رابطه حیا با دینداری
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «حیا، تمام دین است.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 565)
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که از مردم حیا نداشته باشد از خداوند نیز حیا نخواهد داشت. (میزان الحکمه، ج 2، ص 566)
خدمت به خلق؛
حدیثی که برای اداریها خوب است
یک حدیث عالی که خودم در کتاب آقای صافی اصفهانی دیدم، در آنجا نوشته بود که این حدیث هم در مستدرک الوسائل حسین نوری طبرسی است، هم در بحارالانوار ذکر شده است. این حدیث برای اداریها خوب است اداریها باید کار کنند. اگر کار نکردند این حقوقشان اشکال دارد چون حقوق مال بیتالمال است و مردم راضی نیستند. چون شخص معینی به شما حقوق نمیدهد. از همین منافع نفت و صادرات غیر نفتی و چه و چه و درآمد بیتالمال است. پس اگر یک اداری نشست پشت میز و با تلفن فقط برای خودش حرف زد، یک کاری برای ملت نکرد حقوقش اشکال دارد.
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻬﺎﺭﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ : 1.ﺑﺮﮐﺖ ﻋﻠﻢ ﺭﺍ دﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ 2.ﺑﻘﺎﯼ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﭼﺮﺍﯼ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺗﺶ 3.ﻟﺬﺕ ﻭ ﺑﺮﮐﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ 4.ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ.
مهدی موعود علیه السلام از دیدگاه وسیعتر:
در عصر اخير دوشادوش پيشرفت همه جانبه اى كه در تمام مسائل عملى نصيب بشريت شده ، اين ايده و عقيده نيز از مرز اديان و مذاهب قدم فراتر نهاده و به عنوان يكى از مهمترى مسائل حياتى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است .
انديشمندان بزرگ براى از بين بردن جنگها و خصومتها و بر طرف ساختن بحرانهاى منطقه اى و بالاخره جلوگيرى از جنگها و كشمكشهايى كه احتمالا به جنگ جهانى سوم خواهد انجاميد، تنها راهى كه پيدا كرده اند اين است كه بايد فكر پوسيده ((نژاد برتر)) را از مغزها بيرون ريخت ، ((جهان وطنى )) را جايگزين تبليغات ناسيوناليستى قرار داده ، مرزهاى جغرافيايى را در هم ريخته ، شالوده حكومت واحد جهانى را استوار ساخت . اينك عين گفته دو تن از انديشمندان مشهور جهان را در زير مى آوريم :
1-انيشتين :
يا بايد حكومت جهانى با كنترل بن المللى انرژى تشكيل شود، و يا حكوتهاى ملى جداگانه فعلى همچنان باقى بماند و منجر به انهدام بشرى گرد.(321)
2 - برتراندراسل :
چون هم اكنون خرابى جنگ بيش از قرون گذشته است ، يا بايد حكومت جهانى را بپذيريم و يا به عهد بربريت برگرديم و به نابودى نژاد انسانى راضى شويم )).(322)
يك دانشمند فرانسوى به نام : ((نوستر آداموس )) (متولد 1503 م . و متوفاى 1566 م .) پيشگوييهاى فراوانى در مورد حوادث آينده جهان به صورت رمز و اشاره گفته و بيشتر آنها به صورت دقيقى مطابق پيشگويى او تحقق يافته است .
پيشگوييهاى نوستر آداموس براى نخستين بار به سال 1555 م . منتشر شد.
اين پيشگوييها در طول چهار قرن از طرف دهها دانشمند تجزيه و تحليل شده است .
يكى از پيشگوييها تحقق نيافته او مربوط به يك مصلح جهانى است كه به تصور او پيش از سال 2000 ميلادى از آسمان نازل خواهد شد(323) و اينك متن پيشگويى :
((در سال هزار و نهصد و نود و نه و هفت ماه از آسمان ، يك پادشاه وحشتناكى نزول مى كند. پادشاه انگولم را دو مرتبه زنده مى كند، كمى بعد يا قبل از ظهور مشترى ، سعادت را همراه مى آورد)).
((هيچ زمانى مثل آن روز نخواهد آمد، از مركز آسيا قانون جديدى از ريشه عيسى و هرمس مصرى به داخل اورپا نفوذ خواهد كرد و سپس در تمام شرق سايه خواهد انداخت )).(324)
اين دو فراز كه قطعات 72 و 75 سانتورى دهم پيشگوييهاى اوست به صراحت از آمدن يك مصلح جهانى خبر مى دهد.
جالب توجه است كه تعبير: ((از آسمان .. نزول مى كند)) را در بر دارد و در قطعات بعدى از: قدرت فوق العاده او، حكومت قانون بر سر تا سر جهان ، سرور و شادى همگان ، پيوند ناگسستنى پيروان ، تغيير يافتن چهره جهان ، نفوذ عميق او در ميان دوستان و پراكنده شدن مخالفان سخن گفته است . اين فرازها از يك دانشمند فرانسوى بسيار جالب و اعجاب انگيز است .
م . ب . ادوارد، يكى از مفسران پيشگوييهاى نوستر آداموس در شرح دو فراز بالا مى نويسد:
((از اين دو قطعه به طور وضوح مستفاد مى شود كه پادشاه يا فرمانرواى بسيار مقتدرى براى پايان دادن اين همه بدبختى ها كه به دست بشر فراهم شده ، از آسمان نزول خوهد كرد و مخصوصا تاكيد مى كند كه اين فرمانروا حامل پيام آسمانى است كه مردم انتظار آن را دارند و سايه سعادت او مخصوصا بر سر پادشاهان مشرق افكنده خواهد شد)).(325)
ديگر مفسر اين پيشگوييها: بانو ((اريكا چاتهام )) در تفسير قطعه 75 مى نويسد:
در دوره هرمس HERMES، هرمس در برابر مركورى = تير ((27)) و ژوپيتر ((228)) = پدر آسمانى = زئوس قرار مى گيرد كه برابر با خيزش اسلام در جهان است ))(326).
اين مفسر انگليس پس از آن كه تصريح مى كند كه اين فرمانروا از آسيا بر خواهد خاست ، مى نويسد:
((البته آينده نشان خواهد داد كه او چه كسى است ؟)).(327)
اكنون بايد ديد كدام مصلحى خواهد توانست مرزهاى جغرافيايى را در هم كوبيده شالوده حكومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى پى ريزى كند؟ و آن مهدى موعود و مصلح جهانى كه ضرورت ظهور آن را علم و دين خبر مى دهد و ميليونها انسان در انتظار وى دقيقه شمارى مى كنند، كيست ؟
پاسخ اين سؤ ال را، تنها از كسانى كه با منبع وحى و جهان ماوراء طبيعت ارتباط نزديك دارند، بايد شنيد.
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
اذا ادرکتَ هذا الزمان فادع بهذا الدعاء:
اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نفسَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی نَفسَکَ لَمْ أعرفْ نبیّک. اَللّهم عَرِّفْنی رَسُولَکْ فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی رَسُولَکْ لَمْ أعرفْ حُجَّتَک. اللهم عَرِّفْنی حُجَّتَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی.
هر گاه زمان غیبت را درک کردی پس این دعا را بخوان:
خداوندا شناخت خودت را به من عطا کن، چرا که اگر تو خود را به من نشناسانی، نبیّت را نخواهم شناخت، خداوندا رسولت را به من بشناسان، چرا که اگر شناخت رسولت را به من عطا نکنی، حجت تو (امام زمان) را نخواهم شناخت، خداوندا حجتت را به من بشناسان، چرا که اگر او را به من نشناسانی از دینم گمراه می شوم.
الکافي، ج 1، ص 337
تحكيم و اقتدار خانواده؛ خود عاملي است كه از فلسفه ي حجاب ناشي مي شود. در جامعه اي كه زنان آن بدون حجاب در برابر ديدگان نامحرم و غير خودي ظاهر مي شوند، ديگر نبايد انتظار داشت كه خانواده هايي با اقتدار و متين در آن جامعه شكل گيرد.
وقتي زني بدون حجاب ظاهر شد، ديگر قداست خانواده معنايي ندارد، چرا كه بينندگان يك زن بي حجاب تنها خانم ها نيستند، بلكه اين فيلم شوم و ويرانگر بينندگان ديگري هم دارد و آن مردان هستند كه بعضاً مجردند و هنوز ازدواج نكرده اند. وقتي اين مردان به راحتي مي توانند بيننده ي چنين فيلمي باشند كه بازيگر اصلي آن يك زن بي حجاب است و وقتي كه مي شود به راحتي از چنين زناني كام دل گرفت و تا زماني كه زنان هرزه و نيمه عرياني در اجتماع يافت مي شوند كه كالا را به قيمت بسيار ناچيز در اختيار مشتريان آلوده ي خود قرار مي دهند؛ نمي توان انتظار داشت كه افراد خانواده هايي كه اصول اخلاقي را رعايت مي كنند از اين بلا به دور بمانند. و چه دردناك است اگر با خودنمايي و ناز و كرشمه زهرآگين اين گونه افراد، جوانان پاك ما هم يك لحظه در دل قصد گناه كنند.
بنابراين يك فرد بي حجاب مسؤول بر باد رفتن قداست و استواري خانواده هاست. اگر بگوييم جوانان ما فقط به دليل مشكلات شغلي و اقتصادي ازدواج نمي كنند حق مطلب را به درستي ادا نكرده ايم، چون با استناد به گفته هاي فوق، بي حجابي و هرزگي زنان، خود تيشه اي است كه به ريشه درخت خانواده مي خورد و از طرفي مانع از آن مي شود كه نهال يك خانواده ي ديد با دستان جوانان سالم ما در گلستان اجتماع كاسته شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج نفری که شیطان را بیچاره کردند
امام_صادق(علیه السلام) فرمود: شیطان گفته است؛ پنج نفر مرا بیچاره ساخته اند و سایر مردم در قدرت و اختیار من هستند.
کسی که از روی نیت صادق و درست به خدا پناه ببرد و در تمام کارها توکل به او کند.
کسی که در شبانه روز بسیار تسبیح خدا گوید.
کسی که هرچه برای خویشتن می پسندد برای برادر مؤمن خود نیز بپسندد.
کسی که به هنگام رسیدن مصیبت به او، ناله و فریاد نزند.
کسی که به آنچه خدا قسمت او کرده راضی باشد و برای رزق و روزیش غم و غصه نخورد.
بحار الانوار، ج63، ص248
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله؛
سركشى آفت شجاعت است، تفاخر آفت شرافت است، منت آفت سماحت است، خود پسندى آفت جمال است، دروغ آفت سخن است فراموشى آفت دانش است، سفاهت آفت بردبارى است، اسراف آفت بخشش است، هوس آفت دين است.
نهج الفصاحه
آیة اللّه سیّد ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگ و وارسته ای است که هم به محضر مبارک امام عصر (ع) نائل آمده و هم به افتخار دریافت نامه و توقیع از سوی آن حضرت، مفتخر شده است.
شیخ محمود حلبی می گوید: «من در عصر آن بزرگوار از کسانی بودم که گاه اشکال و ایراد به سبک معظّم له در رهبری معنوی و مذهبی جهان تشیّع داشتم و این ایراد تا هنگام تشّرف به عتبات عالیات و دیدار خصوصی با آن مرحوم ادامه داشت.
به همین جهت هم، آنجا وقتی به محضرش رفتم اشکالات خود و دیگران را گفتم و آن بزرگوار با کمال سعه صدر و گشادگی چهره، جواب همه اشکال و ایرادهای مرا داد و سر انجام فرمود: «من دستور دارم که اینگونه عمل کنم.»
گفتم: «از کجا و چه کسی دستور دارید؟»
فرمود: «از چه کسی می خواهید دستور داشته باشم؟»
گفتم: «یعنی از امام عصر (ع).»
فرمود: «آری.» و برخاست درب صندوق خود را گشود و پاکتی را از آنجا برگرفت و به دست داد.
من به مجّرد این که پاکت را گرفتم مضطرب و منقلب شدم با حالتی وصف ناپذیر کاغذ را از پاکت در آوردم و آن را خواندم که از جمله این عبارت در آن نوشته شده بود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
یا سیّد ابوالحسن ارخص نفسک و اجلس فی دهلیز بیتک و لا ترخ سترک (و اعن اواغث شیعتنا و موالینا) نحن ننصرک انشاءاللّه. «المهدی»
(یعنی: بنام خداوند بخشاینده مهربان. ای سیّد ابو الحسن! خود را ارزان کن و در اختیار همگان قرار بده و در بیرونی منزلت بنشین و درب را به روی کسی نبند و پرده بین خود و مردم قرار مده و بداد و کمک پیروان و دوستان ما برس که ما ترا یاری می کنیم انشاء اللّه.)
پرسیدم: «این توقیع شریف را به وسیله چه کسی دریافت داشته اید؟»
فرمود: «به وسیله مردی عابد و پارسا و با تقوا به نام شیخ محمّد کوفی که از هر جهت مورد وثوق و اطمینان است.»
اجازه گرفتم تا از آن نسخه ای بردارم مشروط بر اینکه تا سیّد در قید حیات است ابراز نکنم.»
(- کرامات صالحین)
از امام حسن علیهالسلام سخنان پندآموز بسیاری در کتب نقل شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
قال علیهالسلام:
لا أدب لمن لا عقل له، و لا مروة لمن لا همة له، و لا حیاء لمن لا دین له، و رأس العقل
[صفحه 274]
معاشرة الناس بالجمیل و بالعقل تدرک الداران جمیعا، و من حرم من العقل حرمهما جمیعا [375].
امام حسن علیهالسلام فرمود:
(آن کس که عقل ندارد، ادب ندارد و آن کس که همت ندارد، مردانگی ندارد و آن کس که دین ندارد، حیا ندارد. رفتار خوب با مردم، اصل دانایی است و به وسیلهی عقل، هر دو جهان با هم به دست میآیند و هر کس که از عقل محروم باشد از هر دوی آنها محروم خواهد بود.)
و در حدیث دیگری آمده است:
قال علیهالسلام:
حسن السؤال نصف العلم، و مداراة الناس نصف العقل و القصد فی المعیشة نصف المؤونة [376].
امام حسن علیهالسلام فرمود:
(نیک پرسیدن، نیمی از دانایی است و خوش رفتاری با مردم نیمی از عقل است و میانهروی در معاش نیمی از هزینه است.)
و در حدیث دیگری آمده است:
قال علیهالسلام:
ان أشد الناس حسرة یوم القیامة رجلان: رجل نظر الی ماله فی میزان غیره سعد به و شقی هو به، و رجل نظر الی علمه فی میزان غیره سعد به و شقی هو به [377].
امام حسن علیهالسلام فرمود:
[صفحه 275]
(افسوس خورنده ترین مردم در روز قیامت دو نفرند: یکی آن کسی که مال خود در ترازوی دیگری ببیند که او با آن رستگار شده و خود آن شخص با داشتن آن «همه مال، اکنون در قیامت» بدبخت است. و آن کس که دانش خویش را در ترازوی دیگری بنگرد که وی بدان سعادتمند شده و خود آن شخص که در اختیار دیگران قرار داد، اکنون خودش «در قیامت» بدبخت است.)
نهضتها در برخى از عوامل مشترک بوده و در برخى اصول و عوامل تفاوت دارند.
قیام امام حسین به رغم این که یک حادثه تاریخى است، اما از برخى مؤلفهها و ویژگىها برخوردار است که آن را از سایر نهضتها متمایز کرده و آن را جاودانه و مقدس گردانیده است.
مهمترین آن عناصر و مؤلفه ها را در موارد ذیل می توان جستجو کرد:
1 - خدا محورى و اخلاص:
انجام فعالیتها بر اساس اخلاص و جلب رضایت خدا مهمترین عامل قداست و بقا است. پیوند عمل با مقدس ترین و جاودانه ترین حقیقت که حقیقت وجود الهی است ، عمل را ماندگار و جاودانه میسازد. خدا فرمود:«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛(1) آنچه نزد شما است از بین میرود و آنچه نزد خدا است ، باقی می ماند.» امام حسین حرکت و قیام خود را برای خدا و رضای او به انجام رسانید و با خداوند پیوند برقرار کرد ؛ پس او و قیام و حماسه اش ، مقدس و جاودان است .
هنگامی که عمل رنگ خدایی یافت ، جاودانه ترین رنگها را خواهد داشت و از بین رفتنی نیست.
بیتردید یکى از ویژگىهای مهم قیام امام حسین(ع) در خدا محورى ، معنویت و اخلاص ظهور یافته است. امام براى خدا و بر اساس انجام تکلیف الهى قیام نمود و به صراحت و با کمال اخلاص به خدا عرض نمود : «الهی رضا برضائک و تسلیماً لأمرک لامعبود سواک؛(2) خدایا راضیم به رضایت . تسلیم فرمان توام و هیچ معبودی جز تو نیست». امام در وصیتنامه سیاسى - الهى و خطبههای خویش شائبه هر گونه قدرت گرایى و دنیا پرستى را نفى نمود. (3) در آخرین لحظات زندگى، به خدا عرض کرد:
«مالی سواک ولا معبود غیرک یا غیاث من لاغیاث له … ؛خدایا! جز تو کسی را ندارم و غیر تو معبودی نیست، تو یاور کسانی هستی که یاری ندارند».(4)
2 - آزادى خواهى و عزتمندى:
آزادگی زیباترین واژهاى است که همگان، حتى ستمگران آن را دوست دارند. عزتمندى ریشه در آزادى خواهى دارد. یکى از علل مهم حرمت و قداست قیام امام، آزادى خواهى است. همه جهانیان آزادى را دوست داشته و آن را ارمغانى بزرگ مىدانند که طلایه دار و پرچمدار آن امام حسین (ع) رهبر آزادگان است که به منظور ستم ستیزى و حاکمیت حق و عدالت قیام نمود. از این رو محبوب جهانیان بوده و انقلاب او مقدسترین انقلابها است. امام در یک جنگ نابرابر اثبات نمود که مرگ در راه خدا و رهایی از بندگی ستمگران ، افتخار است (5) و مرگ عزتمند بهتر از زندگى ننگین است.
الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول النار (6)
3 - پاسدارى از دین تا ایثار جان:
دین وارزشهاى آن میان مسلمانان جایگاه بس مهم دارد؛ از این رو هر فعالیتى به منظور حفظ دین و ارزشهاى آن صورت گیرد، مقدسترین عمل بوده و همیشه قداست خواهد داشت. بى تردید یکى از اهداف قیام امام حسین (ع) حفظ دین و سنت پیامبر اسلام(ص) است.(7) دین ستیزى امویان و دیگر حاکمان جابر به اوج خود رسیده بود، تا آن جا که یزید شعار کفر سر مىداد (8) و به اعمال خلاف دین عمل میکرد. دین در معرض تحریف و نابودی قرار میگرفته، مسلمانان از معارف دین فاصله گرفته بودند. در چنین فضایى امام حسین (ع) مرگ در راه دین را زینت خواند.(9) جاودانگی او در آن است که در این راه و هدف مقدس ، گرانبها ترین دارایی خود (جان ) را نثار کرد و از جان فرزندان عزیز و برادر و… نیز مایه گذاشت و به اسارت اهل بیت که بسیار سخت بود رضایت داد.
4- بصیرت و روشن بینی:
یکی از ویژگی های فکری و عملی در نهضت عاشورا بصیرت و بینش امام(ع) و یارانش بود. این موضوع راه و عمل آنان را بسیار بزرگ و برجسته و جاودانه نمود. آنان به خوبی می دانستند که در یک جنگ نابرابر شرکت کردند و هیچ احتمال پیروزی ظاهری در آن نمی رفت ؛ از این رو یاران امام با رشد فرهنگی و با شناخت عمیق از امام و حجت خدا، نیز شناخت دشمنان دین و معرفت به حق و باطل به امام حسین(ع) پیوستند. جهاد و قیام آنان مکتبی و عقیدتی بود و بر اساس انجام تکلیف الهی به دور از هر گونه تعصبات قومی و جاهلی صورت گرفت. در حالی که عموم مسلمانان در غفلت و بیخبری بودند، حتی کسانی که سالها در کنار علی جنگیده بودند، امروز در صف دشمن بودند! انقلاب حسین و یارانش همانند انفجار نور در تاریکی بود و چنین نوری هم مقدس است و هم جاودانه. امام سجاد(ع) یکی از ویژگی های عموی خود حضرت عباس (ع) را بصیرت و آگاهی او معرفی میکند: «کان عمّنا العباس بن علیّ نافذ البصیره صلب الایمان».(10)
نافع بن هلال شب عاشوار پس از سخنان امام حسین(ع) برخاست و ضمن اعلام وفاداری گفت: «فانّا علی نیّاتنا و بصائرنا؛(11) همان انگیزه ها و بصیرت ها را داریم و از دست نداده ایم».
سید ابراهیم دمشقی سه دختر داشت. هر یک از آن دخترها یک خواب یکسان را در سه شب متوالی دیدند. در آن خواب به دختران سیدابراهیم گفته شده بود: « به پدرت بگو به والی بگوید که قبرم را آب فرا گرفته و در اذیتم، بیاید قبر مرا تعمیر کند».
پدرشان به این خواب ترتیب اثر نداد تا این که درشب چهارم، خودِ سید شخصاً همین خواب را دید که آن بانو ایشان را با عتاب خطاب کردند و فرمودند: «چرا والی را خبر نکردی ؟»
سید بیدار شد و صبح به سراغ والی شهر رفت و ماجرا را گفت. والی فرمان داد علماء و صلحای شهر اعم از شیعه و سنی غسل کرده لباس تمیز بپوشند و در حرم حاضر شوند و درب حرم شریف به دست هر کس که باز شد، همان شخص قبر را نبش نماید.
همه غسل کردند و نظافت نمودند و در حرم حاضر شدند؛ اما قفل جز به دست سید ابراهیم باز نشد.
کلنگ به دست گرفتند و بر زمین زدند، اما ضربه ی هیچ یک بر زمین اثر نکرد جز ضربه سید ابراهیم.
حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، کفن آن بانو را صحیح و سالم یافتند. اما لحد را آب فرا گرفته بود.
سید ، بدن شریف را روی زانو خود گذاشت و در طول سه روز مرمت قبر به جز اوقات نماز ، پیکر نحیف این بانو را روی زانو و به بغل گرفته بود و سید همواره آن را نوازش می داد و به شدت گریه می کرد تا از هوش می رفت و سپس به هوش می آمد و این جریان تا سه روز پی در پی ادامه داشت؛ در طول این سه روز نه غذایی خورد و نه آبی نوشید و نه حتی خوابید.[1]
آری؛ این بدن مطهر، بدن دختر سه ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها بود، و سید حق داشت سه شبانه روز گریه کند وضجه زند؛ زیرا بدن کوچکی که سرتاسر کبود و جای زخم است گریه دارد. زیرا بدنی با گوشِ پاره گریه دارد. زیرا بدنی با موهای سوخته و کَنده شده گریه دارد. آری به خدا گریه دارد، ضجه دارد، ناله و آه دارد .
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبال او شب تار، صیاد رفته باشد
یک زخم بر دو گونه، یک چشم نیم بسته
از زجر یادگاری یک دنده شکسته
فهمیده ام در این شهر معنای سیری ام را
از ضرب دست خوردم، دندان شیری ام را
رقیه جان دستمان بگیر، حاجاتمان
ده و مدافعان حرم را پیروز گردان.
هادی چراغ پور
امام سجاد عليه السّلام فرمودند:
آيات القرآن خزائن (العلم) فکلما فُتحت خزائنه ينبغي لک ان تنظر ما فيها.
آيات قرآن خزائن و مخزنهايي هستند براي علم، پس هر زمان که باز شدند، سزاوار است بر تو تا بنگري که در آن چيست (و از آن علم گيري).
الکافي، ج 2، ص 446
کتاب وکتابخوانی
ساعت برای پدرم کتاب میخواندم!
خانواده کتابدوست رهبرانقلاب
رهبرانقلاب: «گاهى اوقات شش ساعت براى پدرم كتاب مىخواندم. سال ۴۴ چشمان ايشان نابينا شده بود و من «روضةالصفاء» و كتابهاى مختلف را براى ايشان مىخواندم؛ آن وقت ديگر سرم گيج مىرفت.
ايشان اهل مطالعه بود و با كتاب انس داشت و چون چشمانش نمىديد، دلش براى كتاب تنگ مىشد.» ۱۳۷۱/۰۱/۱۶
«مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری بود. با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران را از مادرم شنیدم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
هفته کتاب و کتابخوانی
خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) از زنان مبارز انقلاب اسلامی و از چهره های شناخته شده عرصه های مختلف نظام اسلامی به ویژه دفاع مقدس است. وی که فعالیت ها و حرکت های سیاسی خود را از سال 46 آغاز کرده و این مبارزات را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد و پس از آن نیز در مصدر بسیاری از امور از جمله: فرماندهی سپاه همدان و مسئولیت بسیج خواهران قرار گرفت، در سال 1318 در همدان و در خانواده ای مذهبی و فرهنگی متولد شده بود. تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کرد و از معلومات پدر در یادگیری قرآن و نهج البلاغه بهرة فراوان برد.
زمانی که در سال 1333 با محمد حسین دباغ ازدواج کرد، سرفصلی جدید در زندگی او آغاز گردید. پس از ازدواج به تبعبت از همسر عازم تهران شد و همزمان با تحصیلات علوم دینی، فعالیت های سیاسی خود را ادامه داد. دباغ در خصوص انتساب دو اسم فامیل به ایشان می گوید: فامیلی شوهر من “دباغ” است و فامیلی خودم “حدید چی"؛ چون پدر و پدر بزرگ و جدمان آهنگر بود. من به دلیل (آزادمردی و توجه به خواسته های همسر)، که شوهرم از این دو نکته کاملاً برخوردار بود، یعنی هم به خواسته هایم بسیار توجه داشت و هم مرا برای انجام کارهای مختلف آزاد گذاشته بود، احساس می کردم که ایشان دین بزرگی به گردنم دارد و اگر قرار است در تاریخ اسمی از من باقی بماند باید با نام ایشان باشد نه با نام خودم. به همین دلیل هم خودم را به اسم خواهر دباغ معرفی می کردم.
در تحصیل از محضر اساتیدی همچون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی، حاج شیخ علی خوانساری، شهید آیت الله سعیدی و شهید سید مجتبی صالحی خوانساری استفاده کرد.
چهـل روز می گـذرد، چهـل سپیــده ی گلگــون، چهــل غـروب پـر ز غــم، چهـل شـب حـزین. چهـل روز گذشتــه اســت از تکرار زخم های مکـرر و زمیــن هنـــوز بریــده بریــده است.
هنــوز صــدای ســمّ ضربه ی اسبـان تشـویش که در کربـلا سـرگـردان هستنـد، به گـوش می رسـد.
بـوی دود و خـون و خیـــمه های سوختــه.
دوبـاره صـدای زنـگ شتــرهای آشفتــه می آیــد.
گــودال قتـلگاه انتـظار می کشـد، انتـظار زینب را که دو زانــو بـر زمیـن بنشینــد و عطـر حسیـنش را استشمام کنــد، طــواف کنــد گــودال را و سعــی کنــد گـودال و علقمــه را.
بـا حسیـن زمـزمه کنــد، از شــام غـریبان کـوفه بگویــد که تـا انــتهای تــاریـخ ادامـه خواهـد داشـت. از ضـرب پتــک های سـرزنش، از زخــم های تـا استخـوان رسیـده، از دردهــای بـی درمــان، از شعاع بــلاهای تاریـک، از خــرابــه شــام، از خــواب دردنــاک دختـرکی کــه بیـدار نشـد.
زینب چلــه نشیــن درد اســت و زخــم های نـاســور کربـلا هنــوز التیـام نیافتــه اســت و هیچگاه نیــز التیـام نخــواهد یــافت.
فرا رسیدن سالروز اربعین شهادت امام حسین (ع) تسلیت باد.
اصفهان؛ به گـواه تاریخ معنای ولایتمـداری، مقاومت، ایستـادگی، شرف، جهاد، محبت، علم، فرهنگ، هنـر، معماری، سازندگی، اقتصاد و سیاست را همراه دارد و 25 آبان روز تجلی ستاره اصفهان بر تارک تاریخ حماسه یک ملت است.
پیشتـازی اصفهان در دفاع از اسلام و حریم اهل بیت (ع) را باید در 1400 سال گذشته جستجو کرد، در این دفتر درخشان صفحاتی وجود دارد که از درخشش ویژه ای برخوردار است.
در این میـان 25 آبان روزی است که درخشندگی ویژه آن در تاریخ بی نظیر است به گونه ای که امام خمینی (رحمه الله علیه) در فرازی از سخنرانی سوم آذر ماه سال 61 است، درباره این روز و حماسه مردم اصفهان فرمودند: ‘در کجای دنیا جایی را مثل اصفهان پیدا می کنید که چند روز پیش 370 شهیدش را تشییع کردند. همین ملت شهید داده همچنان بر خدمت خود به اسلام ادامه می دهنـد.’
همچنین رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مردم اصفهان در سالروز حماسه 25 آبان در سخنانشان، حماسه ایثار مردم اصفهان را در 25 آبان سال 1361، مصداق دیگری از سرافرازی در امتحانات الهی دانستند و فرمودند: ‘در آن روز عظیم، مردم اصفهان همزمان با تشییع 370 شهید، هزاران نفر دیگر از جوانان رشید خود را راهی جبهه ها کردند و نماد برجسته ای از ایثار و سرافرازی آفریدنـد.’
مقام معظم رهبری امام خامنه ای مدظله العالی حضور مردم مؤمن، انقلابی و با فرهنگ اصفهان را در قضایای مختلف ‘قبل از انقلاب، دوران انقلاب، جنگ تحمیلی و عرصه های مختلف رشد و پیشرفت کشور ‘، تجلی روح ایمان و ایثار و جهاد مردم این استان دانستند و فرمودند: ‘تأمل و تفکر در این افتخارات، باعث درک هویت و استعداد درونی مردم اصفهان می شود و راه استمرار پیشرفت و پیشتازی و عزت این مردم را آشکار، می سازد.’
اما نگاهی به آنچه در عملیات محرم و 25 آبان سال 1361 رقم خورده گویای عظمت و بزرگی اصفهان و مردم این شهر است.
25 آبان روزی است که باران، ترنم عاشقانه ی خود را با غزل رزمندگان در هم آمیخت. و عاشقان چرخ زنان سرگشته میدان شدند و رودخانۀ «دویرج» دل خیلی ها را با خود برد.
روز سه شنبه 25 آبان سال 1361 ،روز حماسه ی مردم اصفهان بود ؛ مدارس ، ادارات ، کارخانه ها و بازارها تعطیل شد. میدان امام وخیابان های اطراف آن مملو از جمعیت بود .
علما و انبوه مردم اصفهان ، نمازی پرشکوه بر پیکر مطهّر شهدا اقامه کردند و سپس پیام امام امّت قرائت گردید.
مردم جان گرفتند ومقاوم تر شدند، تابوت های شهدا در بازارچه پشت عالی قاپو بود. از بلندگو نام شهدا یکی یکی خوانده شد و آنها همچون ستاره در آسمان اصفهان و بر روی دستان پر مهر و وفادار مردم می درخشیدند و به پیش می رفتند تا به گلزار شهدا برسند.
هنوز بلندگو نام شهید می خواند که اولین تابوت در گلزار شهدا بر زمین نشست. گلستان شهدای اصفهان نیز کربلایی بود. زمین تاب تحمّل نداشت و آرام آرام شهدا را پذیرا می شد و این پذیرایی ساعت ها به طول انجامید ، آری این سخن از ازل بود که « اِنّاعَرَضْنَا الاَمانَه عَلَی السّمواتِ و الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَابَیْنَ اَنْ یَحْمِلنَا وَ اشْفَقْنَ مِنْهَا …..»
و اینجا بود که 25 آبان یک حماسه شد ؛ حماسه ای جاویدان…
حــال انتــظار می رود کـــه همـه ی مـــا آن روزهـــا و آن حمـاسـه ها ، ایثـارها و گـذشـت هایی را که بــرای دفاع از وطن ، ارزش های دیــن و نامــوس انجــام شـــد را از یـــادهــا نبـریم و شـــرمنــدۀ شهـــدا، مخصــوصا شهدای 25 آبان نبــاشیـــم.
——— پيام اصلی ———
جلسه اخلاق عمومی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محسن ربیعی رئیس بنیاد مهدویت شاهین شهر و با حضور طلاب،اساتید وکادر در مدرسه علمیه نرجس خاتون(س)شاهین شهر برگزار شد.
حجت الاسلام والمسلمین محسن ربیعی در ابتدا به آیات نخست سوره مبارکه لیل اشاره کرد وگفت: سعی و تلاش انسانها متفاوت است ممکن است طلبه ای در زمان و مکان یکسان به تحصیل پرداخته باشد اما به دلیل اینکه نوع سعی و تلاش او متفاوت است نتیجه طلبگی به دست آمده نیز متفاوت خواهد بود.و اگر هدف،هدف درستی باشد از زحمات، نتیجه درستی بدست می آید.
وی در ادامه به اهداف و انگیزه ها در مسیر طلبگی پرداخت و گفت: انگیزه الهی تنها راه و هدفی است که باید پیش روی طلبه قرار گیرد و نه انگیزه مادی، که اگر به دنبال چنین هدفی باشیم اشتباه است.
رئیس بنیاد مهدویت شاهین شهر گفت: در طلبگی اهل قرائت قرآن و فهم آن باشیم. روزی چندین بار در نماز از خداوند باری تعالی در خواست هدایت در راه راست را داریم بی آنکه توجهی به این دعا داشته باشیم، اگر مقدمات طلبگی را به قرآن وصل کنیم به هدف مطلوب خواهیم رسید.
وی با اشاره به آیه 46 سوره سباء اظهار داشت: پبام آیه این است که انسان تا حرکت نکند به جایی نمی رسد.
حجت الاسلام ربیعی گفت: برای رسیدن به هدف باید با اخلاص و در مسیر درست حرکت کنیم.
نشست اخلاقی-فرهنگی با حضور اساتید، کادر و طلاب در مدرسه علمیه حضرت حکیمه (س) سپاهانشهر برگزار شد.
صدیقه بهشتی معاون فرهنگی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان اصفهان در این نشست با اشاره به آيه 2 سوره جمعه پیرامون رسالت و وظیفه طلاب گفت: بر اساس تعالیم دین مبین اسلام تزکیه و تهذیب مقدم بر تعلیم بیان شده است زیرا هدف نهایى، تربیت انسان و تزکیه نفوس و تکامل روح و جان مى باشد.
وی راه های کسب موفقیت طلاب را حضور مستمر در جلسات اخلاقی، برنامه ریزی برای سیر مطالعاتی، انس با قرآن و نهج البلاغه؛ توسل به ائمه اطهار(ع) و توجه به امر ولایت و ولایت مدار بودن عنوان نمود.
معاون فرهنگی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان اصفهان با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری پیرامون استفاده جوانان از فضای مجازی، حضور طلاب در فضای مجازی را ضروری دانست و گفت: همه طلاب باید در جهت تحقق شعار هر طلبه یک وبلاگ نویس تلاش کنند.
وی در ادامه به معرفی فعالیت فرهنگی - تبلیغی ویژه طلاب اشاره نمود و گفت: یکی از رسالت های طلاب حضور در جامعه و آشنا شدن با نیازهای مردم است.
هر یک سال تعلل در زیارت حسین(ع), یک سال از عمر کم میکند
امام صادق (ع):«هر كه یک سال بر او بگذرد و به زیارت قبر حسین (ع) نرود، خداوند یک سال از عمر او میكاهد و اگر بگویم كه یكى از شما سیسال، پیش از اجل خود میمیرد، راست گفتهام و این، برای آن است كه زیارت امام حسین (ع) را ترک میكنيد.
