند درمورد آن حرف بزند و به همین دلیل سعی می کند با پنهان کردن، ناراحت نشان دادن خودش و یا فاصله انداختن بین خودش و طرف مقابل آن مشکل را در درون خودش حل بکند و از حرف زدن درمورد آن مسائل اجتناب می کند و ممکن است علت قهر همسر آن چیزی نباشد که وی درمورد آن حرف زده و آن را دلیل قهر کردن می پندارد مثلا اینکه چرا چای کم رنگ است و یا غذا هنوز آماده نشده است و … در واقع این ها را بهانه می کند اما مساله اصلی چیز دیگری است.
روش های موثر در ارائه سخنرانی قوی:
الف:قابل پذیرش بودن
ب:جلب اعتماد مردم
ج:زمینه سازی
د:تبلیغ بر اساس فطرت مخاطبین
برای اینکه روشها را بنحواحسن عمل کنیم،لازم است ویژگی ها و نکات لازم آن را به صورت مفصل بیان کنیم تا امکان استفاده بهتر حاصل شود.
و اما توضیح روش اول:
الف:قابل پذیرش بودن:
برای پذیرش تبلیغ از سوی مخاطبین،شرایط و ویژگی هایی لازم است،که در صورت رعایت آنها استقبال از سوی مخاطبین بیشتر خواهد شد.
۱.آسان و قابل فهم بودن
تبلیغات معارف الهی باید با زبان ساده و قابل فهم در اختیار توده های مردم قرار گیرد،و هیچ نقطه ابهامی نداشته باشد.برای اینکه بتوانیم در مرحله عمل این مساله را خوب رعایت کنیم لازم است که بعد از آماده کردن محتوا، وقبل از حضور در سخنرانی تامل و دقت کافی برای بیان و انتقال مفاهیم داشته باشیم.
اگر ما آیات قرآن کریم و سیره پیشوایان دینی را مورد مطالعه قرار دهیم،متوجه خواهیم شد که بیان تبلیغ آنها ساده و روان و قابل فهم هست،مگر اینکه در برخی موارد مخاطبین خاصی مد نظر بود.
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»(۲۲/سوره قمر)
ما قران مجید را برای تذکر مردم اسان کردیم،آیا کسی هست که از آن متذکر شود؟
این آیه در یک سوره چهار بار تکرار شده،نشان می دهد که هدف الهی آسان گویی برای ارشاد و هدایت مردم است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:«رسول خدا(ص)هرگز مطابق عقل خود با کسی سخن نگفت»[1]
نبی مکرم اسلام(ص) زمانی که نماینده خود«معاذ بن جبل »را به کشور«یمن» می فرستاد،دستور داد:
ای معاذ!سعی کن به مردم بشارت ده و متنفرشان منما،و همچنین آسان بگیر و سختگیر مباش»[2]
به طور خلاصه؛ساده و روان بودن بیان محتوا طبق سیره اهل بیت علیهم السلام یک حسن و امتیاز می باشد.
۲.منطقی بودن
در صورتی مخاطبین و توده های مردم جذابیت معارف الهی را خوب درک می کنند که منطق و برهان محتوا را احساس کنند.
و تحقق این روش در صورتی حاصل می شود که مطالعه و تامل کافی در مباحث محتوا انجام بگیرد.
پس برای اینکه پذیرش مخاطبین بنحواحسن شکل بگیرد لازم است،سیر منطقی بحث را خوب بیان کنیم،و از استدلال عقلی و نقلی بهره مند باشیم،تا ارزش و جایگاه محتوا را بیشتر و حق آن را خوب ادا کنیم.
۳.احتراز از تعصب
دوری از تعصب و نگاه عمیق و واقع گرایانه بزرگترین وجه مثبت در یک سخنرانی است،چنین روشی باعث جلب توجه بیشتر مخاطبین و اهل نظر خواهد بود.
در حدیثی از رسول خدا(ص) می خوانیم که می فرمایند:
رسولُ اللّهِ(ص): لَیسَ مِنّا مَن دَعا إلى عَصَبِیَّةٍ…[3]
از ما نیست که مردم را به تعصب و حمیت وا دارد….
پس برای اینکه بتوانیم ازنگاه سطحی گرایانه و مغرضانه به دور باشیم و یک بحث جامع و دلپسند و مطابق با واقعیت را ارائه دهیم، لازم است،از تعصب دوری کنیم،در این صورت انگیزه مخاطب برای پذیرفتن حق و تسلیم در مقابل آن بیشتر خواهد شد.
منابع:
[۱].سلمه ای،مسعود،روش شناسی سخنرانی دینی،موسسه امام خمینی،۱۳۹۳
[۲].علی اکبر بابا زاده،شیوه هایتعلیم وتبلیغ،انتشارات دانش و ادب،۱۳۸۲
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پی نوشت:
[1].مکارم الاخلاق،ص۲۰
[2].میزان الحکمة ج۱،ص۴۶۹
[3].سنن ابی داود ج۴،ص۳۳۲
‘•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•’•
اصل تدریج
اصل تدریج و رعایت توان و استعداد دانش آموز از دیگر اصول تعلیم و تربیت است. انسان از زمان تولد تا سنین بزرگسالی توانایی های جسمی، ذهنی و عاطفی یکسانی ندارد و در هر دوره از رشد با خصوصیات ویژه آن دوره ظاهر می شود.