عن ابی عبدالله: مَن أتى عَلَيهِ حَولٌ لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ ع نَقَصَ اللَّهُ مِن عُمُرِهِ حَولًا، و لَو قُلتُ إنَّ أحَدَكُم يَموتُ قَبلَ أجَلِهِ بِثَلاثينَ سَنَةً لَكُنتُ صادِقاً؛ و ذلِكَ أنَّكُم تَترُكونَ زِيارَتَهُ.
تهذیب الاحکام، ج6، ص43
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ
ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوسها) استقامت کنید و (در برابر دشمنان نیز) پایدار باشید (و دیگران را به صبر دعوت کنید) و از مرزها مراقبت کنید و از خداوند پروا داشته باشید، شاید که رستگار شوید.
پیام ها
1-در سایۀایمان، به کمالات می رسید.
2-تا در مشکلات فردی صابر نباشید، نمی توانید در برابر دشمنان دین مقاومت کنید.
3-از دیگران عقب نمانید، اگر کفّار در کفر خود مقاومت می کنند، کشته می دهند و مال خرج می کنند، شما نیز در راه خدا با جان و مال پایداری کنید.
4-مسلمانان باید مشکلات یکدیگر را تحمل کنند و یکدیگر را به صبر سفارش کنند.
5-اسلام، دین ارتباط است. ارتباط با مردم و خدا و پیامبران.
6-صبر و مصابره و مرابطه باید جهت دار باشد و در مسیر تقوا و رضای الهی قرار گیرد، وگرنه کفّار هم این امور را دارند.
سوره آل عمران، آیه 200
????منابع: درّالمنثور، ج 2، ص 218-تفسیر نور، ج 1، ص685-تفسیر نمونه، ج 3، ص233
تنها موجی که هیچ وقت از جوش و خروش نمی افتد
موجِ خداست
همه ی جریان های زندگیتان را به موجِ خدا بسپارید .
افوض امری الی الله
خدایا!
همه امورم را به تو سپردم چه، تو تنها حامی بندگان خواهی بود.
#توکل #خداوند #انسان #بندگان_خالص
حضرت علی علیه السلام:
- ﺩﻭ ﭘﺪﻳﺪﻩ ﺧﻄﺮﻧﺎﻙ
ﺃَﻫْﻠَﻚَ ﺍﻟﻨّﺎﺱَ ﺇِﺛْﻨﺎﻥِ: ﺧَﻮْﻑُ ﺍﻟْﻔَﻘْﺮِ ﻭَ ﻃَﻠَﺐُ ﺍﻟْﻔَﺨْﺮِ.
ﺩﻭ ﭼﻴﺰ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻫﻼﻙ ﻛﺮﺩﻩ: ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺭﻯ ﻭ ﻓﺨﺮﻃﻠﺒﻰ.
«…ثم قال عليه السلام: يا ابابصير طوبي لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبتة و المطيعين له في ظهوره اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»
سپس فرمود : اي ابابصير! خوشا به حال شيعيان قائم(عج) ما كسانيكه در غيبتش منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نيز فرمانبردار اويند آنان اولياي خدا هستند كه نه خوفي بر آنهاست و نه اندوهگين مي شوند.
كمال الدين
جلد دوم
باب 33 حديث 54
مرحوم علامه طباطبايي در پاسخ به فردي كه از ايشان پرسیده بودصلوات بر اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چه فايده اي دارد آنها به درود و صلوات ما نيازي ندارند با بيان لطيفي فرمودند: نخست اينكه ما با صلوات چيزي از خود اهدا نمي كنيم، بلكه به خدا عرض مي كنيم و از او مي خواهيم كه بر پيامبر و خاندانش رحمت ويژه بفرستد.
دوم اينكه گرچه اين خاندان به صلوات ما احتياجي ندارند؛ ولي به خداي سبحان نيازمند هستند و فيض الهي بايد به صورت دائم بر آنها نازل شود. ما با اين صلوات، در واقع خود را به اين خاندان نزديك كرده ايم؛
براي مثال اگر باغباني در باغي كه همه گلها و ميوه هايش مِلك صاحب باغ است، كار مي كند و از صاحب باغ حقوق مي گيرد، روز عيد دسته اي از گلهاي باغ تهيه كند و به حضور صاحب باغ ببرد، آيا عمل او موجب نزديكي به صاحب باغ نمي شود؟ اين عمل نشانه ادب باغبان است. صلوات هم ادب ما را ثابت مي كند، در غير اين صورت ما از خود چيزي نداريم، بلكه از خداي سبحان مسئلت مي كنيم كه بر مراتب و درجات اين بزرگواران بيفزايد كه همين عرض ادب موجب تقرب ما مي شود.
#جوادی_آملی #صلوات #فیض_الهی
صداقت و راستی از خصوصیات عالی اخلاق انسانی است که در آموزه های اسلامی از زمینه های اساسی ارجمندی و نیک بختی انسان شناخته شده است.
راستگویی مایه صلاح هرچیز است. دروغگویی موجب تباهی هر چیز است.
راستگویی کلید طلایی گنج مقصود است.انسانِ بی بهره از صداقت در دارالامن ایمان و در پناهگاه اسلام جایی ندارد و از سرای سلامت اسلام و امن ایمان بیرون است.
راز ارجمندی انسان، در صدق و راستی نهفته است و خوش بختی تنها برای کسانی که تلاشآنان توأم با صدق باشد، میّسر می گردد.
پدری در حضور پیغمبر(ص) یكی از دو فرزندانش را بوسید به دیگری اعتنایی نكرد. پیغمبر(ص) فرمود: «فَهَلّا ساوَیْتَ بَیْنَهُما»(مكارمالأخلاق، ص220) چرا بین بچه هایت فرق میگذاری. حدیث داریم كسی كه بین فرزندانش فرق بگذارد گناه كبیره كرده.
اسلام می گوید هم مساوات را رعایت کنید هم عدالت را . حتی فرزند ضعیف را هم در ظاهر محبت کنید تا فرزند بهتر یا محبوب گرفتار حسادت دیگران نشود و آزار نبیند.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله:
اِعدِلوُا بَینَ اَولادِکُم فی النَّحلِ کما تُحِبُّونَ اَن یَعدِلوُا بَینَکُم فیِ البِّر وَ اللُّطف
بین فرزندان خود در دادن هدیه به عدالت رفتار کنید.همان گونه که دوست دارید آنان نیز در نیکی و لطف و محبت به شما به عدالت رفتار کنند.(کنز العمال- جلد 16) #خانواده #عدالت
: زنده نگه داشتن یاد و نام نهضت عاشورا و امام حسین(ع)؛
جلوگیری کردن از تحریفات وقایع عاشورا به عنوان مثال :
*بنی امیه نهضت عاشورا را تقدیر یا جبر اعلام می کردند .
*نوشته روی انگشتر حضرت سجاد(ع) “العزه لله” بود که بعد از عاشورا دستور دادند انگشتری جدید ساختند و روی آن نوشتند: “شقی قاتل حسین بن علی(ع)” این خودش شد یک علامت برای زنده نگه داشتن یاد عاشورا.
*گریه بسیار می کردند؛ تا آیندگان نگویند گریه درست و جایز نیست!
*کیسه ای داشتند زرد رنگ که خاک کربلا در آن بود و بعد هر نماز بر آن سجده می کردند.
2: تربیت شاگردان بسیار نظیر أبو حمزه ثمالی. با اینکه کلاس های ایشان یک نفره و دو نفره بود اما در طول امامت خود اینقدر شاگرد تربیت کردند تا جایی که حلقه اول شاگردان امام محمد باقر و امام صادق(ع)، از شاگردان ایشان بودند.
3: فرهنگ دعا و معارف اسلامی را تبیین کردند. صحیفیه سجادیه زبور آل محمد(ص) است. از آن غفلت نکنیم.
4: مبارزه و برخورد با حکام زمان خود. همه امامان ما سیاسی بودند و اصلا امامت با سیاست آمیخته است. امام عارف به سیاست است و امام سجاد نیز در هر فرصتی با حکام زمان خود برخورد میکردند.
از حضرت امام رضا(علیه السلام) منقول است: آدمي سه روز خطرناك در سر راه دارد، اگر اين سه روز را به سلامت بگذراند، سعادتمند خواهد شد:
روز اوّل، روزي است كه از مادر متولّد ميشود كه با اعضاي بدن سالم متولّد گردد.
روز دوّم، روزي است كه ميميرد و به عالم قبر و برزخ منتقل ميشود كه با سلامت ايمان و عمل صالح از دنيا برود.
روز سوّم، روزي است كه از عالم برزخ به عالم محشر وارد ميشود كه از موقف حساب و صراط به سلامت بگذرد.
در قرآن كريم دو نفر، سلامت هر سه روزشان تضمين شده است:
1ـ حضرت يحيی (علیه السلام):
وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا؛سورهي مريم،آيهي15.
سلام بر او روزي كه متولّد شده و روزي كه ميميرد و روزي كه زنده برانگيخته مي شود.
2ـ حضرت عيسي روح الله (علیه السلام) ؛در سوره ی مریم آيهي33
برگرفته از تفسیر سوره یس از تألیفات حضرت آیت الله سید محمد ضیاء آبادی صفحه 214 الی 215. #سلام
مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) در اول کتاب ، خصاءص الحسین علیه السلام ، خود می گوید : من به محاسبه ی اعمال خودم نشستم و یک یک آنها را مورد بررسی قرار دادم و دیدم هیچ کدام از آنها از نظر نقصی که دارد قابل عرضه به پیشگاه خدا نیست .تا رسیدم به حب حسین علیه السلام ؛ آن را خالی از خدشه دیدم و دل به همان بستم و آن را مایه ی نجات خود دانستم.
به راستی این گوهر تنها محصول و دستاورد عمر است و ان شاءالله در موقف حساب ,در پرتو نور آن ، خواهیم ایستاد و همان را به پیشگاه حضرت حق عرضه می داریم.
شاید برخورد کرده اید با افرادی که مدتی بیهوش بوده اند و یا در کما و اغما فرو رفته اند وقتی به عیادت ایشان می روید,در هذیان خود ناسزا می گویند , آب دهان می اندازند, پرخاشگری می کنند,اسرار و آلودگی هاو عادات رفتاری و کلامی بد زندگی خود را بر ملا می کنند و…
گاه به خاطر استفاده از برخی از داروهای بیهوشی بیمار دچار هذیان وتوهم , اختلال درمهارتهای روانی ـ حرکتی بعد از بیهوشی می شود . به قول پزشکان آدم ها موقع بیهوشی و مختل شدن هوشیاری شناخته می شوند !!
بیخودی ,گیجی و بیهوشی موقع سکرات موت هم چنین است ! که محتضر به جای گفتن شهادتین , از دلبستگی هایی چون اموال خود یاد می کند!خواب ها و رویاها , و نیز هذیان جنسی نیز برملا کننده ی افکار و درون آدمی است .
وقتی درون انسان عادت انسان در فکر و نیت پاکیزه باشد, در شرایط سکر آور و مستی و بیهوشی ِمرگ جز پاکیزگی تراوش نمی شود!
از کوزه همان برون تراود که در اوست . درون کوزه گلاب بریزی گلاب مترشح می شود. آب بریزی آب تراوش می شود و اگر نفت بریزی کم کم بر جدار کوزه نفت و بوی بد آن حس می شود .کسی که درون پاکیزه ای دارد , با قرآن کلام خدا انس دارد , هذیان او هم تلاوت قرآن است! ذکر خداست . درد کشیدن و آه و ناله ی او هم ذکر خداست !
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکّاها» ، به یقین رستگار است کسی که درون خود را پاکیزه نماید. تزکیه کننده خود را رها نمیکند، خود را انتخاب میکند و می سازد! اگرانسان خودش را رها کرد به سستی و فلاکت و بدبختی میرسد . داستایفسکی نویسنده روس , رمانی نوشته به نام «تسخیرشدگان»، کسانی تسخیر میشوند که دیگر از خود ارادهای ندارند یا رها شده یا مقهور جریانی شدهاند. تسخیرشدگان یعنی کسانی که مقهور جریانات زمان هستند, هر طرفی باد بیاید آنها همان سمت میروند. مثلا یک عده انسانها با مد جلو میروند, اما انسانی که خود را انتخاب کرده باشد, دیگر تسخیر و مقهور جریانات لحظه به لحظه نمیشود
حال کسانی که بر اساس غیر تقوا، دوستانی انتخاب کرده اند، در قیامت چنین است:
پشیمانی و حسرت که چرا با او دوست شدم. «یا ویلتی لیتنی لم اتّخذ فلاناً خلیلا»**فرقان، 28.***
وای بر من! ای کاش فلانی را دوست خود بر نمی گزیدم.
دوستان هیچ نقشی برای کمک به یکدیگر ندارند. «و لا یسئل حمیم حمیماً»**معارج، 10.***
دوستان، دشمن یکدیگر می شوند. «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ»**زخرف,67***
به یکدیگر لعنت خواهند کرد. «کلّما دخلت امّة لعنت اختها»**اعراف، 38.***
از یکدیگر فرار می کنند. «یفرّ المرء من اخیه و اُمّه و ابیه و صاحبته و بنیه»**عبس، 34 - 36.***
گناهان خود را به گردن یکدیگر می اندازند. «لولا انتم لکنّا مؤمنین»**سبأ، 31.***
از یکدیگر برائت دارند. «یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین»**زخرف، 38.***
وصف « یا أمان الخائفین» از جملات دعای جوشن کبیر است. که توجه و تدبر در آن بسیاری از مشکلات روحی انسان را برطرف می کند .«أمان» در لغت به معنی طمأنینه و آرامش است؛ یعنی خداوند آرامش دهنده است و سکینه را بر قلوب مؤمنین نازل میکند. در مقابل «خوف»، غمگینی و ناراحتی است که انسان از چیزی که برای او مکروه و ناپسند است انتظارش را میکشد. در این حالت خوف به او دست میدهد.
کار شیطان این است که در دلهای افرادی که تابع او هستند وعلاقه به او و دنیا دارند، غم وارد میکند و آرامش و سکینه آنها را گرفته و به جای آن ترس و دلهره و ناراحتی وارد قلبشان میسازد. اگر در قلب نور ایمان نباشد، ترس و دلهره و غم وارد آن میشود.
فطرت انسانها به گونه ای است که از زشتیها بدش می آید و طرفدارخوبی هاست.
پس چرا بعضی سراغ بدیها و آلودگیها می روند؟
گاهی از روی جهل و بی خبری نسبت به زشتی آن عمل است.
از کارهای شیطان است که کار بد را در نظر فرد، نیکو جلوه می دهد و اعتقادات باطل را در نظرشان می آراید.
در قرآن، نمونه های فراوانی از این «آراستن های شیطانی» بیان شده است. در جاهلیت، کسانی فرزندان خود را زنده به گور می کردند و این کار زشت را نیکو می دانستند. شیطان این فرزندکشی را در نظر مشرکان زیبا جلوه می داد. انعام، آیه 137.
و یا نافرمانی با پیامبران که شیطان زیبا جلوه اش می داد . نحل , آیه 63
پس اگر کسی با زیبا جلوه دادن یک کار زشت، دیگران را به انجام آن کار تشویق و تحریک کند، با خلافکاران شریک است و شریک جرم به شمار می آید. مانند : فساد اخلاقی , بد حجابی , دزدی , اعتیادبه مسکرات و مخدرات و…
از آنجا که شهادت حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران ایشان ، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد.
هر وقت امام میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را میپرسیدند میفرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند».
حضرت با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
قرنها از حادثه عاشورا میگذرد و در تمام این روزها و سالها شیعیان با قرائت زیارت عاشورا تمام دشمنان حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) را لعن کردند. در این میان نام حرّ از نامهای ملعونان خط خورده و با توبهاش به جایگاه و مقامی رسیده که حضرت مهدی (علیهالسلام) در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام و درود فرستاده و فرموده: السَّلامُ عَلی الحُرِّ بْنِ الرِّیاحِیّ . سیدبنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۸
ما نیز باید از ادب حرّ، از بصیرت حرّ، از معاد باوری وی، از توبه و پشیمانی ایشان و از جانبازی حر برای ولایت و امامت درس بگیریم؛ اگر میخواهیم مورد رضایت امام زمانمان باشیم.
اوتانازی (فرانسوی)بهمرگ در شرایطی است که در آن، بیمار بنا به درخواست خودش به صورت طبیعی و آرام بمیرد.
روش های اتانازی : توقّف روند درمان یک بیمار، قطع سرم و تغذیه وریدی، قطع اکسیژن، جلوگیری از دیالیز و جداکردن فرد از دستگاههای حمایتی ارگانهای حیاتی، همچنین دادن داروهای مسکن با دوز بالا، که موجب کاهش هوشیاری و تسریع مرگ میشوند.
در برخی کشورها مانند هلند، بلژیک و چند ایالت از ایالات متحدهٔ آمریکا اوتانازی به روش غیرمستقیم قانونی است. (ویکیپدیا)
از منظر اسلام، بیمار اگر دین دار و مؤمن باشد، تحمّل درد و رنج و صبر و بردباری در برابر آن، موجب بخشش گناهان و تزکیهٔ نفس و تخفیف مجازات یا افزایش درجات و رسیدن به ثوابهای بیشتر اخروی میشود و اگر غیر مؤمن باشد چه بسا درد و رنج موجب گردد از رفتار و زندگی گذشتهٔ خود پشیمان شده و توبه کند و با حال ایمان از دنیا برود. ثواب پرستاری و بیماری , حيات دنيوي و رابطه اي كه نفس و جان ما با بدن دنيوي دارد ، به عنوان امانتي الهي بسیار مورد تاکید اسلام است .
در روایتی از امام باقر(ع) پرسیده شد که در روز عاشورا چگونه به همدیگر تسلیت بگوییم؟ حضرت فرمودند: بگوئید: “أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ع)"؛مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ص772
خداوند اجر ما را به سبب مصیبتی که از حسین به ما رسیده بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که در کنار ولی دم او، امام مهدی از خاندان محمد(ع)، به خونخواهی او برمی خیزند.
این جمله دو پیام دارد .
یک : از لحاظ عبادی امید به قبولی عمل داشته باشیم .
دو : بُعد جهادی دارد .یعنی خداوند توفیق دهد خونبهای حسینبنعلی را بگیریم (ثار یعنی خونبها ). #عاشورا
عزاداری بر سیدالشهداء علیه السلام سیره و سفارش ائمه ی اطهار علیهم السلام
امام رضا علیه السّلام فرمود:
هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند روز قیامت را براى او روزشادى و سرور قرار مى دهد.
بحارالانوار، ج 44، ص 284
حضرت صادق علیه السّلام فرمود:
یک سال تمام ، هر شب و روز بر حسین بن على علیه السّلام نوحه خوانى شد و سه سال ، در روز شهادتش سوگوارى برپا گشت .
بحارالانوار، ج 79، ص 102
امام صادق علیه السّلام به جعفربن عفان فرمود:
هیچ کس نیست که درباره حسین علیه السّلام شعرى بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى کند و او را مى آمرزد.
رجال شیخ طوسى ، ص 289
در حیاط منزل زیبای خود مشغول قدم زدن بود, و به نمای ساختمان نگاه می کرد که متوجه ی دری آهنین شد . درب منتهی می شد به یک راهروی تاریک و طولانی با پله های بسیار و مارپیچ به سمت پایین. در را باز کرد وآرام آرام پائین رفت .فضای تاریک و سرد , بوی بد و آزار دهنده که هر لحظه بیشتر می شد. به زیر زمینی رسید که انباشته از فاضلاب و زباله بود . دیوار های آجر ی و خمیده و پر از ترک و نم . باورکردنی نبود !!!
هراسان از خود می پرسید : چه اشتباه محاسباتی موجب پیدایش این تعفن شده است ؟ چطور سالها ی سال از وجودش بی خبر بوده ام ؟
این نشتی ها از چه بوده و این زباله ها چطور به وجود آمده است؟
او نوری که باعث دیدن زیرزمین خانه ی وجودش شده بود ندید اما برای پاکسازی محل سخت به دنبال چاره بود.
الف - اخلاص؛ امام علی علیه السلام فرموده اند: ایمان، خالص كردن عمل است . (غرر الحكم / 873)
ب - اختیار حق بر باطل؛ امام علی علیه السلام فرموده اند :از نشانههاى حقیقت ایمان آن است كه حق را اختیار كنى گرچه به ضرر تو باشد .(بحار / 70 / 106)
ج - توكل؛ علی علیه السلام فرموده اند :ایمان بنده راست نیست مگر اینكه به آنچه در دست خدا است اعتمادت بیشتر باشد از آنچه كه در دست خودت مىباشد. (بحار / 103 / 37) #ایمان 1
مقدمه
اهل بیت پیامبر(ص) در اول صفر سال 61 هجری قمری در شرایطی وارد شهر شام شدند که حدود چهل سال در این شهر و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین علی علیه السلام تبلیغات مسموم صورت گرفته بود.
معاویه تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ حضرت علی علیه السلام توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند.
مردم شهر شام نیز از هنگامی که این شهر به قلمرو مسلمانان در آمده بود، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان و فرمانروایان طائفه بنی امیه را در خود دیده بودند و لذا نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را.
شامیان در این مدت اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می دانستند و بر خلاف کوفیان تنها همین را می دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وی به اسارت گرفته شدند. از این رو به شکرانه این پیروزی و ورود کاروان اسرا شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد شام
یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مسجد شام ایراد گردیده اوج موفقیت امام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست.
در این مجلس یزید ملعون به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد تا به مذمت علی علیه السلام و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. خطیب پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خداوند را بجای آورد فوق العاده از حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) غیبت و بدگوئی کرد و نسبت به بزرگداشت معاویه و یزید سخنانی طولانی گفت و آن ها را به هر عمل نیکوئی نسبت داد.
در این حال امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو! رضایت مخلوق را بوسیله غضب خالق خریدی. اینک جایگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده بنگر و خود را برای آنجا آماده ساز!
آنگاه حضرت به یزید فرمود:
آیا اجازه می دهی من هم با مردم سخن بگویم؟
اما یزید به دلیل ترسی که از افشاگری های امام و نفوذ کلام ایشان داشت به این کار رضایت نداد.
در این حال معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می خواهد، بگوید.
یزید در جواب پسرش گفت: شما قابلیت های این خاندان را نمی دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می برند، از آن می ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبان گیر ما گردد.
اما مردم شام با اصرار فراوان از یزید خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر برود.
یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد!
به یزید گفته شد: این نوجوان چه می تواند بکند؟!
یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند.
بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام علیه السلام به منبر برود.
حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی
ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.
أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ
من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.
حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد.
چون یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود.
وقتی مؤذن گفت:
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ
حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست.
هنگامی که مؤذن گفت:
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند.
موقعی که گفت:
أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
در این حال امام سجّاد علیه السلام عمامه خویش را از سر برداشت و خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم. آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند:
ای یزید! این پیغمبـر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت:
به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام
هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.
روایت شده است که یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت به یزید گفت:
این جوان کیست؟
یزید گفت: او علی بن الحسین است.
یهودی گفت: حسین کیست؟
یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب می باشد.
عالم یهودی گفت: مادر حسین کیست؟
یزید گفت: فاطمه دختر محمّد.
یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!
در این حال یزید عصبانی شد و فرمان داد تا او را بزنند.
در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت:
اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.
منبع : کتاب بحارالانوار جلد 45؛ کتاب نفس المهموم
امام حسين عليه السلام حجرالاسود کعبه را مىگرفت و با خدا اين گونه نيايش مىکرد:
إِلهى أَنْعَمْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى شاکِرا، وَأَبْلَیْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِرا، فَلا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ، وَلاأَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ. إِلهى ما یَکُونُ مِنَ الْکَریمِ إِلَّا الْکَرمُ.
خدایا نعمتم دادى و سپاسگزارم نیافتى و مبتلایم کردى و شکیبایم نیافتى، اى خداى مهربان! نه با ناسپاسى من نعمتت را گرفتى و نه با بىصبرى من بلاى خود را پیوسته فرستادى، پروردگارا! از کریم جز بزرگوارى سر نزند.
موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام ص 791
1) پیامبران و امامان معصوم(ع) ملزم بودند که در تمام کارها و زندگی روزمره خود از علم و قدرت عادی استفاده کنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، برآوردن نیازهای زندگی و … از علم و توانایی که از طریق عادی به دست آمده، استفاده می کردند و در برخورد با ستمکاران از راه های معمولی استفاده می کردند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمی زدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهی) که مصلحت دین خداوند و هدایت مردم در آن بود؛ با این که قدرت داشتند به وسیلة اعجاز دشمنان خود را در یک لحظه به کام نیستی ببرند و تمام کارها طبق خواست آن ها در جریان باشد امام باقر(ع) فرمود: “اسم اعظم 73 حرف است.ودر پیش “آصف بن برخیا” یک حرفش بود که با به کار بردن همان یک حرف در یک لحظه تخت بلقیس را آورد، و پیش ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست".(1)
امام حسین(ع) هم با این که مستجاب الدعوه و دارای اسم اعظم الهی بود، و می توانست به اذن الهی همه دشمنان را از این طریق نابود کند، نیز می توانست از زمین چشمه گوارا بجوشاند یا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سیراب نماید، ولی این کار را نکرد، چون مشیت الهی بر این نبود که در حادثه کربلا، معجزه جریان یابد و حضرت طبق مشیت الهی عمل کند.
2) آزمایش یکی از سنتهای الهی است که در آیات بسیاری بیان شده، که غیر قابل تغییر بوده، در مورد همةانسانها از جمله پیامبران و امامان(ع) جاری است.
یکی از آزمونهایی که خداوند در زندگی مقرّر کرده، سختی و مصیبت و گرسنگی و تشنگی است: «شما را به ترس،گرسنگی، کاستی در اموال،از دست دادن فرزندان و میوهها میآزماییم و صابران را بشارت ده».(2)
کربلا نیز صحنة آزمون الهی است. آزمون حسین و یاران او از یک طرف و دشمنان از طرف دیگر. برای چنین صحنهای باید ابزار آزمایش آماده باشد، که از جملةآنها تشنگی بود، حسین و یارانش تا با صبر و شکیبایی در مقابل این مصیبت و آزمون الهی،به پاداش عظیم صابران دست یابند و اجر و پاداش مصیبت دیدگاه در راه خدا را دریافت کنند.
امیرمؤمنان در یکی از بخشهای خطبه قاصعه با اشاره به زندگی پیامبران، به همین سنت عام الهی اشاره کرده و میفرماید: «اگر خدوند اراده میفرمود،به هنگام بعثت پیامبران،درهای گنج و معدنهای جواهرات و باغهای سرسبز را روی پیامبران میگشود، نیز پرندگان آسمان و حیوانات وحشی را همراه آنان به حرکت در میآورد، اما اگر این کار را میکرد،آزمایش از میان میرفت و پاداش و عذاب بیاثر میشد و بر مؤمنان، اجر و پاداشِ امتحان شدگان لازم نمیشد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمییافتند و واژههای «ایمان،کفر، خوب،بد و…» معانی خود را از دست میداد».(3)
3) اگر بنا باشد ائمه با علم لدنی و علم غیب که از خداوند دریافت می کردند، زندگی کنند و با دیگران برخورد نمایند و نیازهای خود را برآورده کنند، دیگر امامت، مقام با ارزشی محسوب نمی شد و اصولاً نمی توانستند الگوی ما باشند، بلکه امامان با زحمت بسیار و تلاش و کار و … زندگی خود را فراهم می کردند و بر مشکلات چیره می شدند و در این راه مشکلات بسیاری را تحمل می کردند. زندگی آن ها سخت تر و مشکل تر بود و رنج های بی شماری را در راه رسیدن به خدا و زندگی جاودانه تحمل کردند. قانون و سنت الهی این است که هر انسانی در سایه تلاش و تحمل سختی و بردباری به مراتب کمال و قرب الهی نائل شود.
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
4) مسئله اصلی در روز عاشورا تشنگی نبود تا با رفع آن مشکل حل شود. یاران امام در شب عاشورا از فرات آب آورده، غسل کرده و نوشیده بودند(4) اما در روز عاشورا سپاه دشمن میخواست با قرار دادن آنان در موقعیت کم آبی و تشنگی، آنها را به تسلیم وادارد.
اگر امام دعا میکرد و باران میآمد و آب برای رفع تشنگی پیدا میشد، نتیجه قابل توجهی نداشت؛ حداکثر امام و یارانش سیراب میشدند و ساعتی بیشتر ایستادگی میکردند و چند نفر بیشتر از افراد دشمن را میکشتند، ولی بالاخره شهید میشدند.
مسأله اصلی در آن صحنه، مبارزه با ظلم یا تسلیم شده بود، که یکی به شهادت میانجامید و دیگری به ذلت، و بودن یا نبودن آب در آن اثری نداشت .
5) از طرف دیگر تشنگی در روز عاشور و منع سپاهیان دشمن برای آبرسانی به زنان و فرزندان سبب رسوا شدن آنها و آشکار شدن چهرة خشن و غیر انسانی و قساوت آمیز آنان بود.
—————————————————————————————————
پینوشتها:
1. اصول کافی،ج1، ص 230، حدیث 1.
2. بقره(2) آیه 155.
3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص 389 – 387.
4. بحارالانوار،ج44، ص 317.
امام حسين عليه السّلام به حر فرمودند:
لیس شأنى شأن من یخاف الموت، ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیأ الحق… افبالموت تخوفنى، هیهات طاش سهمک و خاب ظنک، لست اخاف الموت، ان نفسى لأکبر من ذلک و همتى لأعلى من أن أحمل الضیم خوفا من الموت و هل تقدرون على اکثر من قتلى؟
من آن نیستم که از مرگ بترسم، هر مرگى در راه رسیدن به عزت و احیاى حق چه آسان است… آیا از مرگم بیم مى دهى؟ هیهات که نشانت نگرفت و پندارت ناکام ماند، من از مرگ نمى هراسم، روحم برتر و همتم والاتر از آن است که از بیم مرگ زیر بار ستم بروم، آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟
احقاق الحق 11: 601 ؛ موسوعة کلمات الامام الحسين:360
پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
اللّهمّ بعلمک الغیب و قدرتک على الخلق أحینی ما علمت الحیاه خیرا لی و توفّنی إذا علمت الوفاه خیرا لی، اللّهمّ و أسألک خشیتک فی الغیب و الشّهاده و أسألک کلمه الإخلاص فی الرّضا و الغضب و أسألک القصد فی الفقر و الغنى؛
خدایا تو را به غیب دانى و قدرتى که بر آفرینش دارى سوگند مى دهم تا موقعى که زندگى را براى من بهتر می دانى مرا زنده نگهدار و موقعى که مرگ را براى من بهتر می دانى مرا بمیران خدایا از تو مى خواهم که ترس خود را در آشکار و نهان نصیب من کنى و در حال خشنودى و خشم کلمه اخلاص را به زبان من جارى نمائى و در حال فقر و توانگرى میانه روى را شعار من سازى.
نهج الفصاحه
<عزیزم,من از روز اول که تورو دیدم عاشقت شدم.زیبایی و وقار تو,مرا دیوانه کرده.
تصمیم گرفته ام فردا با مادر و پدرم به خواستگاری ات بیایم.>
پسر این اس ام اس را هم زمان برای بیست دختر ارسال کرد.
شهید مطهریːاز نظر تصاحب قلبها ودلها ,مرد شکار است و زن شکارچی,هم چنانکه از نظر
تصاحب جسم و تن ,زن شکار است و مرد شکارچی.
(مجموعه آثار شهید مطهری/ج 19/ص 427)
ﻗﺎﻝَ(ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻟِﻜُﻤَﻴْﻞِ ﺑْﻦِ ﺯِﻳﺎﺩ:ﺭُﻭَﻳْﺪَﻙَ ﻻﺗَﺸْﻬَﺮْ، ﻭَ ﺃَﺧْﻒِ ﺷَﺨْﺼَﻚَ ﻻ ﺗُﺬْﻛَﺮْ، ﺗَﻌَﻞَّﻢْ ﺗَﻌْﻠَﻢْ ﻭَ ﺍﺻْﻤُﺖْ ﺗَﺴْﻠَﻢْ، ﻻ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺇِﺫﺍ ﻋَﺮَّﻓَﻚَ ﺩﻳﻨَﻪُ، ﻻ ﺗَﻌْﺮِﻑُ ﺍﻟﻨّﺎﺱَ ﻭَ ﻻ ﻳَﻌْﺮِﻓُﻮﻧَﻚَ.
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﺴﺎﺯ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻬﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﻛﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﻮﻯ، ﻳﺎﺩ ﮔﻴﺮ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻰ، ﺧﻤﻮﺵ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﺎﻧﻰ.
ﺑﺮ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺑﺎﻛﻰ ﻧﻴﺴﺖ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻳﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﻬﻤﺎﻧﻴﺪ، ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻰ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ (ﻳﻌﻨﻰ، ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻰ)
پاسخ در دو محور تبیین میشود:
1ـ در خصوص روز عاشورا باید گفت: کسانی که فریاد کمک و یاری خواستن سالار شهیدان را در آن روز شنیده، ولی او را یاری نکردهاند، گرچه دشمنی نکرده باشند، در قیامت مؤاخذه و عذاب خواهند شد، زیرا:
اوّلاً: اطاعت و اجابت دعوت امام واجب است و کسانی که او را اجابت نکردهاند، یکی از واجبات بزرگ الهی را ترک کرده ومرتکب گناه کبیره شدهاند.
دوم: در روایتی آمده که سالار شهیدان از شخصی به نام «عمرو بن قیس» و پسر عمویش یاری خواست، آنها عذر آوردند، حضرت به آنان فرمود: «از این منطقه دور شوید تا صدای یاریخواهی من به گوش شما نرسد، زیرا هر کس صدای استغاثة ما را بشنود، ولی جواب ندهد و به فریاد ما نرسد، خداوند او را با ذلت تمام در جهنم سرنگون خواهد کرد».(1)
وقتی از «عبیدالله به حرّ جُعفی» کمک خواست، او اسب جنگآوری داشت و به حضرت گفت: اسب در اختیار توست، ولی طبق اوضاعی که در کوفه دیدهام، حضور در کنار شما فایدهای ندارد. حضرت از قبول اسب او خودداری کرد و فرمود: «به تو توصیه میکنم تا میتوانی خود را به جای دوردستی برسان، تا صدای استغاثة ما را نشنوی و جنگ ما را نبینی، زیرا به خدا سوگند! اگر صدای یاریخواهی ما به گوش کسی برسد و به یاری ما نشتابد، خدا او را در آتش سرنگون خواهد کرد».(2)
از این گونه روایات معلوم میشود کسانی که در روز عاشورا یاریخواهی امام را شنیدهاند اما او را یاری نداده و نسبت به جنگ بیطرف ماندهاند، اهل جهنماند و از بهشت محروم هستند.
سوم: بر اساس برخی روایات کسی که فریاد دادخواهی مظلومی را بشنود اما او را یاری نکند، مسلمان نیست.
رسول خدا فرمود: «مَنْ سَمِعَ رجلاً ینادی یاللمسلمین فَلْمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛(3) کسی که بشنود مرد مظلومی از مسلمانان کمک میخواهد، ولی او را یاری نکند، مسلمان نیست». بر اساس سخن رسول خدا، کسانی که فریاد مظلومیت امام حسین(ع) را شنیدهاند و میتوانستند او را یاری دهند، اما کمک نکردهاند، از بهشت بینصیباند.