قرآن کریم در طول ۲۳ سال به تدریج بر پیامبر نازل گردید که خداوند در کریمه ۱۰۶ از سوره «اسراء» به این نکته اشاره می فرماید: «وَ قُرآنا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْث وَ نَزَّلناهَّ تَنزیلاً»؛ و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را به تدریج نازل کردیم.
مفسّران در بیان علل نزول تدریجی آیات قرآن مطالب فراوانی نوشته اند که بررسی همه آن ها از حوصله این مقاله بیرون است و در این جا تنها به دیدگاه علامه طباطبائی اشاره می کنیم. به عقیده ایشان، نزول آیات قرآن به تدریج به خاطر بلوغ و رشد استعداد مردم در تلقّی معارف اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است.(1)
خلاصه آن که، قرآن با در نظر داشتن سطح درک و فهم مردم، به مرور احکام اسلام را بیان فرموده، به گونه ای که فهم و پذیرش آن برای آنان ممکن باشد. بنابراین، آموزش مفاهیم دینی به کودکان باید تدریجی باشد و آنان را به تدریج و آرام آرام با مفاهیم دینی آشنا نمود. در تعالیم اسلامی توصیه هایی در این زمینه وجود دارد که ما تنها به ذکر یک روایت اکتفا نموده و نتیجه گیری می کنیم.
امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام در حدیث مفصلی آموزش مفاهیم دینی کودکان را در سنین مختلف بیان فرموده است: «در سه سالگی کلمه توحید “لااله الاالله” را به کودک بیاموزید، سپس او را رها کنید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد، آن گاه “محمد رسول الله” را به او یاد بدهید، سپس تا چهارسالگی او را رها سازید و در چهار سالگی صلوات بر محمد را به او بیاموزید…»(2)
بر این اساس، دانشمندان تعلیم و تربیت با توجه به توانایی های ویژه دوران کودکی در آموختن مفاهیم و معارف، رعایت اصل تدریج را مسأله مهمی تلقّی نموده اند که غفلت از آن نتایج جبران ناپذیری به بار خواهد آورد. در این مجال به آراء تنی چند از آنان اشاره می کنیم.
به نظر پستالوزی (J. H. Pestalozzi 1827 1746)، مربی بزرگ تعلیم و تربیت سوییسی، آموزش کودک باید بر اساس مراحل رشد طبیعی آدمی صورت گیرد. بر همین اساس، دست یافتن کودک به مرحله بعدی را، آن گاه برای او ممکن می داند که مرحله نخست را پیموده باشد.
وی با توجه به اصل تدریج در آموزش سرعت و شتابزدگی را زیان آور دانسته، می گوید: «طبیعت، شایستگی های برتر آدمی را همانند گوهری که در صدف پنهان است، در او پنهان کرده است. اگر صدف را پیش از وقت بشکنید، گوهری ناقص خواهید یافت.»(3) غزالی در کتاب میزان العمل می نویسد: «یکی دیگر از وظایف معلم این است که به قدر فهم فراگیر سخن گوید و یکباره در تربیت نخست، آنان را از امور آشکار به موارد دقیق، و از ظاهر و علنی به پنهان و خفی منتقل نکند…»(4)
بنابراین، آموزش مفاهیم دینی دارای مراحل و درجات است و این مراحل و درجات به دلیل تفاوت در رشد استعدادهای شناختی، عاطفی، انگیزشی و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات دانش آموزان است، به گونه ای که نمی توان هر مطلبی را در هر مرحله ای آموزش داد، بلکه مطالب باید متناسب با سطح فکر و قدرت درک دانش آموزان باشد.
به عنوان مثال، آموزه های وجود خداوند، توحید، معاد و مانند آن ها در دوره ابتدایی نمی تواند در قالب استدلال های پیچیده عقلانی و مفاهیم انتزاعی آموزش داده شوند، بلکه باید با زبانی ساده، جذاب و آسان بیان گردند؛ و مفاهیم انتزاعی، براهین فلسفی و منطقی را به دوره هایی موکول کرد که استعداد لازم برای فهم آن ها در دانش آموزان پدیده آمده باشد.
1)سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل آیه ۱۰۶ اسراء.
2)وسایل الشیعه،ج۱۵، ص ۱۹۴ -۱۹۳.
3)میرعبدالحسین نقیب زاده، نگاهی به فلسفه آموزش پرورش، چ هفتم، تهران، طهوری، ۱۳۷۵، ص ۱۴۷.
4)محمد غزالی، میزان العمل، ترجمه علی اکبر کسمایی، تهران، سروش، ۱۳۷۶، ص ۱۳۸.
اصل تدریج
اصل تدریج و رعایت توان و استعداد دانش آموز از دیگر اصول تعلیم و تربیت است. انسان از زمان تولد تا سنین بزرگسالی توانایی های جسمی، ذهنی و عاطفی یکسانی ندارد و در هر دوره از رشد با خصوصیات ویژه آن دوره ظاهر می شود.