2ـ نسبت به روزهای پیش از عاشورا و قطعی شدن شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت(ع) باید گفت: مردمان بیطرف به چند گروه قابل تقسیماند:
أ) کسانی که از نهضت حسینی خبردار نشدند یا دیر آگاهی یافتند. این دسته در قبال حوادث کربلا تکلیفی متوجهشان نبوده و معذوراند.
ب) کسانی که با خبر شدند، ولی به دلایل موجّه نتوانستند به امام بپیوندند و یا امام از آنها کمک نخواست. اینها نیز ممکن است مسئولیتی متوجهشان نباشد.
پ) افرادی که میتوانستند امام را کمک کنند،ولی به دلیل عافیت طلبی و سهل انگاری نخواستند آسایش زندگی خود را در خطر بیندازند. این دسته به دلیل عدم همراهی با امام زمانشان گناهکار محسوب میشوند و مورد مؤاخذه خواهند بود.
ت) کسانی که از قیام حسینی خبردار شدند و حضرت آنها را دعوت به همکاری کرد، ولی به دلایل غیر عقلانی و شرعی، امام را یاری نکردند و بیطرف ماندند. این عده نیز به جهت نادیده گرفتن دعوت امام وارد دوزخ خواهند شد.
وقتی «عبدالله عمر» در مکه با امام دیدار کرد، حضرت فرمود: «از خدا بترس و مرا یاری نما. به خدا سوگند! اگر پدرت (عمر) در این زمان بود، مرا مثل جدّم یاری میکرد و در کنار من بود».(4) از این که امام فرمود: از خدا بترس، معلوم میشود تکلیف واجبی متوجه «عبدالله عمر» بوده، حضرت او را از مسئولیت شرعی آگاه کرده است.
ث) افرادی نظیر عبدالله بن عباس و عبدالله جعفر و مانند آنها بودند که گرچه در کربلا حضور نیافتند، ولی نسبت به قیام حسینی بیاعتنا نبودند و حکومت بنیامیه را ستمگر میخواندند. وقتی امام انگیزه قیام خود را برای عبدالله بن عباس توضیح داد، گفت: یاری تو مثل نماز و روزه بر همه واجب است و دودمان بنی امیه ظالم و ستمگراند.(5) این عده گرچه توفیق حضور در کربلا را نداشتند، ولی ممکن است توسط امام مأموریتهایی به آنان داده شده بود یا دلیل موجه دیگری برای غیبت داشتند. در هر صورت صِرف حضور نیافتن این گونه افراد در کربلا دلیل بر بیطرفی آنان نیست، در نتیجه عذابی متوجهشان نمیباشد.
—————————————————————————————————
پینوشتها:
1ـ بحار، ج 45، ص 84، نشر دار الاحیاء العربی، بیروت، 1403ق.
2ـ صدوق، امالی، مجلس 30، حدیث 1، ص 132، نشر مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1400ق.
3ـ میزان الحکمة، ح 4، ص 531، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، قم 1304ش.
4ـ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 345، نشر معروف، قم، 1383ش.
5ـ همان، ص 343.
يکی از مداحان زاهد و عابد تبریز به نام ملاسلطان علی، به زیارت حضرت صاحب الزمان (عج) نائل آمد.
از حضرتشان پرسید: این قولی که از شما نقل میکنند مبنی بر اینکه:"اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم"، صحیح است؟ حضرت فرمودند: بله، درست است.
- آیا برای مصیبت ارباً اربا شدن عمویتان حضرت علی اکبر(ع) است که شما خون گریه میکنید؟
- اگر عمویم علی اکبر(ع) هم بود، خود خون گریه میکرد.
- آیا برای مصیبت علقمه و عمویتان حضرت ابالفضل العباس(ع) است؟
- اگر عمویم عباس(ع) هم بود خون گریه میکرد.
- آیا برای مصیبت جدتان حضرت سید الشهدا(ع) و گودی قتلگاه است؟
- اگر جدم هم بود، خون گریه میکرد.
- پس این کدام مصیبت است که شما برایش خون گریه میکنید؟
- اسارت عمه جانم زینب(سلام الله علیها) …
—
تقويـم و منـاسبتهای مــاه صفـر الخيــر
تقويم و مناسبتهاي ماه صفر الخير
صَفَر (صفرالخير يا صفر المظفّر) دومين ماه قمري است.
صفر به معني تهي و خالي است. دليل نامگذاري آن است که در اين ماه بازارهايى در يمن به پا ميشد كه آنرا صفرى ميگفتند و از آنجا آذوقه ميگرفتند و هر كه به بازار نميرسيد از گرسنگى هلاك ميشد، برخي نيز گفتهاند: چون اين ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهليت در ماه محرم (به دليل اينکه از ماههاي حرام بود) از جنگ دست ميکشيدند، با فرارسيدن ماه صفر به جنگ روي ميآوردند و خانهها خالي ميماند؛ از اين رو به آن صفر گفتهاند.
روز وقايع
1 صفر الخير
مسلمان شدن سه تن از مشركين مكه (عمرو بن عاص، خالد بن وليد و عثمان بن أبى طلحه) (سال هشتم هجرى قمرى)
وقوع جنگ صفين (سال 37 هجرى قمرى)
ورود اسيران واقعه كربلا به شام (سال 61 هجرى قمرى)
شورش اهالى بغداد بر ضد حكومت وقت (سال 249 هجرى قمرى)
قتل صاحب الزّنج و پايان يافتن فتنه زنگيان (سال 270 هجرى قمرى)
2 صفر الخير
مجلس يزيد(سال 61 هجري قمري)
3 صفر الخير
شهادت زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام (سال 121 هجري قمري)
ميلاد مسعود امام محمدباقر عليه السلام (سال 57 هجرى قمرى)
درگذشت محمد بن عبدالله مشهور به حاکم نيشابوري (سال 405 هجري قمري)
درگذشت آيت الله ميرزا محمد علي شاه آبادي (سال 1369 هجري قمري)
تولد شيخ الرئيس ابوعلي سينا (سال 370 هجري قمري)
4 صفر الخير
—
5 صفر الخير
شهادت حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله عليها در خرابه شام (سال 61 هجرى قمرى)
6 صفر الخير صدور توقيع امام عصر ارواحنا فداه براي حسين بن روح نوبختي
تصويب طرح تاسيس المجلس الاسلامي الشيعي الاعلي در مجلس لبنان در سال 1387 ه.ق به کوشش سيد موسي صدر
7 صفر الخير ميلاد مسعود امام موسىكاظم عليه السلام (سال 128 هجرى قمرى)
شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام (سال 49 هجري قمري) بنا بر نقل شيخ مفيد عليه الرحمه
وفات فقيه عالي مقام آيت الله مرعشي نجفي ره مرجع بزرگ شيعه (سال 1411 هجري قمري)
8 صفر الخير درگذشت سلمان محمدي فارسى (سال 35 هجرى قمرى)
شكنجه وآزار ابنزيّات، به دستور متوكل عباسى (سال 233 هجري قمري)
رحلت آيت الله سيد ابوالقاسم خويي ره مرجع بزرگ جهان تشيع (سال 1413 هجري قمري)
9صفر الخير شهادت عمّار ياسر در 93 سالگي و خزيمه بن ثابت در جنگ صفين (سال 37 هجرى قمرى)
وقوع جنگ نهروان (سال 38 هجرى قمرى)
درگذشت آيت الله سيد محمد حسين حسيني تهراني (سال 1416هجري قمري)
10 صفر الخير درگذشت سليمان بن عبدالملك اموى هفتمين حاکم بني اميه (سال 99 هجرى قمرى)
خلافت عمر بن عبدالعزيز اموى هشتمين خليفه بني اميه (سال 99 هجرى قمرى)
وفات آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي مرجع بزرگ جهان تشيع (سال 1382 هجري قمري)
درگذشت آيت الله محمدباقر ملکي ميانجي در 95 سالگي (سال 1419 هجري قمري)
11 صفر الخير ليله الهرير در جنگ صفين(سال ?? هجري قمري)
درگذشت آيت الله محمدعلي اردوبادي فقيه بزرگ شيعه (سال 1380 هجري قمري)
12 صفر الخير وفات هارون برادر و وزير حضرت موسي عليهماالسلام
13 صفر الخير اختيار حکمين در صفين و حيله عمروبن عاص (سال 37 هجري قمري)
وفات احمدبن شعيب نسائى، صاحب سنن كبيرنسائي (سال 303 هجرى قمرى)
درگذشت وکيل الرعايا، کريم خان زند، فرمانرواي سلسله زنديه (سال 1193 هجري قمري)
14 صفر الخير شهادت محمد بن ابي بکر کارگزار امام علي(ع) در مصر (سال 38 هجري قمري )(بنا بر قولي)
خلع ابراهيم بن وليد، سيزدهمين خليفه اموي، از خلافت (سال 127 هجرى قمرى)
ولادت حکيم ملا محمد فيض کاشاني (سال 1007 هجري قمري)
درگذشت آيت¬الله حاج شيخ محمدتقي بجنوردي (سال 1314 هجري قمري)
15 صفر الخير شروع بيماري حضرت رسول اکرم صلوات الله عليه و آله و سلم (سال 11 هجري قمري)
جنگ يزيد بن مهلب با سپاهيان يزيد بن عبدالملك (سال 102 هجرى قمرى)
خلافت مروان حمار، آخرين خليفه اموى (سال 127 هجرى قمرى)
16 صفر الخير —
17 صفر الخير —
18 صفر الخير شهادت اويس قرني در جنگ صفين (سال 37 هجري قمري)
درگذشت علامه ميرحامد حسين هندي مؤلف عبقات الانوار در لکنهو (سال 1306 هجري قمري)
19 صفر الخير —
20 صفر الخير اربعين امام حسين عليه السلام
بازگشت اهل بيت عليهم السلام به كربلا (سال ?? هجري قمري)
زيارت قبر امام حسين عليه السلام از سوى جابر بن عبدالله انصاري
ملحق شدن راءس مطهر امام حسين عليه السلام به بدن مطهر(سال ?? هجري قمري)
فاجعه بئر معونه و كشته شدن مبلغان اسلامي (سال سوم هجرى قمرى)
درگذشت عالم بزرگ، شيخ جعفر شوشتري (سال 1303 هجري قمري)
21 صفر الخير —
22 صفر الخير مرگ الموفّق بالله عباسى (سال 278 هجرى قمرى)
صدور توقيع شريف امام عصر ارواحنا فداه براي شيخ مفيد عليه الرحمه (سال 420 هجري قمري)
23 صفر الخير پي کردن ناقه حضرت صالح نبي عليه السلام توسط قومش
گرفتار شدن حضرت يونس عليه السلام در شکم ماهي
درگذشت آيت الله شيخ محمدباقر نجفي اصفهاني (سال 1301 هجري قمري)
24 صفر الخير شدت يافتن بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (سال 11 هجري قمري)
درگذشت صاحب بن عباد وزير دانشمند ديلميان (سال 385 هجري قمري)
شهادت آيت الله ميرزا علي غروي تبريزي (سال 1419 هجري قمري)
25 صفر الخير طلب نمودن شانه گوسفند و دوات از جانب پيامبر اعظم صلوات الله و سلامه عليه و آله براي معرفي جانشين خود (سال 11 هجري قمري)
26 صفر الخير دستور پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با روميان ( بنابر نقل واقدي سال 11 هجري قمري)
سالروز انقراض حکومت امويان (سال 132 هجري قمري)
درگذشت ثابت بن قَرّه حراني (سال 288 هجري قمري)
27 صفر الخير کشته شدن اسود عنسى، به تدبير فرماندار يمن (سال 11 هجرى قمرى)
مأموريت اسامه بن زيد براى تجهيز سپاه اسلام جهت نبرد با روميان (سال 11 هجرى قمرى)
رحلت آيت الله سيد عبدالاعلي سبزواري ( سال 1414 هجري قمري)
28 صفر الخير رحلت جانگداز و شهادت گونه پيامبر اسلام صلوات الله و سلامه عليه و آله (سال 11 هجرى قمرى)
خلافت ابوبكر بن ابى قحافه (سال 11 هجرى قمرى)
آغاز غصب خلافت (سال ?? هجري قمري)
آغاز امامت اميرالمؤمنين عليه السلام (سال ?? هجري قمري)
شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام (سال 50 هجرى قمرى)
درگذشت موسى بن بغا از فرماندهان نظامى و ترك نژاد متوكل عباسي (سال 264 هجرى قمرى)
29 صفر الخير نزول عذاب بر قوم حضرت صالح عليه السلام
30 صفر الخير توطئه سران قريش براى كشتن پيامبر صلوات الله و سلامه عليه و آله (سال اول هجري قمري)
شهادت حضرت امام رضا عليه السلام (سال 203 هجري قمري)
پوستر دعای هر روز ماه صفر (دعای یا شدید القوی و یا شدید المحال…)
دعای هر روز ماه صفر (دانلود متن، ترجمه و صوت)
اعمال ماه صفر؛ بدان كه اين ماه معروف به نحوست است و براى رفع نحوست هيچ چيز بهتر از تصدق و ادعيه و استعاذات وارده نيست
و اگر كسى خواهد كه محفوظ ماند از بلاهاى نازله در اين ماه در هر روز ده مرتبه بخواند چنانكه محدث فيض و غيره فرموده
يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ
اى سخت نيرو و اى سختگير اى با عزت اى عزيز اى با عزت
ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ
از بزرگيت تمام خلقت در پيشگاه تو خوار است پس شر خلقت را از من كفايت فرما اى احسان كننده اى نيكوكار اى نعمت بخش اى عطا ده
يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
اى كه نيست معبود حقى جز تو منزهى تو بدرستى كه من از ظالمانم پس اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غم و همچنين نجات دهيم مؤمنان را
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
و رحمت خداى بر محمد و آل پاك و پاكيزه اش
امام سجاد علیه السلام در ماجرای کربلا، مصیبت جانگداز امام حسین علیه السلام و اصحاب با وفای آن حضرت را دید و بعد از آن رنج اسارت حرم اهل بیت علیهم السلام را تحمل نمود. اما با افشاگری در طول اسارت و گریه در مدینه در طول عمر گهربار خویش، پیام امام حسین علیه السلام را جاودانه ساخت. سرانجام در محرم سال 95 ه.ق در سن حدود 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسید.
تقتابتتتاباابااب
مقام معظم رهبری «مدظله العالی»:
«امام حسین (ع) برای یک واجب قیام کرد و این واجب در طول تاریخ، متوجه به مسلمان هاست و به یکایک مسلمان ها و این واجب هم عبارت است از اینکه هر وقت دیدند نظام جامعه اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده است و بیم آن هست که به کلی احکام اسلام تغییر پیدا کند، هر مسلمانی باید قیام کند».1
1. سید علی خامنه ای، امانت داران عاشورا در بیانات مقام معظم رهبری، ص 14.
امام خمینی «رحمه الله علیه»
«دستور آموزنده «کل یومٍ عاشورا و کلُ ارضٍ کربلا»، باید سرمشق امت اسلامی باشد. قیام همگانی در هر روز و در هر سرزمین، عاشورا قیام عدالت خواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه، سرلوحه زندگی است در هر روز و در هر سرزمین… این دستور آموزنده، تکلیفی است و مژده ای. تکلیف از آن جهت که مستضعفان، اگرچه با عده ای قلیل، علیه مستکبران، گرچه با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند و مژده که شهیدان ما را در شمار شهیدن کربلا قرار داده است و مژده که شهادت رمز پیروزی است».1
1. صحیفه امام، ج 9، ص 445.
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نامی به بلندای تمام تاریخ شروع به درخشیدن کرد؛ نامی که به اندازه تمام قافیه های جهان، از عشق سرشار بود، از عاطفه سریز و از مهر آکنده؛ بس که از ذاتِ سلحشوری قدرت میکائیل در بازو و زبان حضرت جبرئیل در بیان داشت.
حدیث عاشقی اش فراتر از زمین، در تمام کهکشان و در زبان اهالی ماورا بود. هنگامی که روز آفریده می شد، بعد از نوروز، این «عاشورا» بود که مفهوم «اندوه» را مقابل «شادی» به نمایش می گذاشت و این «محرم» بود که خبر از حادثه ای تلخ در روی زمین می داد؛ حادثه ای که بدترین نامردمان تاریخ، بهترین مردمان تاریخ را به شهادت می رسانند! حادثه ای که پاک ترین چشم ها را با ناب ترین اشک ها خواهد شست و زندگی انسان های آزاده، درست از جایی آغاز خواهد شد که آفتاب کربلا غروب می کند!
آری، آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
محرم آغاز حرکت به سمت انسانیت است و حرکت مدام تاریخ از ظلمت به سمت نور؛ نوری که از کربلا آغاز شده است. همین انگیزه است که همیشه میان حق و باطل و ظلمت و نور جهاد برپاست؛ آری، تکرار شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با تحقق همین آرزو شکل گرفته است.
نام کربلا تنها نام یک شهر نیست! نام یک تاریخ، نام یک حادثه و یک واقعیت مکانی است و عاشورا تنها، یک روز از روزهای محرم نیست؛ که حقیقت تاریخی و یک آرمان از مکتب اسلام است. واقعیت زمانی عاشورا، همان رستاخیز مقابلة خیر و شر است. همان گونه که در روز خندق، تمام اسلام مقابل تمام کفر ایستاد، در روز عاشورا نیز این واقعه تکرار شد.
گویی پرده از رخ دوزخیان کنار رفته است و انبوه سواران و پیادگان، که بی شباهت به خیل درندگان نبودند و از چشم هاشان لهیب آتش بیرون می زد، با حرص تمام برای کشتن هر که از روبه رویشان می آمد، هجوم می بردند! گرسنه بودند، گرسنه کشتن! تشنه بودند، تشنه خون؛ خون پاکان، خون خوبان! و صحرای کربلا حکم فرقان داشت تا پاکی را از پلیدی جدا و خیر را از شر رها و ظلمت را با نور آشنا کند.