قرآن کریم در طول ۲۳ سال به تدریج بر پیامبر نازل گردید که خداوند در کریمه ۱۰۶ از سوره «اسراء» به این نکته اشاره می فرماید: «وَ قُرآنا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْث وَ نَزَّلناهَّ تَنزیلاً»؛ و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را به تدریج نازل کردیم.
مفسّران در بیان علل نزول تدریجی آیات قرآن مطالب فراوانی نوشته اند که بررسی همه آن ها از حوصله این مقاله بیرون است و در این جا تنها به دیدگاه علامه طباطبائی اشاره می کنیم. به عقیده ایشان، نزول آیات قرآن به تدریج به خاطر بلوغ و رشد استعداد مردم در تلقّی معارف اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است.(1)
خلاصه آن که، قرآن با در نظر داشتن سطح درک و فهم مردم، به مرور احکام اسلام را بیان فرموده، به گونه ای که فهم و پذیرش آن برای آنان ممکن باشد. بنابراین، آموزش مفاهیم دینی به کودکان باید تدریجی باشد و آنان را به تدریج و آرام آرام با مفاهیم دینی آشنا نمود. در تعالیم اسلامی توصیه هایی در این زمینه وجود دارد که ما تنها به ذکر یک روایت اکتفا نموده و نتیجه گیری می کنیم.
امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام در حدیث مفصلی آموزش مفاهیم دینی کودکان را در سنین مختلف بیان فرموده است: «در سه سالگی کلمه توحید “لااله الاالله” را به کودک بیاموزید، سپس او را رها کنید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد، آن گاه “محمد رسول الله” را به او یاد بدهید، سپس تا چهارسالگی او را رها سازید و در چهار سالگی صلوات بر محمد را به او بیاموزید…»(2)
بر این اساس، دانشمندان تعلیم و تربیت با توجه به توانایی های ویژه دوران کودکی در آموختن مفاهیم و معارف، رعایت اصل تدریج را مسأله مهمی تلقّی نموده اند که غفلت از آن نتایج جبران ناپذیری به بار خواهد آورد. در این مجال به آراء تنی چند از آنان اشاره می کنیم.
به نظر پستالوزی (J. H. Pestalozzi 1827 1746)، مربی بزرگ تعلیم و تربیت سوییسی، آموزش کودک باید بر اساس مراحل رشد طبیعی آدمی صورت گیرد. بر همین اساس، دست یافتن کودک به مرحله بعدی را، آن گاه برای او ممکن می داند که مرحله نخست را پیموده باشد.
وی با توجه به اصل تدریج در آموزش سرعت و شتابزدگی را زیان آور دانسته، می گوید: «طبیعت، شایستگی های برتر آدمی را همانند گوهری که در صدف پنهان است، در او پنهان کرده است. اگر صدف را پیش از وقت بشکنید، گوهری ناقص خواهید یافت.»(3) غزالی در کتاب میزان العمل می نویسد: «یکی دیگر از وظایف معلم این است که به قدر فهم فراگیر سخن گوید و یکباره در تربیت نخست، آنان را از امور آشکار به موارد دقیق، و از ظاهر و علنی به پنهان و خفی منتقل نکند…»(4)
بنابراین، آموزش مفاهیم دینی دارای مراحل و درجات است و این مراحل و درجات به دلیل تفاوت در رشد استعدادهای شناختی، عاطفی، انگیزشی و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات دانش آموزان است، به گونه ای که نمی توان هر مطلبی را در هر مرحله ای آموزش داد، بلکه مطالب باید متناسب با سطح فکر و قدرت درک دانش آموزان باشد.
به عنوان مثال، آموزه های وجود خداوند، توحید، معاد و مانند آن ها در دوره ابتدایی نمی تواند در قالب استدلال های پیچیده عقلانی و مفاهیم انتزاعی آموزش داده شوند، بلکه باید با زبانی ساده، جذاب و آسان بیان گردند؛ و مفاهیم انتزاعی، براهین فلسفی و منطقی را به دوره هایی موکول کرد که استعداد لازم برای فهم آن ها در دانش آموزان پدیده آمده باشد.
1)سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل آیه ۱۰۶ اسراء.
2)وسایل الشیعه،ج۱۵، ص ۱۹۴ -۱۹۳.
3)میرعبدالحسین نقیب زاده، نگاهی به فلسفه آموزش پرورش، چ هفتم، تهران، طهوری، ۱۳۷۵، ص ۱۴۷.
4)محمد غزالی، میزان العمل، ترجمه علی اکبر کسمایی، تهران، سروش، ۱۳۷۶، ص ۱۳۸.
امام علی عليه السلام :
در حقيقت نقطه آغاز فتنه ها و گمراهيها، پيروي از هواهاي نفس است، در اين جاست که شيطان بر دوستان خود استيلا مي يابد،
اما کساني که پيشتر لطف خدا شامل حالشان گشته است (از سلطه شيطان) می رهند.