نور همیشه نور است و ظلمت، وقتی نور می آید، محو می شود؛ چراکه ظلم و ظلمت هیچ گاه پایه و اساس درست ندارد و شبح هایی است در دل شب که با دمیدن سپیده از بین می رود!
عاشورا نور است؛ نوری که سحرگاه ظلمت زده جهان به دمیدن پاکی ها سپرد و خون مولایمان حسین علیه السلام در دشت کربلا، درخت های باور، ایمان و تقوا را برای جهان اسلام کاشت و میوه آن، روز به روز در قلب انسان های آزاده رشد کرد.
آن گاه در میدان فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی به یاری من نمی آید؟!
صدایی از ظلمت تباران نیامد! چراکه درون آن نامردمان، آکنده از ظلمت بود. حتی قابلیت پذیرش نور را از دست داده بودند و جهل مرکب شان، اجازه اندیشیدن به آنان نمی داد، که واقعاً بشنوند که حجت خداوند، امام معصوم در مقابل آنان به چه نوع یاری و یاری نیاز دارد! حضرت امام حسین علیه السلام می خواست همچون نوح نبی علیه السلام، امت جاهل پیامبر را از غرقاب جهل بیرون کشد؛ امتی که در شقاوت و بدبختی به مراتب بدتر از قوم نوح بودند و کشتی نجات می خواست آنها را از گرداب جهل نجات دهد!
آقا جان، مولاجان، چگونه می توانم از عاشورا سخن بگویم؟! چگونه می توانم از علی اصغر بخوانم؟! چگونه می توانم مرثیه عباس را مرور کنم؟! چگونه می توانم از میدان رفتن علی اکبر بنویسم؟! چگونه می توانم افتادن قاسم را از اسب واگویه کنم؟! چگونه می توانم از دست بریده عبدالله بگویم؟! چگونه می توانم به عمرو بن جناده بپردازم؟! چگونه به وهب بن عبدالله بیندیشم؟! چگونه به حبیب، زهیر، عابس، جُون، حرّ، عون، محمد، فرزندان علی علیه السلام، نوادگان و فرزندان عقیل نپردازم؟
یک دشت اشتیاق و یک دشت شهید! یک صحرا شقاوت، یک چشم کرامت! یک سپاه در ظلمت و یک سپاه در نور! نوری که یادگار بهشت است و با آدمی هبوط کرده است.
مولا جان، کدامین مرثیه را توانِ پرداختن به «وداع» تو با اهل خیمه است؟! کدام مثنوی می تواند شکوه لحظه های شهادتت را به تصویر کشد؟! جز آن که بگوییم: السلام علیک علی الشیب خضیب! سلام بـر تو ای سربریده! سلام بـر تــو ای جسم چاک چاک! سلام بر تــو ای گلوی تشنه و سلام بر تــو ای تربت پاک، مولا جــان، یا اباعبدالله، روحـی فـداک!
روابط عمومی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان اصفهان ایام محرم ،تاریخ غم بار تاسوعا و عاشورا و شهادت مظلومانه سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش را به حضرت ولی عصر (عج) ، تمامی مسلمانان، آزادی خواهان ، شیفتگان آن حضرت و خدمت گزاران به حوزه های علمیه خواهران تسلیت عرض می نماید.
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نامی به بلندای تمام تاریخ شروع به درخشیدن کرد؛ نامی که به اندازه تمام قافیه های جهان، از عشق سرشار بود، از عاطفه سریز و از مهر آکنده؛ بس که از ذاتِ سلحشوری قدرت میکائیل در بازو و زبان حضرت جبرئیل در بیان داشت. حدیث عاشقی اش فراتر از زمین، در تمام کهکشان و در زبان اهالی ماورا بود. هنگامی که روز آفریده می شد، بعد از نوروز، این «عاشورا» بود که مفهوم «اندوه» را مقابل «شادی» به نمایش می گذاشت و این «محرم» بود که خبر از حادثه ای تلخ در روی زمین می داد؛ حادثه ای که بدترین نامردمان تاریخ، بهترین مردمان تاریخ را به شهادت می رسانند! حادثه ای که پاک ترین چشم ها را با ناب ترین اشک ها خواهد شست و زندگی انسان های آزاده، درست از جایی آغاز خواهد شد که آفتاب کربلا غروب می کند!
آری، آن گاه که دیباچه خلقت سروده می شد، نام مبارک حسین بن علی علیه السلام پیش درآمد تمام نام هایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
محرم آغاز حرکت به سمت انسانیت است و حرکت مدام تاریخ از ظلمت به سمت نور؛ نوری که از کربلا آغاز شده است. همین انگیزه است که همیشه میان حق و باطل و ظلمت و نور جهاد برپاست؛ آری، تکرار شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با تحقق همین آرزو شکل گرفته است.
نام کربلا تنها نام یک شهر نیست! نام یک تاریخ، نام یک حادثه و یک واقعیت مکانی است و عاشورا تنها، یک روز از روزهای محرم نیست؛ که حقیقت تاریخی و یک آرمان از مکتب اسلام است. واقعیت زمانی عاشورا، همان رستاخیز مقابلة خیر و شر است. همان گونه که در روز خندق، تمام اسلام مقابل تمام کفر ایستاد، در روز عاشورا نیز این واقعه تکرار شد.
***
گویی پرده از رخ دوزخیان کنار رفته است و انبوه سواران و پیادگان، که بی شباهت به خیل درندگان نبودند و از چشم هاشان لهیب آتش بیرون می زد، با حرص تمام برای کشتن هر که از روبه رویشان می آمد، هجوم می بردند! گرسنه بودند، گرسنه کشتن! تشنه بودند، تشنه خون؛ خون پاکان، خون خوبان! و صحرای کربلا حکم فرقان داشت تا پاکی را از پلیدی جدا و خیر را از شر رها و ظلمت را با نور آشنا کند. نور همیشه نور است و ظلمت، وقتی نور می آید، محو می شود؛ چراکه ظلم و ظلمت هیچ گاه پایه و اساس درست ندارد و شبح هایی است در دل شب که با دمیدن سپیده از بین می رود!
عاشورا نور است؛ نوری که سحرگاه ظلمت زده جهان به دمیدن پاکی ها سپرد و خون مولایمان حسین علیه السلام در دشت کربلا، درخت های باور، ایمان و تقوا را برای جهان اسلام کاشت و میوه آن، روز به روز در قلب انسان های آزاده رشد کرد.
***
آن گاه در میدان فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی به یاری من نمی آید؟!
صدایی از ظلمت تباران نیامد! چراکه درون آن نامردمان، آکنده از ظلمت بود. حتی قابلیت پذیرش نور را از دست داده بودند و جهل مرکب شان، اجازه اندیشیدن به آنان نمی داد، که واقعاً بشنوند که حجت خداوند، امام معصوم در مقابل آنان به چه نوع یاری و یاری نیاز دارد! حضرت امام حسین علیه السلام می خواست همچون نوح نبی علیه السلام، امت جاهل پیامبر را از غرقاب جهل بیرون کشد؛ امتی که در شقاوت و بدبختی به مراتب بدتر از قوم نوح بودند و کشتی نجات می خواست آنها را از گرداب جهل نجات دهد! حسینٌ علیه السلام مصباح الهدا، حسینٌ علیه السلام سفینة النجاة! حسین نور حق در ظلمت و جهل! حسین آیت ایمان، حسین عزت قرآن، حسین شوکت انسان، حسین جان جانان، حسین سرور خوبان، حسین…. ، حسین حسین حسین!
دست ها آرام به سمت سینه می رود و تکرار می کند: حسین حسین حسین! حسین جانم، حسین جانم، حسین جان!
آن گاه اشک ها به پهنای صورت ناخودآگاه سرازیر می شود و بغض هایت طوفانی در دل ایجاد می کنند: السلام علیک یا قتیل عبرات!
آقا جان، مولاجان، چگونه می توانم از عاشورا سخن بگویم؟! چگونه می توانم از علی اصغر بخوانم؟! چگونه می توانم مرثیه عباس را مرور کنم؟! چگونه می توانم از میدان رفتن علی اکبر بنویسم؟! چگونه می توانم افتادن قاسم را از اسب واگویه کنم؟! چگونه می توانم از دست بریده عبدالله بگویم؟! چگونه می توانم به عمرو بن جناده بپردازم؟! چگونه به وهب بن عبدالله بیندیشم؟! چگونه به حبیب، زهیر، عابس، جُون، حرّ، عون، محمد، فرزندان علی علیه السلام، نوادگان و فرزندان عقیل نپردازم؟ یک دشت اشتیاق و یک دشت شهید! یک صحرا شقاوت، یک چشم کرامت! یک سپاه در ظلمت و یک سپاه در نور! نوری که یادگار بهشت است و با آدمی هبوط کرده است.
مولا جان، کدامین مرثیه را توانِ پرداختن به «وداع» تو با اهل خیمه است؟! کدام مثنوی می تواند شکوه لحظه های شهادتت را به تصویر کشد؟! جز آن که بگوییم: السلام علیک علی الشیب خضیب! سلام بر تو ای سربریده! سلام بر تو ای جسم چاک چاک! سلام بر تو ای گلوی تشنه و سلام بر تو ای تربت پاک، مولا جان، یا اباعبدالله، روحی فداک!
امام صادق علیه السلام:
عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّكُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَارِ.
شما را سفارش مى كنم به دعا كردن، زيرا با هيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمى شويد و دعا كردن براى هيچ امر كوچكى را، به خاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجتهاى كوچك نيز به دست همان كسى است كه حاجتهاى بزرگ به دست اوست.
كافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 467 ، ح 6
در اهمیت صبر می توان گفت که در همه ی مراحل زندگی و لحظات آن به صبر نیاز است . قرآن برای صابران،اجر فراوانی قائل شده، «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیرحساب » زمر:10و کلید ورود بهشت،صبر و استقامت شمرده شده است،آنجا که می گوید:«فرشتگان بر در بهشت به استقبال می آیند و به آنها می گویند:«سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» رعد:24
سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان،چه نیکو است سرانجام آن سرای جاویدان »
از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهای نیک بهشتیان،انگشت روی صبر و شکیبایی آنها می گذارند و آن را سبب ورود به بهشت می شمارند واگر دقت کنیم،تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت،رفتاری بهشتی است که نقش مهمی در سعادت انسان وبهشتی شدن او دارد،زیرا بدون صبر،نه پرهیز از گناهان ممکن است و نه انجام اطاعت هاو عبادت ها،نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن.به همین دلیل فرشتگان،در نخستین تبریک به بهشتیان،به مساله صبر تکیه می کنند.
مقام صبر
مادر زن حاج سید هاشم یکی از زنان نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سید هاشم را اذیت می کرد.
وی روزی به خدمت علامه قاضی می رسد و می گوید:
آزار زبانی و کارهای مادر زنم بی حد شده است و صبر من نیز تمام؛ می خواهم که اجازه بدهید، زنم را طلاق دهم.
ایشان فرمودند: آیا همسرت را دوست داری؟
گفتم: بله.
فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟
گفتم: آری.
فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست زنت می باشد.
جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می نمودم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می ریخت.
با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوی بام حرکت نمودم. ولی او دست بردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر می شد؛
حتی همسایه ها نیز می شنیدند.
تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بی آنکه جوابی بدهم، به پایین آمده از خانه خارج شدم.
در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا شده ام یکی سید هاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و مجرد می باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او می رسد.
این اولین تجردی بود که در کربلا برایم پیدا شد. و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکی ها و پریشانی ها همچنان بود .
ماخذ : کتاب ناگفته های عارفان ج 2
لغت شناسان معنای صبر را«حبس کردن» میدانند .صبر بر روزه یعنی حبس کردن نفس از خوراک و نوشاب و شهوت وضد جزع و بی تابی معرفی شده است به معنای حبس کردن نفس به هنگام جزع .
در ترجمه ی آیات در"لسان العرب” اینگونه آمده است:
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ»کهف:28
یعنی: خودت را در کنار آنان نگهدار و از آنان به سوی دیگران روی برنگردان.
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»بقره : 155
یعنی نگه داشتن نفس از اظهار جزع و بی تابی
«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»طه:132
یعنی: یعنی نفست را بر نماز و سختی های آن وادارو اگر نفست به خاطر تن آسایی , برای ترک کردن آن با تو مقابله کرد بر او غلبه کن و قصد نماز کن.
غزالی می گویدصبر پایداری انگیزه ی دینی در برابر انگیزه ی شهوانی استو این پایداری فرد را به خیل صابران ملحق می کند .
همان گونه که تقوا اولین و برترین وسیله رشد و تعالی انسان است، زن صالحه نیز در مرحله دوم وسیله رشد و تعالی انسان است که به واسطه آن بهره مادی و معنوی نصیب و روزی وی خواهد شد. یعنی اگر انسان نتوانست از راه تقوا به خدا نزدیک شود و خود را از فساد و آلودگی های اخلاقی و عقیدتی نجات دهد، لااقل از راه ازدواج با زن صالحه، می تواند راه رشد و تعالی انسانی را بپیماید و از این طریق به خدا نزدیک شود. همان گونه که زنان ناصالح می توانند زندگی را تباه سازند و عرصه را بر شوهر تنگ نموده راه انحراف و فساد را در خانه بارور سازند، زنان صالحه نیز می توانند زندگی را شیرین، شوهران را دلگرم و صفا و صمیمیت را در خانه به ارمغان آورند و راه را برایب رسیدن به اهداف عالیه انسانی و اسلامی باز نمایند.
چهلچراغ پیوند، حسین محمدیان امیری، ص 62
دیر شد آمدنت حضرت آیینه و آب
عالم از دوری و این فاصله ها پیر شده
ای تو را پاکترین حادثه سبز امید
آب کر درگذر جوی تو تطهیر شده
امام کاظم عليه السّلام فرمودند:
ثلاثةٌ يَستَظِلُّونَ بِظِلِّ عَرشِ اللّه يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ: رَجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المسلمَ ، أو أخدَمَهُ ، أو كَتَمَ لَهُ سِرّا ؛
سه نفرند كه در روزى كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست در سايه عرش اويند: مردى كه برادر مسلمان خود را زن دهد ، يا به او خدمت كند ، يا رازش را بپوشاند .
الخصال: 141 / 162 منتخب ميزان الحكمه: 252
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند
صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم
درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل
کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟
چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند
امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند،
قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد،
این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند.
چرا؟چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد،
چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند
و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان
باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند
و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که
دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باش
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است
که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت
می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ
فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها
بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
اکنون قریب یک سال از حوادث مُدهش منا میگذرد که در آن، چند هزار نفر در روز عید و در لباس احرام، در زیر آفتاب و با لب تشنه، مظلومانه جان باختند؛ اندکی پیش از آن در مسجدالحرام نیز جمعی در حال عبادت و در طواف و نماز به خاک و خون کشیده شدند. حکّام سعودی در هر دو حادثه مقصّرند.مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
حضرت آیتالله خامنهای مد ظله العالی، صبح امروز در آغاز درس خارج فقه در سال تحصیلی جدید حوزههای علمیه با اشاره به وجود برنامههای گسترده برای انحراف مردم و جوانان از اصل دین، مهمترین وظیفهی روحانیون را «مقابله با نقشهی دینزدایی و عفتزدایی» خواندند و تأکید کردند:
روحانیون باید باشناخت فضای مجازی و استفاده از فرصتهای آن، معارف و مفاهیم اسلامی را تبیین کنند. ۹۵/۶/۱۶
حضرت آیتالله خامنهای با اظهار تأسف از ناآشنایی برخی مبلغان دینی با ابزارهای جدید و همچنین عدم درک درست #فضای_مجازی در برخی مسئولان، افزودند:
فضای مجازی، بهصورت توأمان دارای منافع و مضرات بیشماری است که باید با استفاده ازفرصتهای آن، مفاهیم اسلامی را در سطح گسترده ترویج کرد و در همین خصوص، شورای عالی فضای مجازی با هدف تمرکز در فکر، تصمیم و اقدام تشکیل شد.۹۵/۰۶/۱۶
امبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
داوُوا مَرْضاکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِنُّوا اَمْوَالَکُمْ بِالزَّکاةِ؛
بیماران خود را با صدقه مداوا کنید، و اموالتان را هم با پرداخت زکات حفظ و بیمه کنید.
وسائل الشيعه، ج6، ص 6
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛
چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو
هدیه می کند.
به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از
دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی
چیزی بگوئی گوش می کند …
مام علی علیه السلام
علَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ
بر شمابادبه ارتباط وبخشش به يكديگر
ودورى گزيدن ازجدايى و پشت كردن به يكديگر
نهج البلاغه نامه47
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ …
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ …
ﻣﻲ ﮔﻮیند بزﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ … ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ …
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ …
1. کمشدن زمان گفتوگو
در خانوادههایی که به این بیماری مبتلا نیستند، اعضای خانواده بهویژه همسران درباره موضوعات گوناگون با هم حرف میزنند. لازم نیست حرفها همیشه جدی و با اهداف متعالی باشد. همین که زن و مرد درباره موضوع سادهای مثل طعم غذا يا رنگ لباس صحبت میکنند، نشانه سلامت رابطه آنها است؛ ولی در خانوادههای بیمار، گفتوگو در حدّ ضرورت صورت میگیرد. هر کس وقتی حرف میزند که واقعاً به گفتن چیزی نیازمند است. پس نباید بهسادگی از کنار این سکوت بگذریم و باید تلاش کنیم با همسر خود از هر دری حرف بزنیم؛ از اتفاقات محیط کار گرفته تا برنامههای تلويزیونی، یا آنچه در خیابان پیش آمده. باید سعی کنیم دلخوریها و نگرانیهای خود را به او بگوییم.
یکی از اصول اساسی و رازهای موفقیت ازدواج ، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است ، زیرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از یکدیگر امکان پذیر است.