«نهج البلاغه، خطبه ۵۰»
وقتى دلت ميگيرد از پوزخندهاى به ظاهر روشنفكرها…
قرآن را باز كن و سوره ى “مطففين” ؛
آيات ٢٦ تا ٢٩را نظاره كن :
آنان كه امروز به تو ميخندند فردا گريانند و تو خندان
پس سرت را بالا بگير...
✳️بوسه آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) بر کف پای پدر
وصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا احقاف/15
(انسان را به نیکی کردن به پدر و مادر سفارش کردیم)
حکایت:
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) میفرمودند: روزی هنگام ظهر، مادرم گفت: پدر را برای ناهار صدا کن به طبقه بالا رفتم تا پدر را صدا بزنم، دیدم در حال مطالعه به خواب رفته اند، اگر ایشان را صدا نمی زدم ، شاید مادرم ناراحت می شد و اگر بیدارش می کردم، شاید موجب رنجش پدر می شد.
خم شدم، لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چند بوسه زدم تا اینکه به آرامی بیدار شده و فرمودند: شهاب الدین! تو هستی؟
گفتم بله آقا
پدرم وقتی این علاقه و احترام من را دید، دستش را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم، خدا عزتت را زیاد کند و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد.
مرحوم آیتالله العظمی شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) می فرمودند: هرچه دارم از برکت آن دعای پدر است.
هرآن پسر که پدر، زان پسر بود خشنود
نه روز او بد باشد، نه عیش او دشوار
با اقتباس و ویراست از: رمز موفقیت بزرگان
شعر: فرخی
وصيت نامه شهيد احمد نوزاد بسم الله الرحمن الرحيم خداوند منان نعمتي بر ما مردم نهاد و ما را در برهه اي از زمان قرار داده كه بتوانيم قدمي در راه اسلام عزيز برداريم ما هم مثل ديگران كار را به خودش واگذار مي كنيم و فقط از او مي خواهيم كه عاقبت ما را ختم به خير گرداند و اين لياقت را به ما بدهد كه بتوانيم در راهش هرچه محكم تر و استوارتر قدم برداريم. خواهران عزيزم بدانيد كه احترام به پدر و مادر از واجبات مي باشد و بدانيد كه مسؤوليت سنگيني در اين مورد به عهده آنان مي باشد. الحمدالله همگيتان به سن و سال بلوغ رسيده و مسائل را خوب درك مي كنيد. در حفظ حجاب و پوششتان بكوشيد و حد شرعي را رعايت كنيد.
تعامل جوانان با بزرگسالان
جوانان و نوجوانان در هر جامعه ای، گنجینه های سرشاری هستند که بزرگسالان باید برای این قشر عظیم سرمایه گذاری شایسته انجام دهند و آنان را با رفتار حکیمانه، تکریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایده آل خود هدایت نمایند. در این صورت، علاوه بر اینکه آنان را از خطر انحراف، تردید در هویت و آسیب های اجتماعی مصون داشته و آن ها را برای تعامل بهتر و پسندیده با بزرگسالان آماده کرده اند. بزرگسالان نیز، گنجینه سرشاری از علم، تجربه و کمالات برای جامعه، به ویژه جوانان هستند که بدون تعامل با آنان، جوانان هرگز نمی توانند راه به جایی برند. البته منظور، تعامل با بزرگسالانی است که خط فکری صحیحی دارند؛ وگرنه تبعیت از بزرگسالانی که هنوز به بلوغ عقلانی نرسیده اند و همچنان در جهالت به سر می برند، هرگز مد نظر این نوشتار نیست. در هر صورت، احترام بزرگسالان نباید فراموش شود؛ چه خوب و چه بد!
منظور از بزرگسالان، پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پدر زن، مادر زن، عمو ها، عمه ها، خاله ها، دایی ها، همسایگان، معلمان، مربیان و دیگر بزرگانی هستند که جوانان به نحوی در زندگی با آنان مرتبط اند. در اینجا به برخی از آنان اشاره می کنیم:
الف) تعامل با پدر و مادر
بی تردید، تعامل نیک با والدین، برای جوانان آثار دنیوی و اخروی فراوانی دارد! برای همین امام زينالعابدين(علیه السلام) فرمود: «حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه توست و اگر او نبود، تو هم نبودى و آن نعمت هايى كه در خود مى بينى و مى پسندى، بدان كه پدرت سرچشمه آن ها براى توست؛ پس خدا را ستايش كرده، در مقابل اين نعمت شكر نما و بدان كه هيچ نيرویى نيست، مگر از طرف خدا!»[۱] امير مؤمنان(علیه السلام) نیز، فرمود: «در هر مجلسى هستى، به احترام پدر و معلمت بپاخيز؛ گرچه در تخت شاهى نشسته باشى!»[2]
امام سجاد(علیه السلام) درباره مادر هم می فرماید: «حق مادرت آن است كه بدانى، او تو را چندين ماه در رحم خود نگهدارى و حمل كرد و تو را از ميوه دل و شيره جانش غذا داد. او تمام وجودش را براى نگهدارى تو به كار گرفت. باكى نداشت كه خودش گرسنه بماند و تو سير باشى؛ خود تشنه باشد، تو آب بياشامى؛ خود برهنه باشد و تو لباس پوشيده باشى؛ خودش در مقابل آفتاب باشد و تو سايه نشين باشى. او از خواب شيرين خود به خاطر تو چشم پوشيد و رنج بى خوابى را بر خود هموار ساخت. او تو را از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ كرد. او همه اين رنج ها را تحمل كرد كه تو را داشته باشد و تو از آنِ او باشى. بايد بدانى كه توان شكرگزارى مادرت را ندارى؛ مگر آنكه خداوند تو را يارى كند و بر ادای حق او توفيق دهد!»[3]
ب) تکریم پدرزن و مادرزن
تکریم مادرزن و پدرزن، از مواردی است که لازم است جوانان رعایت کنند؛ آنان والدین معنوی انسان هستند؛ چرا که تمام تلاش خود را کرده، فرزند عزیزی پرورش داده و در اختیار شما گذاشته اند که همیار زندگی شما و شریک غم و شادی تان باشد. همسر شما دست پرورده آنان و حاصل یک عمر رنج و زحمتشان، بلکه پاره تن آن هاست. وقتی شما با هزار عشق و امید، دست دختر آنان را می گیرید و این امانت بزرگ را به خانه بخت می برید، به طور طبیعی باید از کسانی که این دسته گل را در دامن مهر و عطوفت خود پرورانده، از گزند هزار خس و خاشاک روزگار در امان داشته و به وقت رسیدن و شادابی، به شما هدیه داده اند، صمیمانه قدردانی کرده و احترامشان را بر خود لازم بدانید.
چنان که داماد باید قدر والدین زنش را بداند و آنان را در حد توان تکریم کند، بر عروس هم لازم است پدر و مادر شوهرش را گرامی بدارد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الآباءُ ثَلاثَةٌ: أبٌ وَلَّدَكَ و أبٌ زَوَّجَكَ و أبٌ عَلَّمَكَ؛[4] پدرها سه نوع اند: پدری که تو را به دنیا می آورد، پدری که به تو همسر می دهد و پدری که تو را علم می آموزد.»
ج) تکریم معلمان، مربیان و سالمندان
یکی از بهترین و مؤثرترین اقشار اجتماعی، معلمان، استادان و مربیان هستند. همانطور که شمع خود می سوزد و اطرافش را روشن می کند، معلمان دلسوز و وظیفه شناس که دانش آموزان و دانشجویان خود را با زحمات شبانه روزی به سوی روشنایی و سعادت می برند نیز، جامعه را به نور علم و معرفت خویش روشن می سازند؛ برای همین، شایسته است که همه طبقات، مقام معلمان و مدرسان را محترم بشمارند.
از منظر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مقام سه گروهِ برجسته را در جامعه، کسی دیگر به غیر از افراد گمراه و منافق سبک نمی شمارد. آن حضرت چنین فرمود: «ثَلاثَةٌ لایُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَیِّنٌ نِفاقُهُ ذُوشَیْبَةٍ فیِ الْاِسْلامِ وَ مُعَلِّمُ الْخَیْرِ وَ اِمامٌ عادِلٌ؛[5] از تعظیم و تکریم سه گروه، کسی غیر از افراد منافق که دورویی آنان بر همگان آشکار است، سر باز نمی زند: سالمندی که مویش را در راه اسلام سفید کرده، معلم نیکی و پیشوای عادل.»
در خاطرات «آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری»،[6] بنیانگذار حوزه علمیه قم آمده است که در دوران جوانی، روزی در جلسه ای با حضور عده ای از علما که در میان آنان «آقا میرزا محمدتقی شیرازی» و شهید «آقاشیخ فضلاللّه نوری» نیز دیده می شد، نشسته بودیم. در آن هنگام، پیرمردی ژولیده و لاغر اندام که دستمال مانندی بر سر بسته و عبایی وصله دار بر دوش انداخته بود، در نهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقی، فوری بلند شد و با احترام تمام، آن پیرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترین جای مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضلاللّه، از میرزا پرسید: «ایشان کیست؟» میرزا گفت: «ایشان آقا شیخ فضلاللّه نوری است» و او را کامل معرفی کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: «چند سال بعد، شیخ فضلاللّه نامی را (به جرم دفاع از اسلام) در تهران بر دار می کشند؛ او تو نباشی؟»
سپس نام مرا از میرزا پرسید. میرزا گفت: «او آقا شیخ عبدالکریم یزدی و از فضلاست.» مساله ای از من پرسید که چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزای شیرازی دوم بر من خشم گرفت، به شدت ناراحت شد، خودش پاسخ مساله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور می گویند. وقتی بیان میرزا تمام شد، آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد. میرزا گفته های او را نوشت، نشانش داد و پرسید: «آیا همین گونه فرمودید؟» او گفت: «بلی.» سپس به من رو کرد و گفت: «چندی بعد، پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامی به اهتزاز در می آید؛ او تو نباشی؟»
آنگاه برخاست، خداحافظی کرد و رفت. میرزا محمدتقی شیرازی، کفش پیش پایش نهاد و او را بدرقه کرد. چون بازگشت، بر من که جوان تر بودم، عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او، معلم اخلاق حوزه های علمیه، «آخوند فتحعلی سلطان آبادی» است.