امام خامنه ای (مدظله العالی) فرمودند:
بعضی به غلط خیال میکنند که «علمگرایی» با «دینگرایی» نمیسازد. این دو با هم هیچ منافاتی ندارند؛ زیرا دین اگر دین اسلام است، دینی است که به علم دعوت میکند… اصلاً علت اینکه مسلمانان توانستند برای مدت چند قرن مشعل علم را در دنیا به دست بگیرند، همین توجه اسلام به علم و دانش بود… «بیرونی» هم یک عالم دینی است،او در زمان خود،در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت.
۱۳۷۰/۱۱/۱۵
امام زمان(عج):
یهود در قرآن کریم
«قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قاعِدون» (مائده /۲۴)
گفتند: «اى موسى، تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا مینشینیم.»
پس از آن که قوم بنى اسرائیل از فرعون و لشکریان او رهایى یافتند، قرار شد در سر راه خویش وارد سرزمین مقدس شوند، آنجا را از لوث شرک و بت پرستى پاک کنند و با آرامش خاطر زندگى نمایند اما همین که فرمان خداوند مبنى بر ورود به شهر و مبارزه با بت پرستان به آنها ابلاغ گردید، از آن سر باز زدند و امتناع کردند.
ما چقدر مبارز و فرمان بردار خداییم؟
مبارزه با نفس
مبارزه با سیاهی های جامعه
مبارزه با هر چه ما را از ظهور دور میکند …
دعوتید به چند لحظه انتظار…
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (جمعه، آیه 1)
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، برای خداوند که فرمانروای با قداست، عزیز و حکیم است، تسبیح می گویند.
سفارش به تسبیح از سایر اذکار بیشتر است. زیرا در قرآن، هشت بار فرمان توکل، دو بار فرمان سجده، هشت بار فرمان استغفار، پنج بار فرمان عبادت، پنج بار فرمان ذکر و یاد خدا و دو بار فرمان تکبیر آمده است، ولی فرمان تسبیح شانزده مرتبه آمده است. امام صادق (ع) از رسول گرامی اسلام (ص) روایت می کند که آن حضرت فرمود: هر گاه بنده ای سبحان ا… بگوید، هر آنچه در زیر عرش قرار دارد همراه با او تسبیح می گویند و به گوینده این سخن، ده برابر پاداش داده می شود. و هر گاه الحمدالله بگوید، خداوند نعمت های دنیا را بر او ارزانی دارد تا زمانی که با خداوند ملاقات کند و آنگاه نعمت های آخرت بر او ارزانی شود. (تفسیر المیزان، ج 10، ص 30) تسبیح خداوند، کفاره کلماتی است که در مجالس گفته یا شنیده می شود.
????پرتوی از نور، محسن قرائتی، ص 358-359
یکی از ستایش هایی که خداوند در قرآن از انبیا دارد، داشتن روحیه شکرگزاری است. مثلاً در مورد حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتی که در برابر بی وفایی همسر، فرزند و مردم متحمل شد، خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر می نامد. البته توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست. ما غالباً تنها به نعمت هایی که هر روز با آنها سروکار داریم توجه می کنیم و از بسیاری نعمت ها غافل هستیم از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که هر آن از ما دور می شود یا نعمت های معنوی مانند ایمان به خدا و اولیای او یا تنفر از کفر و فسق و گناه. شکر الهی گاهی با زبان و گفتار است و گاهی عمل و رفتار. نمونه های شکر عملی عبارتند از:
1⃣نماز 2⃣روزه 3⃣خدمت به مردم 4⃣قناعت 5⃣یتیم نوازی 6⃣ کمک به محرومان و نیازمندان 7⃣تشکر از مردم.
1. آرامش
انسان، خواه مرد و خواه زن، از پارهای جهات ناقص آفریده شده و جزء کاملکننده او در جنس مخالف نهاده شده است. به همین دلیل، زن و مرد هر دو به هم محتاجاند و به جهت این نقص و نیاز، به هم تمایل دارند؛ چراکه هر ناقصی مشتاق کمال خویش است و هر محتاجی در پی چیزی میرود که نیازش را پاسخ دهد. بنابراین، زن، مشتاق مرد است و مرد، مشتاق زن و چون به هم دست یابند در کنار هم آرام میگیرند.
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
لو کان عند الله عباده تعبد بها عباده المخلصون أفضل من الشکر علی کل حال لأطلق لفظه فیهم من جمیع الخلق بها فلما لم یکن أفضل منها خصها من بین العبادات و خص أربابها، فقال تعالی(و قلیل من عبادی الشکور):
اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکر گزاری در همه حال بود که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش به کار می برد، اما چون عبادتی بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: (و اندکی از بندگان من سپاسگزارند).
مصباح الشريعه ص 24
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﻪظرفﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ را ﺭﻭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ آﻧﻬﺎ
ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺖ؛
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻫﻮﯾﺞ
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻭ
ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﯾﺨﺖ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺳﻪ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺩ.
ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ :
ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎ ﻭﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛
ﺑﻌﻀﯽ ها ﻣﺜﻞ ﻫﻮﯾﺠﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺳﺨﺖ ﻭﻣﺤﮑﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭﺧﺮﻭﺵ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺷﻞ میشوند ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ میبازند.
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ هستند ،
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻝ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﺭﻭﺗﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺳﺨﺖ ﻭﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﻮﻩ،
که ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺯﻧﺪ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﺩﺍﺩﻩ، آن را ﻣﻌﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻃﻌﻢ میدﻫﻨﺪ،
اینها ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺶ ﺣﯿﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ .
امام صادق عليه السلام فرمودند:
یَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ انْ یَکُونَ فیهِ ثَمان خِصال :
وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلا، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخا، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا یَظْلِمُ الاْ عْدا، وَ لا یَتَحامَلُ لِلاْ صْدِقا، بَدَنُهُ مِنْهُ فى تَعِبٌ، وَ النّاسُ مِنْهُ فى راحَةٍ؛
سزاوار است که هر شخص مؤمن در بردارنده هشت خصلت باشد:
هنگام فتنه ها و آشوب ها باوقار و آرام ، هنگام بلاها و آزمایش ها بردبار و صبور، هنگام رفاه و آسایش شکرگزار، به آنچه خداوند روزیش گردانده قانع باشد. دشمنان و مخالفان را مورد ظلم و اذیّت قرار ندهد، بر دوستان برنامه اى را تحمیل ننماید، جسمش خسته ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت در آسایش باشند.
اصول کافى : ج 2، ص 47، ح 1، ص 230، ح 2
چرا میگن: «دروغگو کم حافظه هستش»؟
این یک دلیلِ علمی داره!…
یعنی دروغ چهطور میتونه تو سیستمِ مغزیِ انسان اختلالات ایجاد بُکنه؟
دلیلِ علمیِ کم حافظه بودنِ دروغگو:
تحقیقات ِ علمیِ جدید نشان داده که قسمتِ بالایی و جلوییِ مغز(پیشانی) مسئولِ دروغ گفتن است.
این قسمت از بدن در زبانِ عربی ’ناصیة‘ نامیده میشود؛ یعنی بالا و جلوی سر، یعنی همان جایی که مسئولِ دروغ گفتن در مغز است.
آزمایشاتِ متعددی ثابت کرده است که این قسمت از مغز اعمال، رهبری، هوشیاری و توجّه، انجامِ کارها و رفتار را انجام میدهد و مهمترین بخشِ مغز در انسان و حیوان است.
دروغ گفتن انرژیِ بسیار زیادی از مغز را مصرف میکُنَد و باعثِ آسیب دیدنِ این قسمت از مغز کهگ مرکزِ اصلیِ هوشیاری و تصمیمگیری است می.شود و به خاطرِ آسیب دیدنِ این قسمت از مغز، کم حافظی اتفاق میافتد.
به همین خاطر گفته میشود: «دروغگو کم حافظه است.».
???? تـعـجـیـل در فـرجِ قـطـبِ عـالَـم امـکـان حـضـرت صـاحـب الـزمـان (عـج)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود
کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79
بعضی از خانمهای جامعه ی ما با خود فکر می کنند تنها با یک پوشیه زدن حجابشان کامل می شود و بس، یعنی هم اینکه محرم و نا محرمی چهره ی آنها را نبینند و نشناسند برایشان در حفظ حجاب کفایت می کند، این در حالی است، نوع پوششی که زیر چادر خود دارند اصلاً شایسته ی یک زن محجبه نیست. چادر آنها با راه رفتن باز شده و باعث جلب نظر دیگران به پوشش زیر چادر می شود، پوششی رنگی، گاهی تنگ و کلاً غیر برآزنده. شاید اینها فکر می کنند زیبایی های یک زن در چهره او خلاصه می شود و بس و پنهان داشتن این زیبایی از نگاه دیگران مصونیتی برای آنها ایجاد می کند که این مصونیت نیاز های دینی آنها را بر طرف می کند.
اما هم شما و هم نویسنده خوب می دانیم که نه تنها حجاب کامل داشتن یک زن به پوشیه نیست که هیچ به چادر داشتن تنها هم نیست، آنچه که حجاب کامل و واقعی را برای یک زن با خود به همراه دارد نوع پوشش پس زمینه ای چادر یک زن می باشد که اگر آن پوشش همخوانی با چادر و حجاب ظاهری خانم ما نداشته باشد و با کنار رفتن لحظه ای و حتی غیر عامدانه بی حجابی را برای خانم ما به بار بیاورد در حقیقیت این خانم ما هم در لیست بی حجاب ها قرار گرفته است چون آنچه را تلاش کرده با پوشیدن چادر و زدن پوشیه از نگاه نامحرم پنهان دارد به طرز ناشایسته ای در معرض نگاه نامحرم قرار گرفته و آنچه نباید اتفاق بیافتدد افتاده.
امام باقر عليه السلام فرمودند:
کانَ أَبى عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اِیمانُهُ، و مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِىَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفى لِلّهِ بِما جَعَلَ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاسِ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیى مِنْ کُلِّ قَبیحٍ عِنْدَاللّهِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ أَهْلِهِ.
پدرم امام على بن الحسین علیهماالسلام مى فرمودند: هرکس داراى چهار ویژگى باشد، ایمانش کامل است، و گناهانش از او خواهد ریخت و پروردگارش را در حالى که از او خوشنود است ملاقات خواهد کرد:
1 ـ کسى که حق مردم را به خاطر خدا ادا کند
2 ـ با مردم راست سخن گوید
3 ـ از زشتی ها پیشخدا و مردم حیا و پرهیزکند
4 ـ با خانوادهاش با اخلاق خوب برخورد کند.
امالى مفيد، ص 299
پنج مورد از نشانه هاي ظهور در بسياري از روايات كه از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه هاي حتمي ظهور برشمرده شده اند: خروج سيّد خراساني و يماني، نداي آسماني مبني بر حقّانيت حضرت مهدي(ع)، شهادت نفس زكيّه و فرو رفتن سپاهيان سفياني در منطقة بيداء (بيابان بين مدينه و مكّه).14 اين نشانه هاي پنج گانه را احاديث از علايم حتمي شمرده و هيچ گونه احتمال بدايي در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمي بودن آنها مي شد. اين نشانه ها شديداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگي مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگواراني چون مرحوم آيت الله خويي در پاسخ به نويسندة كتاب سفياني و علامات ظهور15، علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، در كتاب خويش و شيخ طوسي، در غيبت خويش16 نسبت به اين موضوع تصريح و اذعان كرده اند كه: هر چند بنابر تغيير مصلحت ها با تغيير شروط اخباري كه به حوادث آينده مي پردازند، ممكن است دچار تغيير و تبديل شوند؛ جز آنكه روايت تصريح كرده باشد كه وقوع آن جريان حتمي است كه (با توجه به اعتماد ما به معصومين(ع)) ما هم يقين به حدوث آنها در آينده پيدا مي كنيم و قاطعانه مي گوييم در آينده چنين خواهد شد.17 اشكال اساسي كه به اين نظر گرفته مي شود؛ متكي به حديثي است كه نعماني در كتاب خويش آورده است كه: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري گفته است: نزد امام جواد(ع) بوديم و صحبت از حتمي بودن آمدن سفياني شد، از آن حضرت پرسيدم: آيا در مورد امور حتمي هم بداء رخ مي دهد؟ فرمودند: آري. گفتم: مي ترسم در مورد خود حضرت مهدي(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند: ظهور حضرت مهدي(ع) وعدة الهي است و خداوند خلف وعده نمي كند.18 علّامه مجلسي، هم در بحارالانوار پس از نقل اين حديث اين توضيح را اضافه كرده اند كه: شايد محتوم، معاني مختلفي داشته باشد كه با توجه به اختلاف در تعاريف ممكن است در مورد برخي از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اينكه شايد منظور از بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن، كه مثلاً پيش از زوال حكومت بني عباس سفياني جنبش هاي خويش را آغاز مي كند.19 اين فرضيه چندان قابل قبول نيست؛ زيرا در صورت پذيرفتن آن، چه فرقي بين حتمي و غير حتمي خواهد بود؟ مضاف بر اينكه روايت مورد بحث ما از حيث سند، ضعيف است.20 در ضمن نمي توان از آن همه حديث و روايتي كه به شدت بر حتمي بودن اين پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأكيد مي كنند، چشم پوشي كرد و به احاديث انگشت شماري از اين دسته تمسك نمود؛ چون ممكن است در شرايط خاصي (به فرض قوت و اعتبار سندي آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روي تقيه، چنين سخني بگويند. عبدالملك بن اعين گويد: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدي(ع) گفتم: مي ترسم كه زود بيايند و سفياني نباشد. حضرت فرمودند: والله نه. سفياني از حتمياتي است كه حتماً خواهد آمد.21 امور يا موقوفه اند يا حتميه كه سفياني از دستة حتمياتي است كه حتماً خواهد بود.22 يا امام صادق(ع) فرمودند: از حتمياتي كه پيش از قيام حضرت مهدي(ع) خواهند بود اينهاست: شورش سفياني، فرو رفتن در بيداء، شهادت نفس زكيّه و منادي كه از آسمان ندا در دهد.23 حمران بن اعين از امام باقر(ع) راجع به آية: ثمّ قضي اجلاً و اجلٌ مسمّي عنده؛24 مي پرسد. حضرت مي فرمايند: دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف. - محتوم چيست؟ - جز آن نخواهد شد. - و موقوف؟ - مشيت الهي در رابطة آن جاري مي شود. - اميدوارم كه سفياني جزء موقوف ها باشد. - والله كه نه و از محتومات است.
8. حجابزدایی
از آثار تخریبی دیگر ماهواره، حجابزدایی است. یکی از کارشناسان میگوید: طبیـعی است وقـتی که خانوادهها، بدون هیچ محدودیتی پای ماهواره مینشینند وفیلمهایی را میبینند که از حجاب ارزشزدایی میکند، زنان ترجیح میدهند که با حجاب کمرنگ یا احیاناً بیحجاب در جامعه حضور پیدا نمایند و این گونه، بیحجابی به ایجاد فضای خودنمایی برای نامحرمان تبدیل میشود و در ادامه، به پدیده زنان خیابانی یا روابط نامشروع بین افراد متأهل شکل میگیرد. نمونۀ زشت این آسیب را میتوان در بین زنان جوانی دید که با وجود متأهلبودن، با آرایشهای بسیار زننده به همراه دختر کوچکشان که وی نیز آرایش شده است، در خیابانها دیده میشوند؛ زنانی که از بروزدادن رفتارهای دوستانه با مردان نامحرم در خیابانها، هیچ ابايی ندارند.
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد
از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
“بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند”
وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكيلاً
و برخدا توکل کن و همین بس که او تو را نگهبان است
احزاب آیه 3
عدم احقاق حق
در روایت داریم جایی که انسان نتواند حقش را بگیرد اندوه می آورد. یک وقت در یک جامعه ای ظلم است، حق زیر پا می رود آدم ناراحت است. اما یک وقت با این که پول زیادی داری مي خواهند به زور ده تومان از شما بگیرند، با این که این پول ارزش ندارد و کم است ولی چون زور می گویند ناراحت می شوید.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوچه های کوفه، دیدند یک نوجوانی اندوهناک و افسرده است، این بچه با بچه های دیگر بازی نمی کند، بچه های دیگر نشاط دارند، اما این نوجوان در یک گوشه ای نشسته است. جلو آمد صدایش زد: آقا پسر اسمت چیست؟ گفت: مات الدین. فرمود: چرا ناراحتی؟ گفت: آقا پدرم چند سال است از دنیا رفته، می گویند او را کشته اند. حضرت به دنبال مادرش فرستادند و از او علت نا راحتی بچه را جویا شدند و علت اینکه چرا نامش را مات الدین گذاشته اند. مادرش گفت: در ایامی که این بچه در رحم من بود پدرش به مسافرت رفت، پس از مدتی همسفرانش آمدند گفتند شوهر تو در مسافرت بیمار شده و از دنیا رفته، او از ما خواهش کرد اگر بچه ام به دنیا آمد نام او را مات الدین بگذارید. یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، ناراحتی این بچه فقدان پدر است. امیرالمؤمنین بلافاصله از این اسم، رمز و علت آن را پی برد. آن چهار نفر را خواست. تک تک به ستون های مسجد جدا از هم بست،. جداگانه از آنها بازجویی کرد. کجا مرده؟ هرکسی یک چیزی گفت. چه کسی دفنش کرده؟ هرکسی یک چیزی گفت. چقدر پول همراهش بود؟ حضرت دید حرف هایشان با هم یکسان نیست، در حرف هایشان تناقض است. از همین تناقض حضرت پی برد دروغ می گویند. اعتراف کردند: آقا، ما او را کشتیم و اموالش را برداشتیم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) حکم را صادر کرد، اموال را بگرداند و آنها را مجازات سختی نمود، و بعد به مادر بچه فرمود: اسم این بچه را عاش الدین بگذارید.حجه الاسلام رفیعی
این روایت نقل های کم وبیش مختلفی دارد که یکی از آنها به خلاصه آورده شد .هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 67
چهار سال است با زندانیان سروکار دارد؛ خودش میگوید در زمان طلبگی تصور تبلیغ دین در همه جاها حتی خارج از کشور را داشته اِلّا زندان. معتقد است زندانیان تیر خورده جنگ نرم دشمن هستند و باید تیمارشان کرد تا بتوانند سرپا بایستند.
میگوید بسیاری از محکومان مواد مخدر در زندان از این رو به آن رو میشوند و بعد از آزادی، خمس و زکاتشان را میپردازند و به ایتام و مستندان کمک میکند؛ از ارتباطش با «سجاد» میگوید که روزهای اول ورود به زندان برای خودش «لاتی» بود و نوچه و دار و دسته داشت اما حالا با هم دوست و رفیق هستند و حتی چند بار هم جمکران رفتهاند. حرفهای زیادی برای گفتن دارد از وصیتهای قبل از اعدام گرفته تا قاسم سناتور یکی از قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر که حالا سر به زیر شده و مشغول حفظ قرآن است.
او که لهجه شیرین آذری جذابیت صحبتهایش را دو چندان کرده، میگوید محکومان اعدام یا همان زیرتیغیها؛ در ساعات قبل از اجرای حکم فقط سنگ صبور میخواهند تا درد دلهایشان را تمام و کمال بشنود؛ میگوید نگران پذیرفته شدن یا نشدن توبهشان هستند.
سليم بن قيس هلالي از جناب سلمان نقل مي کند که:
در آخرين لحظات زندگي حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در محضر آن حضرت بودم که حضرت زهرا (سلام الله عليها) وارد شد، چون وضع پدر بزرگوارش را ديد، سيل اشک از ديدگانش جاري شد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چرا گريه مي کني؟ عرض کرد: اي پيامبر خدا! مي ترسم که من و فرزندانم بعد از شما تباه شويم. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حاليکه قطرات اشک در اطراف چشمان مبارکش حلقه زده بود فرمود:«اي فاطمه! مگر نمي داني که ما اهل بيتي هستيم که خداوند براي ما آخرت را برگزيده است…».«دخترم! خداوند به ما هفت امتياز داده که به احدي از اولين و آخرين نداده است: من بهترين و برترين پيامبرانم. جانشين من که شوهر توست، برترين اوصياست. شهيد ما برترين شهداست…».«سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست، مهدي اين امت از ماست، که زمين را پر از عدل و داد کند، آن چنان که پر از جور و ستم شده باشد….
منبع: سليم بن قيس/ ص 70-69
نهج البلاغه(حکمت ۳۷۴)؛
و درود خدا بر او فرمود: (و همانند حكمت گذشته، سخن ديگري از امام نقل شد) گروهي، منكر را با زبان و قلب انكار مي كنند، پس آنان تمامي خصلتهاي نيكو را در خود گرد آورده اند. گروهي ديگر، منكر را با زبان و قلب انكار كرده، اما دست به كاري نمي برند، پس چنين كسي دو خصلت از خصلتهاي نيكو را گرفته و ديگري را تباه كرده است. و بعضي منكر را تنها با قلب انكار كرده، و با دست و زبان خويش اقدامي ندارند، پس دو خصلت را كه شريف تر است تباه ساخته و يك خصلت را به دست آورده اند. و بعضي ديگر منكر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند كه چنين كسي از آنان، مرده اي ميان زندگان است. و تمام كارهاي نيكو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهي از منكر، چونان قطره اي بر درياي مواج و پهناور است، همانا امر به معروف و نهي از منكر نه اجلي را نزديك مي كنند، و نه از مقدار روزي مي كاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روي حاكمي ستمكار است.
خداوند به حضرت داوود (عليه السلام) وحى كرد، نزد دانيال پيغمبر برو و به او بگو ((تو يك بار گناه كردى يعنى ترك اولى كردى)) تو را آمرزيدم، باز دوم گناه كردى، باز آمرزيدم، بار سوم گناه كردى، باز آمرزيدم و اگر براى بار چهارم گناه كنى، ديگر تو را نمى آمرزم. حضرت داوود (عليه السلام) نزد دانيال رفت و سخن خدا را به او اطلاع داد. دانيال به داوود (عليه السلام) عرض كرد: اى پيامبر خدا، تو ماءموريت خود را ابلاغ نمودى. هنگامى كه نيمه هاى شب شد، دانيال به مناجات و راز و نياز با خدا پرداخت و عرض كرد: پروردگارا، پيامبر تو داوود (عليه السلام) سخن تو را به من ابلاغ نمود كه اگر بار چهارم گناه كنم، مرا نمى آمرزى ((به عزتت قسم اگر تو مرا نگاه ندارى - و كمك نكنى - همانا تو را نافرمانى كنم و سپس نيز نافرمانى كنم و با هم نافرمانى كنم.))
خداوند به حضرت داوود (عليه السلام) وحى كرد، نزد دانيال پيغمبر برو و به او بگو ((تو يك بار گناه كردى يعنى ترك اولى كردى)) تو را آمرزيدم، باز دوم گناه كردى، باز آمرزيدم، بار سوم گناه كردى، باز آمرزيدم و اگر براى بار چهارم گناه كنى، ديگر تو را نمى آمرزم. حضرت داوود (عليه السلام) نزد دانيال رفت و سخن خدا را به او اطلاع داد. دانيال به داوود (عليه السلام) عرض كرد: اى پيامبر خدا، تو ماءموريت خود را ابلاغ نمودى. هنگامى كه نيمه هاى شب شد، دانيال به مناجات و راز و نياز با خدا پرداخت و عرض كرد: پروردگارا، پيامبر تو داوود (عليه السلام) سخن تو را به من ابلاغ نمود كه اگر بار چهارم گناه كنم، مرا نمى آمرزى ((به عزتت قسم اگر تو مرا نگاه ندارى - و كمك نكنى - همانا تو را نافرمانى كنم و سپس نيز نافرمانى كنم و با هم نافرمانى كنم.))
خداوند به حضرت داوود (عليه السلام) وحى كرد، نزد دانيال پيغمبر برو و به او بگو ((تو يك بار گناه كردى يعنى ترك اولى كردى)) تو را آمرزيدم، باز دوم گناه كردى، باز آمرزيدم، بار سوم گناه كردى، باز آمرزيدم و اگر براى بار چهارم گناه كنى، ديگر تو را نمى آمرزم. حضرت داوود (عليه السلام) نزد دانيال رفت و سخن خدا را به او اطلاع داد. دانيال به داوود (عليه السلام) عرض كرد: اى پيامبر خدا، تو ماءموريت خود را ابلاغ نمودى. هنگامى كه نيمه هاى شب شد، دانيال به مناجات و راز و نياز با خدا پرداخت و عرض كرد: پروردگارا، پيامبر تو داوود (عليه السلام) سخن تو را به من ابلاغ نمود كه اگر بار چهارم گناه كنم، مرا نمى آمرزى ((به عزتت قسم اگر تو مرا نگاه ندارى - و كمك نكنى - همانا تو را نافرمانى كنم و سپس نيز نافرمانى كنم و با هم نافرمانى كنم.))
امام سجاد عليه السلام فرمودند:
لَو ماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرآنُ مَعى، وَ کانَ علیه السلام إذا قَرَءَ «مالِکِ یَوْمِ الدّینِ» یُکَرِّرُها، حَتّى کادَ أَنْ یَمُوتَ.
اگر تمام کسانى که در میان مشرق و مغرب هسـتند از دنیا بروند (و من تنها بمانم) و قرآن با من باشد وحشت مرا نمىگیرد (و نمىترسم). او چنین بود که وقتى جمله «مالک یوم الدین» را مىخواند آن را تکرار مىکرد تا جایى که نزدیک بود جـان دهد.
بحارالانوار، ج 46، ص 107.
4. زشتیزدایی از روابط دختر و پسر
در بیشتر جوامع، این امر پذیرفته شده است که ارتباط افسار گسیخته دختر و پسر، زشت و نکوهیده است. یکی از نتایج برنامههای ماهواره، زشتیزدایی از این ارتباط است؛ به عبارت دیگر، در جوامع سنّتی دو مانع برای ارتباط دختر و پسر وجود دارد؛ مانع اوّل، نگرانی از عصمت دخترانه و مانع دوم، نگرانی از بارداری است. بسیای از سریالهای ماهوارهای، به صورت مستقیم و غیر مستقیم روی این دو مسئله بهگونهای کار میکنند که نه تنها نگرانیها و حساسیتها را از ذهن دختر و پسر برطرف میسازند، بلکه دختران و پسران برای این کار جسورتر میشوند.
در بعضی از این سریالها به دختر آموخته میشود که نگرانی از عصمت دخترانه نداشته باش؛ زیرا انسانهای عقبمانده نگران آن هستند. نتیجه این امر، زیادشدن ارتباطات، بارداریهای نامشروع و سقط جنین است. در بعضی کشورها، سالیانه پانصد هزار کودک نامشروع به دنیا میآید و این، یک فاجعه بزرگ است. از این رو، خیلی از کشورهایی که برای ما برنامه میسازند، خودشان دنبال راهکاری هستند که با این فاجعه چگونه برخورد کنند. هماکنون صدای افراد مقدس جامعههای غربی نیز در آمده است.
حقیقت این است که روابط خارج از چارچوپ عقل و شرع دختر و پسر، پیامدهایی سوئی دارد؛ از جمله: افت تحصیلی، خودکشی، بدبینی، اضطراب و عدم استقبال از تشکیل خانواده. یکی از این پیامدها، عفتزدایی است.
از همه مهمتر اینکه عادىسازى روابط دختر و پسر، التهابهاى جنسى را فزونى مىبخشد و هوس جانشین عشق، تنوعطلبى به جاى وفادارى، و سركشى و هرزگى دل، جایگزین دلدادگى و تعهد مىشود. چه بسیار دخترانى كه تنها به جهت دلدادگی یا وعده ازدواج، با پسرى ارتباط برقرار میکنند و بعد از آنكه عفت آنان، خدشهدار شد، پسر، دل در گرو دیگرى نهاده و دختر را در عرصه بدنامى و با دنیایى از اندوه رها نموده، به دنبال طعمه دیگرى میرود. اگر سرى به هفتهنامهها و مجلات خانوادگى بزنیم، سرشار از غمنامههایى است كه دخترها و پسرها از دوستىها و ازدواجهاى ناكام خود نوشتهاند.
افزون بر این، جوانى كه با دختران متعددى ارتباط داشته، به هنگام ازدواج، نسبت به هر دخترى با دیده شك مینگرد و انتخاب همسر برایش مشكل مىشود و به دنبال دخترى است كه پاك و عفیف باشد. پسر جوانى مىگوید: «من هیچ وقت امكان ندارد با دخترى كه دوست هستم، ازدواج كنم.» جوان دیگرى اذعان مىدارد: «به نظر من، اگر پس از ایجاد ارتباط ازدواجى صورت گیرد، مشكلآفرین مىشود؛ چون پسرهایى كه با دخترى دوست مىشوند، تا مشكلى در زندگى پیش مىآید، مىگویند: آره، تو همان كسى بودى كه با من دوست شدى و… .»
2. حرمتشکنی والدین
شبکههای ماهوارهای، بعد از قداستزدايی از حریم خانواده، گام دیگری برمیدارند و آن، حرمتشکنی و ناهمگونی فرزندان با والدین است. در خانوادههای دینی، والدین جایگاه ویژهای دارند و فرزندان برای آنان احترام خاصی قائل هستند. حال، اگر در خانوادهای، جایگاه پدر و مادر متزلزل شود، بنیانهای آن نیز متزلزل میگردد؛ زیرا آنان رکن خانواده هستند و حال اينكه در معمول فیلمها و سریالهای ماهوارهای، مادر به عنوان آشپز و پدر به عنوان کارگر معرفی میشود. تا زمانی که پدر پول در میآورد و مادر آشپزی میکند و نیاز فرزند برآورده میشود، احترام حداقلی وجود دارد؛ ولی همین که این نیاز برآورده شد، جایگاه پدر و مادر متزلزل میشود.
متأسفانه، تبلیغات ماهواره، در نگرش برخی فرزندان ما نیز اثر گذاشته است؛ زیرا آنان میپندارند احترام به والدین، به جامعههای عقبگرا و سنّتی مربوط است. از این رو، وقتی که از برخی جوانان در خصوص احترام والدین سؤال میشود، میگویند: دیگر گذشت آن زمان که فرزندان به والدین احترام میگذاشتند، غافل از اینکه احترام به والدین، از گزارههای متغییر نیست و شرایط زمان و مکان در آن اثر ندارد؛ به عبارت دیگر، احسان و نیکی به پدر و مادر، همانند عدالت در هر زمانی ارزش دارد.
از منظر اسلام، والدین کسانی هستند که خداوند حقوق آنان را در کنار توحید قرار داده است: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً؛ و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد.» امام رضا میفرماید: «بر تو باد که از پدرت اطاعت کنی و به وی نیکی نمایی. در مقابل او خضوع و تواضع کن و تکریم و تعظیمش نما. سعی کن صدای خود را همیشه از صدای او پایینتر بیاوری؛ زیرا پدر اصل و ریشۀ تو است و تو شاخهای از آن اصل هستی. اگر پدر نبود، تو به وجود نمیآمدی. پس، برای پدر و مادرتان جان و مال و مقام خود را بذل کنید.»
در روایتی آمده است: «اَنتَ وَ مالُکَ لاَبیکَ؛ تو و اموالت برای پدرت هستی.» امام سجاد نیز از خداوند میخواهد که وی را در احسان به والدین کمک نماید.
در اینجا به نمونهای اشاره میکنیم که تفاوت رویکرد غربی و اسلامی را بهخوبی نشان میدهد. شهید مطهری مینویسد: «مرحوم محققی که از طرف آیتالله العظمی بروجردی( به آلمان رفته بود، داستانی نقل کرده است. او میگوید: از جملۀ اشخاصی که در زمان ما مسلمان شد، پروفسوری بود عالم و دانشمند. او زیاد پیش ما میآمد و ما هم میرفتیم؛ اما بعد از مدتی، دچار سرطان گردیده و در بیمارستان بستری شد. ما به همراه مسلمانان دیگر به عیادت او میرفتیم. روزی زبان به شکایت گشوده، گفت: من بعد از آنکه مریض شده و در بیمارستان بستری گردیدم و دکترها تشخیص دادهاند که سرطان دارم، پسرم و زنم آمدند و به من گفتند: معلوم شد که شما سرطان دارید و به این زودی خواهی مرد. هر دو خداحافظی کردند و رفتند. آنان توجه نکردند که در این شرایط سخت، این بیمار لاعلاج نیاز به محبت و مهربانی دارد.
مرحوم محققی در ادامه میگوید: ما مکرر به ملاقات او میرفتیم و روزی که بیمارستان خبر داد این شخص مرده است، ما برای کفن و دفن آن مسلمان آلمانی رفتیم. در آن روز، پسرش آمده بود؛ ولی کمی که منتظر ماندیم تا مراسم مذهبی را انجام دهیم، متوجه شدیم که پسرش جنازه را از پیش به بیمارستان فروخته است و حالا آمده جنازه را تحویل داده و پولش را بگیرد و برود.»
قالَ لُقمانُ لابنِهِ: «یا بُنَيَّ کُن ذا قَلبَیْنِ: قَلبٌ تَخافُ بِهِ اللهَ خَوفاً لا یُخالِطُهُ تَفریطٌ؛ وقَلبٌ تَرجُو بِهِ اللهَ رَجاءً لا یُخالِطُهُ تَغریرٌ». (تنبیه الخواطر، ص 41)
فرزندم دارای دو دل باش . با یک دل از خدا بترس , ترسی که با کوتاهی در نیامیزد و با دل دیگر به خدا امیدوار باش امیدی که با فریب در نیامیزد .
1. قداستزدایی از خانواده
از منظر اسلام، خانواده، محبوبترین بنای زندگی است؛ چنانکه رسول خدا(ص) فرمود: «ما بُنِیَ فِی الاسلامِ بِناءٌ اَحَبُّ اِلی اللهِ عزّوجلّ مِنَ التَزويجِ.» در خانواده، سعادت انسانها تأمین شده و آرامش روانی زن و مرد شکل میگیرد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا.» از این رو، خِردمندان و شارع مقدس، بر قداست خانواده حکم مینمایند.
متأسفانه، برخی کشورهای غربی، برای رسیدن به اهداف خود، خانوادهها را نشانه گرفته و در قالبهای مختلف، آن را متزلزل میکنند. یکی از ابزارهای مهم این ویرانگری، شبکههای زنجیرهای ماهواره است. در این برنامهها وا نمود میگردد که قداست خانواده، مربوط به زمانهای گذشته و سنّتی است؛ زیرا در این نوع خانوادهها، قیدوبندهای بسیاری وجود دارد که با آزادی انسانها منافات دارد. به اعتقاد اینان، امروزه نیازهای خانواده اقتضا مینماید که محدودیتها کاهش یابد و جوانان آزادانه ازدواج کنند و حتی این ازدواج میتواند قبل از ازدواجهای قانونی انجام شود. گزارش ذیل، قداستزدایی خانواده و پیامدهای آن را نشان میدهد:
در دهه نود، حدود 60 درصد از زوجهایی که در امریکا زندگی میکنند، کسانی هستند که مدتها قبل بدون ازدواج قانونی با هم زندگی میکردند. یکی از رؤسای اروپایی، از شریک ـ نه همسر ـ زندگیاش جدا شده است. این نوع زندگی در غرب، به هنجار تبدیل شده است. یکی از رئیس جمهورهای کشور اروپایی هم به این صورت زندگی میکرد. وزیر امور خارجه آلمان که یک مرد است، با یک مرد ازدواج کرد و مسئولان کشورش هم به او تبریک گفتند. آنها به اندازهای از مفهوم مقدس خانواده دور شدهاند که آن را به یک فرهنگ تبدیل کردهاند و میخواهند این فرهنگ را از طریق ماهواره، به ما تزریق کنند.