شهریار در مقام معلم می گوید:
می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس سویدای سواد آموختیم
از پدر، گر قالب تن یافتیم
از معلم، جان روشن یافتیم
ای معلم! چون کنم توصیف تو؟
چون خدا، مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتیّ نجات روح ما!
ای به طوفان جهالت نوح ما!
یک پدر، بخشنده آب و گل است
یک پدر، روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین؟
آن که دین آموزد و علم و یقین
د) تکریم انديشمندان و عقلاى جامعه
ضرورت دارد که جوانان، با مربيان و اثرگذاران مهم جوامع، مانند انديشوران و خردمندان که معمولاً میان سال یا سالمند هستند، تعامل مناسب داشته، از نظر های آنان بهره مند شوند و تأثير آنان را در پرورش خلاقيت ها و شكوفايى استعدادهاى خویش نادیده نگیرند. امام حسن مجتبی(علیه السلام) مى فرمايد: «إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا؛ هرگاه مى خواهيد نيازهاى علمى و روحى خويش را برطرف كنيد، آن را از اهلش بخواهيد.» گفتند: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا؛ اى فرزند رسول خدا! آنان چه كسانى هستند؟» فرمود: «الَّذِينَ قَصَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَهُمْ فَقَالَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ … هُمْ أُولُو الْعُقُول؛[7] همان هايى كه خداوند در قرآن آنان را ياد كرده و فرموده است که تنها، خردمندان و صاحبان انديشه پند مى گيرند و آنان، انديشمندان و عقلا هستند.»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پی نوشت:
[۱]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱ و امالى، ص ۳۷۱.
[2]. نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۳.
[3]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱.
[4]. عبدالاعلی موسوی، مواهب الرحمن، ج ۲، ص ۲۵۷.
[5]. ورام بن أبی فراس، مجموعه ورّام، ج ۲، ص ۲۱۲.
[6] . http: www.irinn.ir/news/50536.
[7]. کلینی، كافى، ج ۱، ص ۱۹.
تعامل جوانان با بزرگسالان
جوانان و نوجوانان در هر جامعه ای، گنجینه های سرشاری هستند که بزرگسالان باید برای این قشر عظیم سرمایه گذاری شایسته انجام دهند و آنان را با رفتار حکیمانه، تکریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایده آل خود هدایت نمایند. در این صورت، علاوه بر اینکه آنان را از خطر انحراف، تردید در هویت و آسیب های اجتماعی مصون داشته و آن ها را برای تعامل بهتر و پسندیده با بزرگسالان آماده کرده اند. بزرگسالان نیز، گنجینه سرشاری از علم، تجربه و کمالات برای جامعه، به ویژه جوانان هستند که بدون تعامل با آنان، جوانان هرگز نمی توانند راه به جایی برند. البته منظور، تعامل با بزرگسالانی است که خط فکری صحیحی دارند؛ وگرنه تبعیت از بزرگسالانی که هنوز به بلوغ عقلانی نرسیده اند و همچنان در جهالت به سر می برند، هرگز مد نظر این نوشتار نیست. در هر صورت، احترام بزرگسالان نباید فراموش شود؛ چه خوب و چه بد!
منظور از بزرگسالان، پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پدر زن، مادر زن، عمو ها، عمه ها، خاله ها، دایی ها، همسایگان، معلمان، مربیان و دیگر بزرگانی هستند که جوانان به نحوی در زندگی با آنان مرتبط اند. در اینجا به برخی از آنان اشاره می کنیم:
الف) تعامل با پدر و مادر
بی تردید، تعامل نیک با والدین، برای جوانان آثار دنیوی و اخروی فراوانی دارد! برای همین امام زينالعابدين(علیه السلام) فرمود: «حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه توست و اگر او نبود، تو هم نبودى و آن نعمت هايى كه در خود مى بينى و مى پسندى، بدان كه پدرت سرچشمه آن ها براى توست؛ پس خدا را ستايش كرده، در مقابل اين نعمت شكر نما و بدان كه هيچ نيرویى نيست، مگر از طرف خدا!»[۱] امير مؤمنان(علیه السلام) نیز، فرمود: «در هر مجلسى هستى، به احترام پدر و معلمت بپاخيز؛ گرچه در تخت شاهى نشسته باشى!»[2]
امام سجاد(علیه السلام) درباره مادر هم می فرماید: «حق مادرت آن است كه بدانى، او تو را چندين ماه در رحم خود نگهدارى و حمل كرد و تو را از ميوه دل و شيره جانش غذا داد. او تمام وجودش را براى نگهدارى تو به كار گرفت. باكى نداشت كه خودش گرسنه بماند و تو سير باشى؛ خود تشنه باشد، تو آب بياشامى؛ خود برهنه باشد و تو لباس پوشيده باشى؛ خودش در مقابل آفتاب باشد و تو سايه نشين باشى. او از خواب شيرين خود به خاطر تو چشم پوشيد و رنج بى خوابى را بر خود هموار ساخت. او تو را از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ كرد. او همه اين رنج ها را تحمل كرد كه تو را داشته باشد و تو از آنِ او باشى. بايد بدانى كه توان شكرگزارى مادرت را ندارى؛ مگر آنكه خداوند تو را يارى كند و بر ادای حق او توفيق دهد!»[3]
ب) تکریم پدرزن و مادرزن
تکریم مادرزن و پدرزن، از مواردی است که لازم است جوانان رعایت کنند؛ آنان والدین معنوی انسان هستند؛ چرا که تمام تلاش خود را کرده، فرزند عزیزی پرورش داده و در اختیار شما گذاشته اند که همیار زندگی شما و شریک غم و شادی تان باشد. همسر شما دست پرورده آنان و حاصل یک عمر رنج و زحمتشان، بلکه پاره تن آن هاست. وقتی شما با هزار عشق و امید، دست دختر آنان را می گیرید و این امانت بزرگ را به خانه بخت می برید، به طور طبیعی باید از کسانی که این دسته گل را در دامن مهر و عطوفت خود پرورانده، از گزند هزار خس و خاشاک روزگار در امان داشته و به وقت رسیدن و شادابی، به شما هدیه داده اند، صمیمانه قدردانی کرده و احترامشان را بر خود لازم بدانید.
چنان که داماد باید قدر والدین زنش را بداند و آنان را در حد توان تکریم کند، بر عروس هم لازم است پدر و مادر شوهرش را گرامی بدارد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الآباءُ ثَلاثَةٌ: أبٌ وَلَّدَكَ و أبٌ زَوَّجَكَ و أبٌ عَلَّمَكَ؛[4] پدرها سه نوع اند: پدری که تو را به دنیا می آورد، پدری که به تو همسر می دهد و پدری که تو را علم می آموزد.»
ج) تکریم معلمان، مربیان و سالمندان
یکی از بهترین و مؤثرترین اقشار اجتماعی، معلمان، استادان و مربیان هستند. همانطور که شمع خود می سوزد و اطرافش را روشن می کند، معلمان دلسوز و وظیفه شناس که دانش آموزان و دانشجویان خود را با زحمات شبانه روزی به سوی روشنایی و سعادت می برند نیز، جامعه را به نور علم و معرفت خویش روشن می سازند؛ برای همین، شایسته است که همه طبقات، مقام معلمان و مدرسان را محترم بشمارند.
از منظر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مقام سه گروهِ برجسته را در جامعه، کسی دیگر به غیر از افراد گمراه و منافق سبک نمی شمارد. آن حضرت چنین فرمود: «ثَلاثَةٌ لایُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَیِّنٌ نِفاقُهُ ذُوشَیْبَةٍ فیِ الْاِسْلامِ وَ مُعَلِّمُ الْخَیْرِ وَ اِمامٌ عادِلٌ؛[5] از تعظیم و تکریم سه گروه، کسی غیر از افراد منافق که دورویی آنان بر همگان آشکار است، سر باز نمی زند: سالمندی که مویش را در راه اسلام سفید کرده، معلم نیکی و پیشوای عادل.»
در خاطرات «آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری»،[6] بنیانگذار حوزه علمیه قم آمده است که در دوران جوانی، روزی در جلسه ای با حضور عده ای از علما که در میان آنان «آقا میرزا محمدتقی شیرازی» و شهید «آقاشیخ فضلاللّه نوری» نیز دیده می شد، نشسته بودیم. در آن هنگام، پیرمردی ژولیده و لاغر اندام که دستمال مانندی بر سر بسته و عبایی وصله دار بر دوش انداخته بود، در نهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقی، فوری بلند شد و با احترام تمام، آن پیرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترین جای مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضلاللّه، از میرزا پرسید: «ایشان کیست؟» میرزا گفت: «ایشان آقا شیخ فضلاللّه نوری است» و او را کامل معرفی کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: «چند سال بعد، شیخ فضلاللّه نامی را (به جرم دفاع از اسلام) در تهران بر دار می کشند؛ او تو نباشی؟»
سپس نام مرا از میرزا پرسید. میرزا گفت: «او آقا شیخ عبدالکریم یزدی و از فضلاست.» مساله ای از من پرسید که چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزای شیرازی دوم بر من خشم گرفت، به شدت ناراحت شد، خودش پاسخ مساله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور می گویند. وقتی بیان میرزا تمام شد، آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد. میرزا گفته های او را نوشت، نشانش داد و پرسید: «آیا همین گونه فرمودید؟» او گفت: «بلی.» سپس به من رو کرد و گفت: «چندی بعد، پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامی به اهتزاز در می آید؛ او تو نباشی؟»
آنگاه برخاست، خداحافظی کرد و رفت. میرزا محمدتقی شیرازی، کفش پیش پایش نهاد و او را بدرقه کرد. چون بازگشت، بر من که جوان تر بودم، عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او، معلم اخلاق حوزه های علمیه، «آخوند فتحعلی سلطان آبادی» است.
شهریار در مقام معلم می گوید:
می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس سویدای سواد آموختیم
از پدر، گر قالب تن یافتیم
از معلم، جان روشن یافتیم
ای معلم! چون کنم توصیف تو؟
چون خدا، مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتیّ نجات روح ما!
ای به طوفان جهالت نوح ما!
یک پدر، بخشنده آب و گل است
یک پدر، روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین؟
آن که دین آموزد و علم و یقین
د) تکریم انديشمندان و عقلاى جامعه
ضرورت دارد که جوانان، با مربيان و اثرگذاران مهم جوامع، مانند انديشوران و خردمندان که معمولاً میان سال یا سالمند هستند، تعامل مناسب داشته، از نظر های آنان بهره مند شوند و تأثير آنان را در پرورش خلاقيت ها و شكوفايى استعدادهاى خویش نادیده نگیرند. امام حسن مجتبی(علیه السلام) مى فرمايد: «إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا؛ هرگاه مى خواهيد نيازهاى علمى و روحى خويش را برطرف كنيد، آن را از اهلش بخواهيد.» گفتند: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا؛ اى فرزند رسول خدا! آنان چه كسانى هستند؟» فرمود: «الَّذِينَ قَصَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَهُمْ فَقَالَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ … هُمْ أُولُو الْعُقُول؛[7] همان هايى كه خداوند در قرآن آنان را ياد كرده و فرموده است که تنها، خردمندان و صاحبان انديشه پند مى گيرند و آنان، انديشمندان و عقلا هستند.»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
پی نوشت:
[۱]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱ و امالى، ص ۳۷۱.
[2]. نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۳.
[3]. شیخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۲۱.
[4]. عبدالاعلی موسوی، مواهب الرحمن، ج ۲، ص ۲۵۷.
[5]. ورام بن أبی فراس، مجموعه ورّام، ج ۲، ص ۲۱۲.
[6] . http: www.irinn.ir/news/50536.
[7]. کلینی، كافى، ج ۱، ص ۱۹.
حضرت امام خامنه ای:
خب، حالا تهاجم فرهنگی یعنی چه؟ این تهاجم فرهنگی به دو صورت یا به دو معنا انجام میگیرد. یکی از معنایش این است که بعد از آنکه دشمن با ابزارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی به جایی نرسید، به ابزارهای فرهنگی، یعنی به تبلیغات، هنر، کتاب، مقاله، رمان، فیلم های وارداتی و تولید دیگر کالاهای فرهنگی به وسیله کسانی که در داخل ایران اسلامی زندگی میکنند، اما دلشان برای ایران، برای مردم ایران، برای عقاید و مصالح این ملت نمیتپد، بلکه دلشان برای منافع آمریکا و برای سرچشمههای گل آلود و متعفِّن فساد در کشورهای غربی میتپد، پناه آورند. این یک معنا.
۱۳۷۶/۱۲/۱۸
رهبر انقلاب| انقلابىِ مثبت حتّى اگر هیچکاره هم باشد، خودش را مسئولترین افراد مىداند و وارد میدان مىشود.من مىخواهم به شما عرض کنم: عزیزان من! جوانان! انقلابىِ مثبت باشید.
1379/12/09
رهبرانقلاب|کاری کنید فضا بیفتد دست جوانِ مؤمنِ انقلابیِ خوشروحیّهی باانگیزهی دارای احساس عزّتبهنفس و متدیّن. یکی از بزرگترین مسئولیّتهای شما این است،کاری کنید که این مجموعههای مؤمن و سرشار از ایمان به انقلاب و به اسلام حرف اوّل را بزنند؛ فضای غالب دست اینها باشد؛ این جزو وظایف شما است.1394/08/20
امام خامنه ای:
اصلاح فرهنگ عمومی، از همهی کارها مهمتر است؛ چون این کار، محور همهی کارهای دیگر است.
۱۳۷۴/۰۴/۱۹
بیانات در دیدار اعضای شوراهای فرهنگ عمومی استانها
حضرت آيت الله بهجت(ره):
ائمه(ع) فرمودهاند شما خود را اصلاح کنيد، ما خودمان به سراغ شما مي آييم و لازم نيست شما به دنبال ما باشيد! چه قدر بگوييم که حضرت صاحب (ع) در دل هر شيعه اي يک مسجد دارد!
امام خامنه ای:
چنانچه کسی خیال کند که میشود دوران جوانی را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند، بعد با خیال راحت و با آسانی به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. حالت دعا و انابه چیزی نیست که انسان هر وقت اراده کرد، برای او پیش بیاید. گاهی میخواهیم، نمیشود؛ دنبال حال و توجه هستیم، دست نمیدهد؛ «ذلک بما قدّمت یداک». انسانی که زمینهی توجه به خدا و رجوع الی اللَّه را در خودش بهوجود نیاورده باشد، اینطور نیست که هر وقت اراده کرد، بتواند درِ خانهی خدا برود. شما میبینید بعضی دلهای پاک - غالباً جوانها - خیلی راحت میتوانند ارتباط برقرار کنند؛ اما بعضی هرچه تلاش میکنند، این ارتباط برقرار نمیشود. کسانیکه فرصتی دارند و میتوانند دل خودشان را نرم نگه دارند، قدر بدانند و رابطهی خود را با خدا حفظ کنند؛ تا هر وقت خواستند درِ خانهی خدا بروند، بتوانند.
۱۳۸۴/۰۷/۲۹
_______________